سرعت ما خوبه. هر چند به اون کشتی نفتکش ایرانی نمی رسه، اما خوبه.
کاپیتان انگلیسی، با دست، نفتکش «مکران» را نشان میدهد که بین سه نفتکش لنگر انداخته و از بقیه مشخصتر است.
– بله کاپیتان. اون سرعتش از بقیه بیشتره. از ظاهر شام پیداست که میتونه، جلودار کاروان باشه.
– تشریف بیارید اتاق من، تا امکانات این کشتی رو بررسی کنیم در کنار هم حرکت میکنند. پیش از آن که به داخل بروند، کاپیتان چند کارتن کوچک را نشان میدهد.
– دستور دادم، به مقدار خوراکی براتون آماده کنن. کافی میکس، چای و بهترین چیزهایی که روی کشتی داریم. این مال شماست.
– ممنونم کاپیتان. باشه بعد. فعلاً اطلاعات تونو لازم دارم.
در حالی که از راهروهای باریک میگذرند. «آگه دل» به دنبال ناخدا پیش میرود.
– بارتون چی یه؟
– گندم. کشتی استرالیایی به من انگلیسیام.
– تعداد خدمه و همراهان؟
– جمعاً ۲۶ نفر.
– خانواده هم هستن؟
– بله. این بار «چیف اینجینیر» م خانواده شو آورده.
– بسیار خوب.
وارد اتاق کاپیتان میشوند و آگه دل» اسناد را به دقت بررسی میکند. آگاهی از سال ساخت، قدرت موتور و سرعت کشتی برای او بسیار مهم است.
ساعتی بعد، کاپیتان کشتی و «آگه دل» در کنار هم به سوی پلهها میآیند. ناخدا خوشحال به نظر میرسد و همچنان توضیح
میدهد.
– ملاحظه فرمودین که این کشتی مناسب حضور شما هست.
«آگه دل» از این همه اصرار به خنده میافتد.
– عرض کردم کاپیتان، مناسبه. من روی کشتی شمام با یه راهنما و درجهدار مخابرات که مسئول برقراری ارتباطه.
– ما دستگاههای مخابراتی خوبی داریم.
– باید یه فکری بکنیم که مکالمات شما از نظر امنیتی مشکلساز نباشه.
– مشکلساز!؟
– ما با «کد» ارتباط برقرار میکنیم. برای امنیت بیشتر
– حفاظت فیزیکی چی؟
– ناوچهها و یدککشها هستند، خیالتون راحت باشه. هواپیماها، روی آسمون از ما پشتیبانی میکنن.
– ما کاملاً بیدفاع ایم.
– نگران نباشین.
اطراف را از نظر میگذراند و به مناسبترین نقطه برای استقرار «تیربار» نگاه میکند. آنگاه پاسخ کاپیتان را میدهد.
– خیلیام بیدفاع نیستین.
– چطور؟
– روی برد چپ و راست تیربار مستقر میشه. خدمهی تیربارم با ما هستن، به اضافهی تکاورانی که به موشک قابلحمل مجهزند.
– ولی این کشتی تجارتی به.
– اینو به عراقیها بگین. حمله به کشتیهای تجاری خلاف
مقررات بینالمللی به دفاع از اونا کاملاً مشروعه.
انتهای مطلب