این منطقه علاوه بر موقعیت ویژه مرزی، از نظر بافت اجتماعی داخل ایران نیز دارای ویژگیهای خاصی نسبت به سایر مناطق ایران میباشد. باید یادآور شوم که به علل ویژگیهای خاص اقوام این منطقه و همچنین، به علل محیطی منطقه کردستان که از شمال غرب ایران تا شمال شرق سوریه در چهار کشور ایران، ترکیه، عراق و سوریه گسترش دارد، اقوام و قبایل کُرد از نظر سابقه قطعی تاریخی جزء اصیلترین اقوام ایرانی هستند که در مناطقی از چهار کشور مذکور پراکنده شدهاند و در طول سالیان متمادی در مناطق مسکونی خود ناآرامیهایی را شاهد بودهاند. این ناآرامیها تا عصر حاضر ادامه داشته است.
از طرفی، استان آذربایجان غربی در محدوده داخلی هم با استانهای آذربایجان شرقی، کردستان و زنجان فصل مشترک دارد. بدین جهت دولت مرکزی ایران برای حفظ ثغور مملکت، امنیت مرزهای شمال غرب و آرام سازی داخلی، همواره واحدهای نظامی به استعداد مناسبی را در آن منطقه مستقر نموده است. بر همین اساس در زمان رژیم سلطنتی ایران، دو لشکر پیاده از لشکرهای سازمان یافته ایران در استانهای کردستان و آذربایجان غربی گسترش پادگانی داشتند. لشکر28 پیاده سنندج در استان کردستان و لشکر64 پیاده ارومیه در استان آذربایجان غربی استقرار یافته بودند.
گسترش پادگانی لشکر64 پیاده ارومیه در آذربایجان غربی بدین شکل بود که قرارگاه لشکر و تعدادی از یگانهای آن در پادگان شهر ارومیه، تیپ1 پیاده در پادگان پیرانشهر، تیپ2 پیاده در پادگان سلماس و تیپ3 پیاده در پادگان مهاباد مستقر بودند. البته پادگانهای کوچکی نیز در قوشچی، پسوه، جلدیان، خوی و ماکو وجود داشتند که بر حسب نیازهای پادگانی یگانهایی از واحدهای ارتش یا ژاندارمری در آنها مستقر میشدند، ولی چهار مرکز اصلی پادگانی همان شهرهای ارومیه، سلماس، مهاباد و پیرانشهر بودند که با توجه به تهدید احتمالی خارجی در حوالی محور عمومی ارومیه – مهاباد، پیرانشهر – رواندوز – اربیل گسترده شده بودند.
هنگامی که نیروهای ارتش بعثی عراق در 31 شهریور 1359 سرزمین ایران را مورد تهاجم قرار دادند، گسترش پادگانی لشکر64 پیاده ارومیه ایران به همان ترتیبی بود که بیان شد. اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی به علت شرایط داخلی منطقه از نظر ناآرامیها، عملاً تمام عناصر لشکر64 پیاده ارومیه با ضد انقلاب داخلی درگیر شدند. آن روزها امنیت در جادهها یکی از موارد مهم اجتماعی بود و اشرار و ضد انقلاب با ناامن کردن جادهها، آسیب فراوانی به امنیت کل منطقه میزدند. ضد انقلاب بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی سعی در ناامن کردن و گاهی مسدود نمودن جادههای اصلی و جادههای فرعی در منطقه را داشت.
در استان آذربایجان غربی شش راه مواصلاتی به شهرستان ارومیه به شرح زیر وجود دارد.
1 – جاده سلماس – ارومیه.
2 – جاده مهاباد – ارومیه.
3 – جاده سرو– ارومیه.
4 – جاده پیرانشهر – ارومیه.
5 – جاده اشنویه – ارومیه.
6 – بزرگراه شهید کلانتری که مرکز استان آذربایجان غربی را به مرکز استان آذربایجان شرقی وصل میکند و نزدیکترین راه وصولی میباشد؛ اما به علت مشکلاتی که در برقراری پل روی دریاچه ارومیه دارد در قسمت کوچکی از مسیر دریاچه، مسافرین و خودروها توسط شناور جابهجا میشود.
اولین تهاجم ضد انقلاب به پادگانهای نظامی ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در منطقه شمال غرب، در مهاباد به پادگان تیپ3 لشکر64 پیاده ارومیه در اول اسفند1357 بود، یعنی هفت روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی انجام گرفت و خسارات فراوانی بهوسیلۀ افراد مهاجم به آن پادگان وارد گردید. در پی آن تهاجم مقداری از وسایل و تجهیزات سبک و سنگین آن پادگان توسط مهاجمان به غارت برده شد، بعد هم ضد انقلاب پادگان را اشغال کرد.
