شهدای فاوا-20
شهید علی¬اصغر پوراکبر ولادت: 12/11/1321 شهادت: 25/12/1359 شهید علی اصغر پوراکبر، فرزند محمد تقی در تاریخ 12/11/1321 در شهرستان کاشمر دیده به جهان هستی گشود.

وی پس از طی دوران کودکی، راهی مدرسه شد و تحصیلاتش را تا مقطع ششم ابتدایی ادامه داد و پس از آن به شغل خیاطی روی آورد و در سنین جوانی به استخدام ارتش درآمد و به انجام خدمت مقدس سربازی مشغول گردید.

او در سنین جوانی به سنت حسنه­ی ازدواج عمل نمود و سه فرزند از خود به یادگار گذاشت.

با شروع جنگ تحمیلی و تجاوزات دشمن بعثی به خاک ایران به صورت داوطلبانه، راهی میدان نبرد شد و به جنگی بی­امان با دشمنان پرداخت.

این دلاور مرد ارتش اسلام پس از رشادتها و دلاوری­های بسیار در تاریخ 25/12/1359 دعوت معبودش را لبیک گفت و به مقام عظمای شهادت دست یافت.

تربت مطهر این شهید عالی قدر در بهشت رضای شهرستان مشهد، زینت بخش آن خطه گردیده است.

وصیت­نامه

حالا که در این موقع از زمان و در سال ۱۳۵۹ عازم مأموریت برای دفاع از وطنم هستم، دوست دارم که بعد از من به این وصیت­نامه عمل شود که من عذاب وجدان و ناراحتی در خاک نداشته باشم. چنانچه در این مأموریت شهید شدم به این نوشته عمل شود:

من در زندگی گناهکار هستم و از همسرم خواهش می­کنم که مرا ببخشد و مرا حلال کند. در دوران جوانی با کم و کیفیت ساختیم و زندگی آبرومندی داشتیم و در درد و غم و غصه­ی یکدیگر شریک بودیم. مرا ببخشید اگر قدرتی نداشتم و نتوانستم که حداقل یک خانه بخرم که همسرم در آن زندگی کند و اجاره­نشین نباشد. امیدوارم که او بتواند یک خانه خوب داشته و با بچه­هایم زندگی شرافتمندی را بسازند و از بچه­هایم به خوبی نگهداری کند. حال می­پردازم به باقی­مانده وصیت خط.

مبلغ 35هزار تومان در شرکت تعاونی ریخته­ام. یک خانه از فاز یک، در قرعه کشی، به من رسیده و از پنجاه هزار تومان باید 30هزار تومان دیگر بپردازم و این پول را فعلا نریخته­ام. چنانچه همسرم راضی بود به آنجا برود، یک ماشین پیکان به شماره ۴۴۵۱۲ دارم که آن را بفروشند و پول آن را برای خانه بریزند که خانه از دستش نرود و زمانی که حقوق و مزایای من درست شد از کلیه­ی مؤسسات دولتی تقاضا دارم طوری قسط­بندی کنند که فرزندانم و همسر جوانم بتوانند خرجی خود را داشته باشند و محتاج کس دیگر یا برادر و پدر و مادر خودم نشوند.

هنگام فروش ماشین، برادر زنم حسن آقا و آقا رضا شرکت داشته باشند. باقی مانده­ی پول را به همسرم بدهید که محتاج نباشد؛ چون که من پس انداز دیگری ندارم و یک باغ به من ارث رسیده که به طور مساوی بین همسر و فرزندانم پروین و ابراهیم و مصطفی تقسیم شود و چنان چه پول لازم داشتند، برادرم کاظم یا مهدی هرکدام خواستند بخرند. اگر نخواستند می­توانند به دیگری بفروشند و از پول این زمین­ به اندازه­ی بیست نماز برایم بخوانند و اگر همسرم می­خواند و قبول کرد که بخواند، قبول است، چون من نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء زیادی قرض دارم تا ان تاریخ که 07/12/1359 است.

به برادرم مهدی، مبلغ سه هزار تومان بدهکارم که قول داده­ام برایش کم کم بفرستم و این قرض او را بدهید. به وسایل خانه و لباس­هایم کسی دست نزند. زنم هر کار خواست می­تواند انجام دهد. کلیه­ی وسایل خانه، و زندگی من مربوط به همسرم است. طبق همین وضعیت اگر همسرم ازدواج کرد، او را از همه چیز محروم می­کنم. بچه­هایم را طبق قانون به هر کس که قانون اجازه داد، می­تواند به کسی بسپارند و تا فرزندانم صغیر هستند اختیارشان به دست قیم قانون خواهد بود و وقتی کبیر شدند خودشان می­توانند سرنوشتشان را به دست بگیرند و راه زندگی را در پیش بگیرند.

دخترم تا سن هجده سالگی عروس نشود که بچه نباشد و بعد از سن هجده سالگی می­تواند عروس شود. فرزندانم تا جایی که می­توانند درس بخوانند و هم زمان کارهای فنی هم یاد بگیرند که پس از درس بیکار نباشند. به جز دخترم که درس بخواند و کارهای خانه و خانه­داری را یاد بگیرد که او هم در زندگی خوشبخت شود.

چنانچه ارتش پول داد همسرم سعی کند این پول را به طور مساوی بین خودش و فرزندانم تقسیم و در بانک به حساب آنها واریز کند و تا می­توانند از آن پول برداشت نکند که وقتی بچه ها بزرگ شدند و کاری با آن داشتند و سرمایه برای کسب-وکار و خانه خریدن خواستند، بتوانند از آن استفاده کنند و حقوق و مزایا که می­دهند را جمع کنند و بعد هم زندگی کنند و یک زندگی نمونه داشته باشند.

در خاتمه اگر از پولی ارتش می دهد مبلغ پنج هزار تومان به حساب بچه­هایم و همسرم واریز شد به طور مساوی تقسیم شود و اگر همسرم خواست ازدواج کند باید فقط سهم خودش را بردارد یعنی قباله­ای که از من داشته و کلیه­ی وسایل زندگانی را در اختیار بچه­هایم بگذارد که دست انها خالی نباشد و این پول را به حساب خودشان بگذارد تا بزرگ شوند و هر کار که می­دانند بکنند و حقوق و مزایایم به بچه­هایم برسد. من امشب که شب چهارشنبه 08/12/1359 است در سنگرم، زیر پل آبادان و ماهشهر نشسته و ساعت ۴۵ دقیقه بعد از نیمه شب است که دارم مینویسم.

همه فرزندانم و همسرم را به خدای بزرگ میسپارم. به امید خوشبختی همسر و فرزندانم.

استوار دوم مخابرات علی اصغر پوراکبر

 

انتهای مطلب

منبع: مجموعه آثار شهدای فاوا (مخابرات) ارتش جمهوری اسلامی ایران ؛ پایگاه اطلاع رسانی شهدای ارتش،1395 ، انتشارات سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس جمهوری اسلامی ، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده