فرمانده تکاور-20
در آن شرایط، بهترین راهکار برای سازمان رزمی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، جهت مقابله با ضد انقلاب این بود، ابتدا وضع روحی نیروها را ارتقا داده سپس تمامی نیروها با یکدیگر متحد شده و در کنار هم با سازماندهی مناسب و تقسیم و‌ظایف و مسئولیت‌ها‌ و عدم مداخله در و‌ظایف و مسئولیت‌های یکدیگر، عملیات‌ها را اجرا تا به پیروزی برسند.

تمامی‌ رزمندگانی که مخلصانه به صحنه آمده بودند، به یکدیگر نیاز داشتند و به تنهایی از هیچ‌کدام کاری ساخته نبود. لذا من با هم‌رزمانم در سپاه پاسداران، نیروی انتظامی، ژاندارمری صحبت کردم و مصمم شدیم با همکاری و همدلی و هم زبانی و با اتحاد خودمان، پیوندی نا‌‌‌گسستنی را ایجاد نمائیم تا بتوانیم به اهداف خودمان که برای همه ما مشترک بود دست یابیم. لذا برای کسب پیروزی اولین مرحله را من در این دیدم که نیروهای انقلابی و نفرات ارتش و دیگر نیروها باید آموزش ببینند.

آموزش‌های اسلحه‌شناسی، تیراندازی، رزم انفرادی، جنگ‌های نامنظم، جنگ در کوهستان و جنگل و… تا از نظر آموزشی نیروها در سطح قابل قبولی قرار گیرند، هم از نظر آموزش‌های علمی و هم از نظر آموزش‌های عملی. واقعاً نقش فرمانده در ارتقای روحیه و آموزش نفرات خیلی مهم است.

آن زمان تمام نفرات را عادت داده بودند که با اجازه عناصری از گروهک دمکرات باید رفت و آمد کنند. حتی برای بازدید و دیگر مسائل عملیاتی در منطقه و مسائل جاری در خطوط مقدم با نیروهای متجاوز دشمن نیز این حالت وجود داشت که می‌بایست با آنها هماهنگی می‌شد. نفرات تیپ در یک حالت گیج و مبهمی قرار داشتند، که آیا نیروهای دمکرات می‌آیند و آنها را می‌گیرند؟ همان‌طور که پادگان مهاباد را گرفتند، در افکارشان می‌‌اندیشیدند که نیایند و ما را هم در پادگان پیرانشهر بگیرند! یک چنین روحیه متزلزلی مسلماً نمی‌توانست به نفع نفرات واحدها باشد. تبلیغات گروه‌های مختلف ضد انقلاب هم در این تزلزل روحی نیرو‌ها‌ نقش بسزایی را ایجاد می‌کرد.[1]

من در همان بدو ورودم به پادگان پیرانشهر، دستور دادم در داخل پادگان شروع به آموزش‌های مختلف بکنند. آموزش‌های عملی هم داشتیم، مثلاً در همان تپه شهید افشار، روبه‌روی آن تپه که قبلاً ضد انقلاب مستقر بود، یگان‌ها را تمرین و آموزش‌های عملی می‌دادیم، تمرین می‌کردیم که چگونه حمله کنیم. سپس رزمایش‌های مختلفی را ترتیب دادم و شروع کردیم به تیراندازی‌های مختلف تا نفرات را از نظر آموزشی به سطحی برسانیم تا بتوانند در موقع مقتضی درست عمل کنند. این آموزش‌ها روحیه آنها را نیز ارتقا می‌داد.

برای نفرات سخنرانی می‌کردم، نفرات را ورزش می‌دادیم تا از نظر جسمی هم در شرایط مناسبی قرار بگیرند. هواپیما‌های عراق هم گاهی شروع به بمباران پادگان پیرانشهر می‌کردند. دستور دادم واحد‌ها‌ از پادگان بیرون بروند، اما در مناطقی که بتوانیم از آنها استفاده بهینه کنیم و در دسترس باشند. من با افسران و نفرات ستادی تیپ با یک قرارگاه کوچک در پادگان پیرانشهر ماندیم، چون بی‌سیم‌ها‌ و دیگر وسایل ارتباطی ما در پادگان مستقر بودند. یکی از کارهای خوبی که آن زمان اتفاق افتاد، این بود که نیروهای سپاه و مردمی که واقعاً آموزش نداشتند و یا آموزش‌دیده بودند، ولی بسیار اندک بود را شروع به آموزش دادن کردیم.

