شهدای فاوا-19
شهید غلام عباس پشتاره ولادت: 24/05/1326 شهادت01/11/1359 شهید غلام¬عباس پشتاره، فرزند غلامحسین در سال ۱۳۲۶ شهرستان اراک متولد شد

او از همان دوران کودکی خادم امام حسین بود و در تمام مراسم­های مذهبی و عاشورای حسینی خدمت می­نمود.

وی با پشت­ سر گذاشتن دوران کودکی، وارد مدرسه شد و دوره­های ابتدایی و دبیرستان را با موفقیت به پایان رسانید. او همزمان با تحصیل، به کار نیز مشغول بود تا کمک حال خانواده باشد.

در سنین جوانی به استخدام نیروی هوایی ارتش درآمد و از همان روزهای اول لیاقت و کارآیی خود را چنان نشان داد که سرگروهبانی هنگ فرماندهی آموزش­های هوایی را به عهده­ی وی گذاشتند. مدتی در شهر آباد مشهد و مدتی در بندرعباس خدمت کرد و سپس به همدان منتقل شد.

او در زمان انقلاب فهمید که امام قصد رهایی انسان از بند اسارت را دارد و برای نجات انسانیت قیام کرده است و بر این اساس تصمیم گرفت که ایشان را لحظه­ای تنها نگذارد و یاریشان کند. از این رو کمر به همت بست و چکمه بر پا نمود. در یک دست سلاح و در دست دیگرقرآن را گرفت و برای صیانت اسلام و حفظ پایگاه به اولین ره­آورد انقلاب که کمیته بود پیوست. پس از مدتی پاسداری از مرز و بوم اسلام، مسئولیت گروه ضربت را عهده­دار شد.

عباس در مناطق کردستان تا ملایر، دزدان و یاغیان منطقه را سرکوب

و اسلحه­های سرقت شده و قاچاق را جمع­آوری کرد و گردنکشان و باجگیران روستاهای اطراف را سر جای خود نشاند.

زمانی که مواد مخدر و قاچاقچیان این مواد، منطقه را فرا گرفته بودند با یاری دیگر برادرانش به مبارزه با آنها پرداخت و تعدادی از سردمداران آنها را دستگیر و اموالشان را ضبط نمود و فقط در یک درگیری مسلحانه، قاچاقچیان را با ۱۱۰ کیلو هروئین دستگیر کرد.

او در خنثی سازی کودتای نافرجام هجده تیر در پایگاه همدان درخششی چشمگیر داشت و مشت محکمی بر دهان ملی گرایان کوفت. سپس از آنجا به همراه برادرانش به سوی سپاه و بسیج همدان شتافت و مدتی در آنجا به انقلاب و مملکت خود خدمت نمود.

وی پس از مدتی برای امر خطیری به ستاد مشترک دعوت شد که در تهران بماند؛ ولی رژیم سفاک بعث جنایات خود را در غرب به اوج رساند و این جنایات را به حریم خانواده­ها نیز کشاند. از این رو طاقت او تاب می­شود و در صدد تدارک حمله به رژیم بعث و گرفتن انتقام برمی­آید و راهی میادین نبرد می شود.

عباس در جبهه به یارانش وصیت می­کند که دیگر از اینجا برنخواهد گشت؛ زیرا که پیمانه­اش لبریز شده و مشتاق دیدار پروردگارش است. سرانجام این دلاور مرد ارتش اسلام در تاریخ 01/11/1359 و در یک جنگ دلیرانه، پس از پیروزی و فداکاری­های بسیار با افتخار و سربلندی جاودانه شد و به یاران شهیدش پیوست.

مزار مطهر این شهید عزیز در گلزار شهدای مقبره آقانورالدین شهرستان اراک، میعادگاه عاشقان و دلباختگان است.

 

 

وصیت نامه

بسمه تعالی

پدر عزیزم و مادر گرامیم. ضمن عرض سلام حضور شما عزیزانم و آرزوی سلامت و سعادت برای همه­ی خانواده، در این لحظه که عازم منطقه هستم بعد از تصمیمی که فقط و فقط در راه خدا و سعادت این ملت ستمدیده است، همگی شما در نظرم هستید و همیشه به شما عشق می­ورزم و از صمیم قلب عاشق همگی شما بودم.

پدر و مادر عزیزم! اگر به خدا و اسلام اعتقاد دارید که مطمئن هستم این اعتقاد در سطح آگاهیتان در شما وجود دارد و همان طور که خدای بزرگ تنها فرزند ابراهیم را برای آزمایش الهی طلب نمود، اینک به وضوح اسلام و میهن این امر را از شما که هفت پسر دارید طلب می­نماید و امیدوارم که در مسیر حق و در اجرای عدالت اجتماعی که همان مالکیت مستضعفین بر روی زمین است بتوانم انجام وظیفه نمایم.

پس در رابطه با مطالب بالا حرکت من در صورت نابودی ظاهريم جای

تأسف ندارد و انتظار دارم که مرگ مرا راحت و گوارا قبول کنید که در رابطه با آیه­ی شریفهی «إنا لله وإنا إليه راجعون» این حرکت یک حرکت تکاملی است.

پدرجان! از شما و مادرم طلب بخشش می­کنم و امیدوارم مرا ببخشید. رضا، اکبر، اصغر، جواد، محمد رضا، محسن و رضوان را می­بوسم و آنها را به خدای بزرگ می­سپارم و امیدوارم که آنها نیز مرا ببخشند.

همسر عزیزم! ضمن عرض سلام و آرزوی سلامت و موفقیت از اینکه ظاهرا تو را تنها گذاشتم متاسفم؛ ولی باید قبول کنی که انقلاب اسلامی ایران مانند زمانی که سالیان قبل كاشته شده و بزرگ شده و اینک در مراحل بازدهی است که دشمنان داخلی و خارجی برای خشکاندن آن به هر

حیله و نیرنگی دست می زنند و تنها راه چاره آبیاری این نهال باخون جوانان پاک این مرز و بوم است، امیدوارم من نیز با یاری خدا سهم خود را ادا نمایم.

من سعی داشتم همیشه برای تو همسری دلخواه باشم؛ ولی متاسفانه به دلیل درگیری­های عام المنفعه کمتر به این مهم دست یافتم و در هر صورت این صفحه کاغذ را به عنوان خداحافظی با تو که برایم بسیار عزیز بودی نوشتم و امید آن را دارم که تمام بدی­های مرا ببخشی و امید عفو دارم و برایت آرزوی خوشبختی می­کنم.

برای من گریه نکن و سیاه نپوش؛ چون همه­ی اینها از ضعف است و باید خودت بارها از زبانم شنیده باشی که من مرگ در شهر را هیچ وقت دوست نداشتم و آرزو می­کردم که در جهاد و در راه خدا کشته شوم.

در مورد امور مالی همان طور که میدانی به هیچ وجه من در قید مال دنیا نبودم و همان گونه که مطلع هستی همیشه نگران وجوهات شرعیم بوده­ام که دقیقا حساب کنم.

از تمام دوستان و آشنایان برای من طلب حلالیت کن.

 

انتهای مطلب

منبع: مجموعه آثار شهدای فاوا (مخابرات) ارتش جمهوری اسلامی ایران ؛ پایگاه اطلاع رسانی شهدای ارتش،1395 ، انتشارات سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس جمهوری اسلامی ، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده