پژواکی از خاطره ها (24)
شادروان سرتيپ2 مسعود زنده روح كرماني در بهمن ماه سال 1334 در شهرستان كرمان متولد شد. تحصيلات ابتدائي و متوسطه را در همان شهرستان به پايان رسانيد. در سال 1354 پس از عبور از سد كنكور ورودي دانشكده افسري، به جرگه نظاميان پيوست و در سال 1357 با درجه ستواندومي پياده فارغ التحصيل شد.

 

دوره‌هاي مقدماتي و عالي رستة پياده را در ادوار مختلف خدمت در مركز پياده شيراز طي نمود. پس از پايان جنگ و در سال 1374 پس از طي موفقيت آميز دوره فرماندهي و ستاد به دريافت مدرك فوق ليسانس نظامي نايل آمد. در طول جنگ تحميلي در مشاغل فرمانده دسته، گروهان و گردان پياده و تيپ انجام وظيفه نمود.

در تاريخ 16/4/1380 هنگامي كه در تيپ40 سراب مشغول انجام وظيفه بود در حين مراجعت از مأموريت به علت واژگون شدن خودرو فرماندهي وي دارفاني را وداع گفت.

روانش شاد باد.

تخليه مجروحين بوسيله اسرا

خاطره اي از:

شادروان سرتيپ2 مسعود زنده روح كرماني فرمانده گروهان2 گردان163 پياده در عمليات ثامن الائمه (ع)

هنگامي كه لشكر77 جهت اجراي عمليات پاكسازي شرق كارون به منطقه جنوب اعزام شده بود گردان 163 پياده به فرماندهي شادروان سرهنگ منوچهر حق شناس در غرب كشور در منطقه سومار با نيروهاي متجاوز درگير بود.

بنا به دستور نيروي زميني به جنوب فراخوانده شديم تا به لشكر77 بپيونديم. پس از حضور در منطقه به طور موقت در پادگان جراحي حوالي ماهشهر مستقر شديم. شناسايي منطقه را با توجه به طرح عمليات ثامن الائمه (ع) تحت نظارت فرماندهي گردان و ستاد تيپ1 انجام داديم. قرار بود تيپ1 لشكر77 در ايستگاه 7، منطقه بين جاده آبادان-ماهشهر و آبادان-اهواز اجراي عمليات نمايد. سمت چپ ، تيپ2 و سمت راست، تيپ3 عمل خواهد نمود. از آنجايي كه قرار بود تيپ1 در آغاز عمليات از خط تيپ2 عبور نمايد، يك هفته قبل از شروع عمليات مواضع پراكنده اي در داخل نخلستانهاي بهمنشير انتخاب و به آنجا تغيير مكان داديم.

در نهايت استتار و غافلگيري، شناسايي از نيروهاي دشمن، مستقر در منطقه ذوالفقاريه را به عمل مي آورديم به طوري كه دشمن اصلاً متوجه حضور ما در منطقه نمي‌شد. اين غافلگيري در حدي موفقيت آميز بود كه وقتي پس از عمليات تعدادي اسير از دشمن گرفته شد، متفق القول مي گفتند: ما تا همين امشب كه شما حمله كرديد در آماده باش بوديم و امشب آماده باش ما را لغو كرده بودند.

عمليات در ساعت يك دقيقه بعد از نیمه شب روز پنجم مهرماه آغاز شد. مقرر بود در گردان 163 پياده ابتدا گروهان يكم تك كند و خاكريز دشمن را تصرف نمايد، سپس گروهان دوم از گروهان يكم عبور نموده خاكريز دوم و سوم را به تصرف درآورد. سمت تك ما هم در امتداد لوله هاي نفتي بود كه در سمت راست جاده اهواز – آبادان كشيده شده بود.

سمت چپ ما تيپ2 پياده بود كه به دليل اينكه اولاً  منطقه  آنها ذوعارضه تر از منطقه ما بود، ثانياً مسئوليت دفاع از آبادان را هم به عهده داشت، محتاط تر بوده و پيشروي آنها مقداري كندتر از ما شد، در نتيجه بچه هاي ما زودتر به خاكريز دشمن رسيدند و چون تك كشف شد، فشار دشمن از روبرو و از پهلو (جناح چپ) روي گروهان يكم زياد شد به طوري كه قسمتي از يگان زمين گير شد. فرمانده گردان شادروان سرهنگ منوچهر حق‌شناس به من دستور داد يك دسته جهت كمك به گروهان يكم به فرماندهي ستوان ضياء محمودي اعزام نمايم. دسته اعزام شد اما چون مسير حركت اين دسته نيز مسير حركت همان گروهان بود، اين دسته هم نتوانست كاري انجام دهد و در نتيجه پشت سر آنها زمين گير شد.