آن زمان افسران و درجه‌داران ارتش اقدام به آموزش دادن آن نیروها نمودند به خاطرِ اینکه بتوانند از آن نیروها بهتر استفاده کنند. من و افسران تیپ شروع به آموزش نفرات کردیم. شهید ناصر کاظمی یکی از فرماندهان سپاه که خیلی هم با استعداد بود، من و افسران تیپ به او آموزش نقشه‌خوانی و دیگر آموزش‌های لازم جهت رزم را به او ارائه می‌دادیم حتی به فرماندهان رده‌های بالاتر از او نیز آموزش‌های ضروری را دادیم.

برای رده‌های پایین هم یک استواری داشتیم به نام مشیدی که بعد‌ها‌ ستوانیار شد و سپس جذب سپاه پاسداران گردید. فرد متعهدی بود من او را فرمانده گروه ضربت گذاشته بودم که بعد‌ها‌ هم فرمانده یگان آموزشی سپاه پاسداران در شهر اراک شد.

او نفرات سپاه را خیلی خوب آموزش می‌داد و برای جنگیدن در میدان‌های رزم آماده می‌کرد تا در عملیات‌ها‌ مؤثر‌تر عمل نمایند.

سرگرد توپخانه صفوی که بعدها فرمانده توپخانه لشکری در لشکر64 پیاده ارومیه شد، یکی از افسران بسیار خوب توپخانه ما و ارتش بود که به نفرات سپاه آموزش دانستنی‌های توپخانه صحرایی مربوط به رسته توپخانه را ارائه می‌داد. آموزش دیده‌بانی، تیراندازی با توپ و قوانین تیر توپخانه. حتی می‌توانم بگویم فرمانده آموزش توپخانه سپاه پاسداران در اصفهان، توسط او آموزش دید و از نظر آموزشی ارتقا یافت تا در توپخانه سپاه مؤثرتر باشد.

افسری داشتیم به نام ستوان‌یکم صمدی که آموزش انواع خمپاره‌اندازها را به نفرات سپاه ارائه می‌داد. تمامی‌ این افسران را مأمور کرده بودم تا آموزش‌ها را به نفرات سپاه بدهند؛ زیرا آنها برای تبدیل شدن به یک رزمنده واقعی می‌بایست این آموزش‌ها‌ را می‌دیدند. در غیر ‌این صورت در میدان رزم آسیب‌پذیر می‌شدند که به ضرر همه ما بود.

من رسد‌های خمپاره‌انداز یگان‌های تیپ پیاده را به همراه کلیه نفراتش به یگان تکاوری که شب‌ها می‌رفتند برای پاکسازی جاده‌ها، مأمور می‌کردم، یک‌دسته خمپاره‌انداز گروهان ارکان را می‌دادم به گردان شهدای سپاه پاسداران تا با آنها و در کنار آنها تا آخر عملیات در پشتیبانی قرار بگیرند. کم‌کم با این روش نفرات سپاهی و ارتشی در کنار همدیگر عملیات انجام می‌دادند و جلو می‌رفتند و سطح آموزش نفرات سپاه پاسداران هم ارتقا می‌یافت و آنان نحوه تیراندازی صحیح را با خمپاره‌اندازها می‌آموختند.

البته این آموزش‌ها در کلیه سطوح انجام می‌شد که من بعداً به وضوح اثر عملی این آموزش‌ها‌ را در میدان رزم مشاهده می‌کردم و می‌دیدم که تا چه اندازه نفرات در امر تیراندازی و اجرای عملیات‌ها و‌رزیده‌تر عمل می‌نمایند. طبیعی بود که ارتقا سطح کیفی آموزش نیروها از تلفات رزمی ‌آنها نیز می‌کاست و روحیه آنها را افزایش می‌داد و باعث خشنودی ما نیز می‌شد. واقعاً اگر یگانی در آن منطقه و در آن شرایط فاقد آموزش‌های لازم بود روز به روز تلفاتش بالا می‌رفت.

نقش آموزش در حفظ جان نیروها و صرفه‌جویی در مهمات و کاهش ضایعات لجستیکی و غیره بسیار زیاد است که من و هم‌رزمانم در تیپ پیرانشهر به این وظیفه خدمتی به‌خوبی عمل نمودیم و جان جوانان زیادی را در میدان‌های رزم حفظ و نجات دادیم.

یکی از اهداف مهم من این بود که به هر ترتیبی که شده از منطقه حاج‌عمران و گردان مستقر در آن منطقه بازدید کرده و اولین قصد من از ارتقای آموزش نیروها و آمادگی رزمی یگان‌ها این بود که جاده پیرانشهر به حاج‌عمران را پاکسازی و آزاد نمایم تا در مراحل بعدی با خیالی آسوده‌تر به اهدافم دست یابم.