مدتها از تیپ مهاباد فقط نامی باقی مانده بود و وجود خارجی نداشت تا اینکه نیروهای لشکر طی عملیاتی در سال 1358 پادگان مهاباد را از دست ضد انقلاب پس گرفتند و یگانهای مختلفی از نیروی زمینی ارتش به مهاباد اعزام و در پادگان مستقر شدند. فرماندهان ردههای مختلف در نیروی زمینی نسبت به بازسازی و سازماندهی تیپ بسیار حساس بودند و با تعدیلهایی که در سطح یگانهای نیروی زمینی انجام گرفت، یگانهای تیپ را دوباره تشکیل دادند.[1]
تیپ3 مهاباد با واگذاری نیرو و تجهیزات و سربازان منقضی سال 1356 توسط نیروی زمینی ارتش، در سال 1360 دوباره شکل گرفت؛ ولی هنوز در خصوص سطح آمادگی رزمی آن نمیشد حساب کرد تا اینکه جناب سرهنگ سید محمدعلی شریفالنسب فرمانده آن تیپ شد و او هم اقدام به سازماندهی و آموزش یگانها نمود؛ ولی متأسفانه تا آن زمان بیشتر جادههای منطقه مانند میاندوآب به بوکان، مهاباد به پسوه، مهاباد به سردشت تا سهراهی نقده به مهاباد شبانهروز امنیت نداشتند.
سهراهی نقده به مهاباد فقط در ساعاتی از روز امنیت داشت که در مجموع بیانگر ناامنی کلیه مسیرها بود و منطقه کلاً آلوده بود. این ناآرامیها در آذربایجان غربی نه تنها سبب درگیر شدن تمام عناصر لشکر64پیاده ارومیه در مأموریت آزادسازی داخلی گردید، بلکه حکومت نوپای جمهوری اسلامی ایران، مجبور شد یگانهای تقویتی اعم از ارتشی و نیروهای مردمی را برای تقویت لشکر64 پیاده ارومیه به آذربایجان غربی اعزام کند.
بنابراین، در آغاز جنگ تحمیلی تمام یگانهای ارتشی و غیر ارتشی مستقر در آذربایجان غربی درگیر مأموریتهای داخلی بودند و امکان وارد عمل کردن آنها در مقابله با تهدید ارتش عراق امکان نداشت؛ زیرا یگانهای ارتش و غیره هنگام تردد در مسیرهای مختلف مورد تهاجم عناصر ضد انقلاب قرار میگرفتند و حرکات یگانها با کندی بسیاری صورت میگرفت و یگانها قبل از رسیدن به نقاط مرزی متحمل تلفاتی میشدند که آمادگی رزمی آنها را به شدت کاهش میداد.
در صورت استقرار در نقاط مرزی عقبه مطمئنی برای تدارکات یگانها وجود نداشت. لذا جنگیدن در چنین شرایطی بسیار مشکل و در بعضی مناطق غیرِممکن بود. از طرفی، ارتش عراق در آن منطقه وضعی مشابه ایران را داشت؛ زیرا در داخل عراق نیز وضعیت مناطق کردنشین آرامتر از ایران نبود. این شرایط سبب گردیده بود در چند سال اول جنگ عملاً منطقه مرزی آذربایجان غربی ایران از نظر عملیات برونمرزی و مبارزه با نیروهای منظم عراق تقریباً غیر فعال باشد.
[1]. سرهنگ محمدعلی شریفالنسب یکی از فرماندهان اسبق پادگان مهاباد در قسمتی از مصاحبه خود از اشغال و غارت پادگان اینچنین گفته است: مقارن پیروزی انقلاب، رهبران گروهکها که تحت نفوذ قدرتهای سلطهگر تعلیمات کامل دیده بودند، به میدان آمدند و جمعی از افراد ناآگاه را با خود همراه ساختند که نخستین اقدام عملی آنها محاصره پادگانها و غارت اسلحه و مهمات آنها بود. در این زمان پادگانهای ارتش به دلیل ضربات وارده از جانب دوست و دشمن هنوز قوام نگرفته بودند و نیرویی برای اعمال قدرت وجود نداشت. گروههای سیاسی مهاباد روز اول پیروزی انقلاب با بهانههای واهی و جار و جنجال علیه موجودیت ارتش، پادگان را به محاصره در آوردند و با آنکه تیری بهطرفِ مردم شلیک نشده بود، با مظلوم نمایی از دولت موقت درخواست دادرسی کردند.
دولت بازرگان که در آن وقت با هزاران مشکل مواجه بود و میدانست مقصود آنان چیست، هیئتی را متشکل از آقایان دکتر اردلان، داریوش فروهر، مهندس صباغیان و مهندس سحابی برای مدیریت بحران و اینکه خواستههای مردم را تا تشکیل مجلس به تعویق اندازد، به مهاباد اعزام میکند.