ساعتي بعد فرمانده گردان مرا احضار كرد و با اضطراب به من گفت: كرماني! خاكريز يكم سقوط نكرده، ستوان محمودي نيز مجروح شده و احتياج به كمك بيشتري است. گفتم چشم، من با بقيه گروهان حركت مي كنم ولي نه از آن مسير، لازم است يادآوري كنم ما قبلاً در شناسايي خود از منطقه دقت زيادي كرده بوديم.

به هر حال بقيه گروهان را از 200 الي 300 متري در سمت راست گروهان يكم حركت داديم، دشمن متوجه نشد، به معبر نزديك شديم. هنگام ورود به معبر متوجه تيراندازي يك قبضه تيربار كه پيوسته و بدون هدف اجراي آتش مي نمود و متأسفانه به‌ صورت تصادفي در مسير ما مانع ايجاد مي کرد شديم. يكي از سربازان خدمه آرپي‌جي را احضار كردم و به او دستور دادم به هر نحو ممكن اين تيربار را منهدم نمايد.

با انهدام تيربار، سربازان روي خاكريز دشمن رخنه كرده و در نتيجه سمت راست سقوط نمود. حركت در امتداد خاكريز به طرف چپ را ادامه داده و تعداد زيادي از نيروهاي دشمن را به اسارت گرفتيم و در نتيجه گروهان يكم نيز آزاد گرديد و مقرر شد در همان خاكريز به عنوان احتياط برابر طرح بماند، ولي گروهان ما به طرف خاكريز دوم و سوم دشمن هجوم برد و ضمن تصرف خاكريزهاي مورد نظر تعداد زيادي از نيروهاي دشمن به اسارت گرفته شد، در عين حال تعداد زيادي هم پرسنل ما زخمي شدند.

در اين شرايط كه هنوز در چپ منطقه عمل ما شكافي در ميادين جهت حركت خودرو يا آمبولانس ايجاد نشده بود، بچه هاي زخمي روي دست ما مانده بودند. در فكر چگونگي تخليه آنها بوديم كه ناگهان ابتكاري به ذهنمان رسيد. بدين معني كه ضمن كنترل شديد اسرا با كمك آنان نسبت به تخليه مجروحين اقدام و در نتيجه هر 2 گروه اسرا و مجروحين را تخليه كرديم. چون خطوط دوم و سوم سريعاً سقوط نمود از فرط خوشحالي همچنان به پيشروي ادامه داديم. دشمن نيز فرار را بر قرار ترجيح داده بود. قدري كه به جلو رفتيم با تماس با فرمانده گردان شادروان حق شناس گفتم: من نمي دانم كجا بايد برويم، مي ترسم با يگاني از خودي كه در مقابل عمل مي كند برخورد كنيم. دستور چيست؟

فرمانده گردان پرسيدند: كجا هستيد؟ قاعدتاً بايد حوالي جاده شني باشيد. گفتم از جاده شني عبور كرده ايم. يك خاكريز هم بعد از جاده شني هست. گفت: ديگر حركت نكن تا من بيايم. سربازان را پشت همان خاكريز آرايش داده منتظر فرمانده گردان شدم. اندك زماني بعد فرماندهي گردان با يكي از برادران سپاه كه مسئول بسيجي‌هاي ادغام شده با ما بود به نام برادر اسدي رسيدند. از فرط خوشحالي از پيروزي‌هاي به دست آمده دست به گردن ما انداخته و از چشمانشان اشك شوق جاري شد.

 

 

همايش عمليات ثامن الائمه در مهمانسراي لشكر 77 در مهر ماه 1378

نشسته از راست شادروان  سرتيپ2 مسعود زنده‌روح‌كرماني فرمانده گروهان دوم گردان163 پياده لشكر77 در

عمليات ثامن‌الائمه(ع)، نفر وسط سرتيپ2 بازنشسته كيومرث ميرشكرايي،سمت چپ شادروان سرتيپ2 منوچهر امينيان

 

منبع: پژواکی از خاطره ها، روح‌الله سُروري ، 1387، ایران سبز، تهران

 

 

2 دیدگاه کاراکتر باقی مانده

  • ف

    1668325745

    دیروز برادرم داشت تعریف می کرد اسم این شهید را بیان کرد. از دوستان نزدیکش بوده . گفتم یه روز رفتم گلزار شهدای امامزاده علی اکبر چیذر . از دفتر پرسیدم راهنمایی نکرد. آمدم از قبر اول شروع کردم برای هر کدام یک صلوات فرستادم . همه قبرها را گشتم . آخرین قبر متعلق به ایشان بود ! خداوند رحمتش کنه شهید مسعود زنده روح کرمانی برادرم : امیر سرتیپ رضا فاطمی

    پاسخ

  • خادم شهدا

    1679607851

    سلام بر شهدا ایشان دوست برادرم بودند. یک روز برادرم اسم ایشان را بردند و من اطلاعاتشان را در جستجو و در وبلاگ یاد شهیدان منتشر کردم .

    پاسخ