– دیگه چی میخوای؟
– سلامتی شما قربان. امر دیگه ای نیست؟
– یکی دو هفته در خدمت شما هستیم. به هم میرسیم.
– برو به سلامت.
احترام میگذارد و از پست فرماندهی خارج میشود. در نخستین گام باید نفراتش را جمع کند و سپس به شناسایی کشتیها بپردازد. با حرکت کاروان، مسئولیت و فرماندهی تعداد قابلتوجهی کشتی تجارتی با اوست. برابر طرح، روی هر کشتی تیربار نصب میشود که خدمهی آنها به اضافهی افسر کشتی، درجهدار مخابرات و راهنمای سازمان بنادر» به عنوان عوامل افسر کاروان تحت امر او هستند. شناسایی کشتیها چند روز به درازا میکشد. باید سرعت هر کشتی و امکانات آن را به درستی بسنجد تا بتواند با رعایت اولویت، جایگاه هر کشتی و ترتیب حرکت آن را در مجموعهی کاروان تعیین کند.
پست فرماندهی، شلوغتر از همیشه است، علاوه بر کارکنان نیروی رزمی ۴۲۱ افسران و درجهدارانی که باید همراه کاروان اعزام شوند، به اضافهی راهنماهای سازمان بنادر، در محل تجمع کردهاند. «ناخدا ملکزاده» پشت میز خود نشسته و با «آگه دل» صحبت میکند. نگاهی به جمعیت میاندازد و با اشارهی دست، آگه دل» را مرخص میکند. «آگه دل» احترام میگذارد و به سمت در خروجی میرود.
– آقایون توجه بفرمایین. برای توجیه عملیات تشریف ببرین اتاق بریفینگ. بفرمایین. نفرات به دنبال هم میروند و «آگه دل» منتظر میماند تا ولی میرزا» به او ملحق شود.
– بفرمایید جناب ولی میرزا
– من میام. شما کارتو انجام بده، تا من برسم. توجيه مخابراتی باشه، آخر کار
«آگه دل» به سمت اتاق توجیه میرود و «ولی میرزا» به میز فرماندهی نزدیک میشود. داخل اتاق اعضای کاروان کنار هم نشستهاند و «آگه دل» مراحل مختلف را برای آنها توضیح میدهد.
– درجه دارای مخابرات، وظیفهی برقراری ارتباط رو دارن و هماهنگاند با افسر کشتی از «راهنما» میخوام که به طور کامل هماهنگ باشه. ما به صورت مجموعه، عمل میکنیم. هر کدوم که کارمون نقص داشته باشه به كل مجموعه لطمه میخوره. دقت کنین که من کشتیها رو با توجه به سرعت شون میچینم. نظم نباید به هم بخوره. مراقبت کنین که بدون هماهنگی کسی سبقت نگیره.
یکی از راهنماها میپرسد:
– جناب «آگه دل» خدمهی کشتی تحت امر فرماندهی خودشون عمل میکنن.
– در شرایط عادی بله. اینجا منطقهی جنگی به. افسر کشتی با من در ارتباطه. شما مسیرو نشون میدین.
انتهای مطلب