دکتر قاسملو در نخستین مذاکره با هیئت اعزامی بهجای تشکر و خوش آمدگویی با تهدید به آنان میگوید: ما هماکنون در کردستان خودمختاری داریم، فقط از دولت میخواهیم آن را به رسمیت بشناسد وگرنه منطقه آتش میگیرد.
وقتی به سرتیپ پزشکپور فرمانده پادگان مهاباد فشار میآورند که پادگان را به شورای شهر تحویل بده و جان به سلامت ببر میگوید: ارتش چنین اجازهای به من نمیدهد و سرم هم برود به کشورم خیانت نمیکنم. سرتیپ پزشکپور از نیمه بهمنماه تا آغاز نا آرامیها سربازان خود را برای حراست از هست و نیست پادگان در ارتفاعات مهاباد مستقر کرده بود. مهاجمان بعد از سقوط شهربانی و ژاندارمری در حملهای به پادگان با دفاع جانانه سربازان او روبهرو میشوند و در مییابند که از این راه به مقصود نمیرسند. بنابراین، تصمیم به ترور او میگیرند.
روز واقعه یعنی یکم اسفندماه درحالیکه سربازان مدافع پادگان در این چند روز محاصره زیر رگبار دشنامها و جنگ روانی مهاجمین فرسوده شده بودند، ستون پنجم شایعه میکند بین فرمانده پادگان سرتیپ پزشکپور و سران گروهکها در شهر توافق حاصل شده و قرار است به اتفاق هیئت حُسننیت برای صلح و تجدید میثاق به پادگان بیایند. بالاخره فرمانده تیپ توسط سرباز عامل گروهکها و امربر خود ترور و جمعی از افسران انقلابی توسط خیانتکاران دستگیر و زندانی میشوند.
سرهنگ مرتضی سررشته جانشین فرمانده پادگان نیز دستگیر و به زندان افتاده و در این اثنا گروههای ضد انقلاب و افراد مسلح به پادگان میریزند و پادگان را اشغال میکنند. هیئت حُسننیت وقتی با آن فاجعه روبهرو میشود با تعجب و آزردگی خاطر از حیله و تزویر سران گروهکهای خیانتکار کُرد مهاباد را به حالت قهر ترک میگویند و افراد نظامی و سربازان تیپ با چهرههای خسته و اندوهگین راهی دیار خود میشوند و سلاح و تجهیزات و دارایی پادگان ظرف چند روز به یغما میرود.
سرلشکر محمدولی قرنی رئیس وقت ستاد مشترک ارتش در رنجنامه غم انگیزی که برجای میگذارد از عملکرد دولت موقت بدون هماهنگی با ارتش شکایت میکند و میگوید: جای شگفتی است که ترور فرمانده وطندوست و مدبر تیپ و غارت پادگان در زمان حضور هیئت حُسننیت در مهاباد اتفاق افتاده است.
در آن غارت سلاح و تجهیزات دو گردان پیاده مستقر در پادگان به علاوه یک گردان توپخانه 105 میلیمتری با هجده قبضه توپ و شانزده دستگاه تانک ام.47، تعداد پنج تا شش هزار قبضه تفنگ ژ3، یک گروهان سوار زرهی، تعداد زیادی تیربار، انواع و اقسام خمپارههای سبک و سنگین به همراه دهها قبضه تفنگ 106 میلیمتری، خودروهای نظامی، انبارهای پوشاک و خواروبار، زاغه مهمات و خانههای سازمانی به دست ضد انقلاب افتاد.
گروهکها با سلاح و مهمات و خودروهای غنیمتی راهی سردشت، سنندج، سقز، مریوان، پاوه، نوسود و دیواندره شدند و زمینه سقوط دیگر پادگانهای مناطق کردستان را فراهم کردند. در غارت سلاح و مهمات پادگان مهاباد بیشترین سهم نصیب گروهک دمکرات به رهبری عبدالرحمن قاسملو، کومله به رهبری امامجمعه مهاباد شیخ عزالدین حسینی میشود و البته تودهایها و خلقیها هم بی نصیب نمیمانند.
در آن زمان با عنایت حضرت امام (ره) به نیروهای مسلح، دیگران چندان رویکرد مثبتی به ارتش نداشتند و معتقد بودند ارتش را آمریکاییها برای حراست از منافع خود تجهیز و تقویت کردهاند و ما در نظام اسلامی با هیچکس دشمنی و جنگ نخواهیم داشت؛ اما با سقوط پادگان مهاباد دریافتند که اگر ما با کسی جنگ نداریم، دیگرانی هستند که با ما سر جنگ خواهند داشت و به ناچار برای دفاع از انقلابمان به ارتشی قدرتمند نیاز داریم. «نویسنده»
انتهای مطلب