برای دستیابی به این هدف مهم تلاش خودم را مضاعف کرده و مرتباً درحال بررسی وضعیت منطقه عملیات بودم. از افسران ستاد تیپ خواستار اطلاعات بیشتری نسبت به وضعیت نیروهای دشمن و گسترش آنها در منطقه بودم. با توجه به اطلاعاتی که درباره وضعیت نیروهای دشمن در اختیار داشتیم، استعداد نیروهای دشمن در غرب پیرانشهر، درحدود پنج تیپ بود؛ به‌احتمال‌قوی حداقل یک لشکر پیاده عراق در استان اربیل عراق مستقر بود.

با توجه به اینکه خطرناک‌ترین و همچنین، مهم‌ترین محور مواصلاتی این استان به شمال‌شرق و به‌طرفِ ایران محور رواندوز ـ پیرانشهر بود، طبعاً مهم‌ترین محور عملیاتی آن لشکر نیز در همین محور قرار داشت و لشکر مستقر در استان اربیل عراق می‌توانست درصورت تهدید در آن محور نیروهای تقویتی را وارد عمل سازد.

با توجه به مسئولیتی که در خصوص حفاظت از منطقه پیرانشهر تا مرز و منطقه حاج‌عمران داشتم، مسئولیت سنگینی در آن منطقه را احساس و بر‌عهده داشتم. درحدود یک گردان از تیپ1پیرانشهر در آن منطقه (منطقه مرزی) مستقر بود و من به‌عنوانِ فرمانده تیپ حتماً می‌بایست نفراتم را می‌دیدم، شرایط منطقه را نیز از نزدیک مشاهده و بررسی می‌کردم. نمی‌توانستم نسبت به نیروهایم بی‌تفاوت باشم. در چنین شرایطی، با چه منطقی می‌بایست با حزب دمکرات جهت بازدید از منطقه و نفراتم که در سخت‌ترین شرایط قرار داشتند، هماهنگی می‌کردم؟ به هیچ عنوان برایم قابل قبول نبود. حاضر بودم جانم را از دست بدهم؛ ولی زیر بار چنین ننگی نروم.

 

——————————————————————————————————————————————————————————

[1]. گردان106 پیاده لشکر1 مرکز به سرپرستی معاون گردان سروان فرض‌الله شاهین‌راد (سرتیپ شاهین‌راد) در روز بیست و ششم مرداد‌ماه سال 1358 در اجرای فرمان فرمانده معظم کل قوا حضرت امام خمینی (ره) به سمت کردستان حرکت می‌نماید.

این گردان ابتدا به پادگان همدان سپس از همدان با تغییر مأموریت برابر دستور به زنجان، تبریز و نهایتاً حدود هزار کیلومتر راه‌پیمایی به ارومیه رفته و در اختیار لشکر64 پیاده ارومیه به فرماندهی زنده یاد امیر سرلشکر قاسم‌علی ظهیرنژاد قرار می‌گیرد. این گردان بلافاصله از پادگان ارومیه برابر دستور فرمانده لشکر جهت پاک‌سازی شهر پیرانشهر به سمت پادگان پیرانشهر حرکت و در پادگان مستقر می‌گردد. سپس این گردان با بررسی‌های دقیق منطقه و شرایط استقرار عناصر ضد انقلاب در شهر، با کمک گردان‌های 198 پیاده و 164 پیاده تیپ1 پیرانشهر، شهر پیرانشهر را پاک‌سازی و از اشغال عناصر ضد انقلاب خارج می‌سازد و تعدادی از نفرات گردان نیز به شهادت می‌رسند.

درگیری‌ها‌ ادامه می‌یابد و این گردان مدت 45 روز با استقرار در ارتفاعات شمال‌غرب پادگان که سرکوب و مشرف به شهر بود، مأموریت حفاظت و تأمین شهر را به عهده می‌گیرد. بعد از این گردان یک گروه رزمی‌ از همان لشکر به فرماندهی سرگرد رسول سداد به منطقه اعزام و در بیستم مهرماه سال 1358 اقدام به تعویض گردان106 پیاده می‌نماید.

کتاب “برای امنیت ” نوشته سرتیپ فرض‌الله شاهین‌راد جانشین اسبق لشکر64 پیاده، انتشارات ایران سبز، سال 1386 ص 103 الی 110 پاکسازی پیرانشهر. «نویسنده»

انتهای مطلب

منبع: فرمانده تکاور ؛ اصلاني، علی اکبر،۱۳۹۹ ، ایران سبز، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده