فرمانده تکاور-26
خاطرات فرمانده وقت تیپ‌2 لشکر64 پیاده ارومیه، سرتیپ2 مرتضی محمدی از پاکسازی محورهای منطقه

نویسنده برای توجیه بیشتر خوانندگان محترم از رشادت‌های رزمندگان اسلام در منطقه و نحوه پاکسازی جاده پیرانشهر– سردشت، مهاباد‌ – سردشت و جنگل‌های الواتان و روستای دوله‌تو، با امیر سرتیپ2 بازنشسته مرتضی محمدی فرمانده وقت تیپ‌2 پیاده لشکر64 پیاده ارومیه که یکی از یگان‌های شرکت کننده در عملیات‌ها بوده و نقش بسیار مهمی ‌را در آزادسازی آن مناطق ایفا نموده‌اند، مصاحبه‌ای انجام داده که ایشان از نحوه اجرای آن عملیات‌ها گفته‌اند:

من قبل از اینکه به منطقه آذربایجان غربی بروم و به‌عنوانِ فرمانده تیپ‌2 لشکر64 پیاده ارومیه انجام وظیفه نمایم، فرمانده گردان101 پیاده تیپ‌55 هوابرد شیراز بودم که بعد از عملیات طریق‌القدس و فتح شهر بستان در آذر‌ 1360 به دستور فرماندهی نیروی زمینی، شهید سپهبد علی صیادشیرازی با نفرات گردان101 پیاده به بوکان اعزام و گردان801 پیاده مستقل مرکز پیاده شیراز را به فرماندهی سرگرد معارف تعویض نمودیم. آن گردان پس از تعویض در حال بازگشت در جاده بوکان‌ میاندوآب مورد هجوم ضد انقلاب قرار گرفت و تلفات زیادی را متحمل شد. فرمانده آن گردان و فرمانده تیپ2 لشکر64 پیاده جناب سرهنگ مهدی‌زاده هم در این رابطه دادگاهی شدند. بعد از آن واقعه به علت پراکندگی گردان‌های عمل‌کننده در منطقه لشکر64 پیاده ارومیه که عمدتاً مأمور هم بودند، به دستور فرماندهی نیروی زمینی، یک تیپ غیر سازمانی از همین گردان‌ها به نام تیپ مقداد تشکیل گردید. (گردان101 پیاده، یک گردان از تیپ‌2 سلماس و یک گردان هم از تیپ‌1 پیرانشهر) تا عملیات این گردان‌ها در پاکسازی محور‌ها‌ و همچنین، امنیت شهر‌ها‌ و روستا‌های منطقه با هماهنگی بیشتری صورت گیرد و این تیپ زیر امر لشکر64 پیاده ارومیه که دارای سه تیپ سازمانی بود قرار گرفت.

یکی از عملیات‌های مهمی که ما در آن زمان انجام دادیم، آزادسازی شهر بوکان بود. در آن عملیات، سردار احمدی‌مقدم به‌عنوانِ یک بسیجی و فرمانده نیروهای بسیجی بود. ما با همکاری خوب تمامی نیروهای موجود توانستیم سد بوکان و مرکز عملیات و تجمع ضد انقلاب را که عمدتاً دمکرات‌ها بودند، آزاد کنیم. در آن محور عملیات‌های خوبی را انجام دادیم و موفقیت‌های خوبی را نیز داشتیم، ولی مناطق دیگری که آلوده به ضد انقلاب بود، باقی مانده بود و می‌بایست پاکسازی می‌شدند.

بعد از انجام مأموریت‌های محوله در آن منطقه، من رسماً در تاریخ 1/4/1361 به دستور جناب سرهنگ علی صیادشیرازی فرماندهی نیروی زمینی به‌عنوانِ فرمانده تیپ2 لشکر64 پیاده منصوب شدم. برای اجرای عملیات‌های دیگر بنا به دستور ایشان با عناصری از تیپ‌2 سلماس به پادگان پیرانشهر آمدیم و فرمانده تیپ3 مهاباد هم جناب سرهنگ شرف‌الزیاد بود که به‌جای سرهنگ شریف‌النسب انتصاب یافته بود.

بعد از استقرار در پادگان پیرانشهر جلسه‌ای با حضور جناب سرهنگ علی صیادشیرازی فرماندهی نیروی زمینی ارتش، برادر محسن رضایی فرماندهی سپاه پاسداران، جناب سرهنگ حسن آبشناسان فرمانده قرارگاه عملیاتی شمال ‌غرب، برادر رحیم صفوی، سرهنگ جلالی فرمانده لشکر64 پیاده ارومیه، برادر محمد بروجردی، برادر ناصر کاظمی فرمانده تیپ شهدا و برادر محمود کاوه، من و دیگر فرماندهان و مسئولان در اتاق جنگ در پادگان پیرانشهر در خصوص پاکسازی جاده پیرانشهر به سردشت تشکیل شده بود که من با توجه به تصمیمات متخذه توجیه شده و پی به اهمیت مأموریت واگذاری برده و بعد از آن جلسه، با فرماندهان یگان‌های عمل‌کننده و هماهنگی همدیگر شروع به طرح‌ریزی نمودیم.

من در سال 1353 در زمان رژیم گذشته در ظفار در کشور عمان جنگیده بودم. یادم بود که یک عملیاتی را با مرحوم سرتیپ یعقوب آذری در آنجا اجرا کرده بودیم که آن منطقه هم آلوده به چریک بود و چریک‌ها‌ در منطقه مربوطه فعالیت زیادی داشتند.

در آن زمان افسران انگلیسی به ما می‌گفتند، برای عملیات تک اصلی خودتان را از میدوی به صلاله انجام دهید، و بدین صورت منطقه را پاکسازی کنید. آنها دو طرفه کار می‌کردند و ما اعتمادی به آنها نداشتیم، جناب یعقوب آذری هم پی به این موضوع برده بود و به آنها اعتمادی نداشت، ازاین‌رو خیلی عقلایی عمل کرد و عکس نظر افسران انگلیسی عملیات را انجام داد و تک اصلی را از صلاله شروع کرد. چون چریک‌ها‌ اکثر نیروها و تلاش خود را در میدوی به کار برده بودند، با اجرای آن عملیات غافلگیر شده و گیر افتادند و نهایتاً شکست خوردند.

من از آن عملیات تجربیات خوبی داشتم و در مناطق آلوده به چریک جنگیده بودم و می‌دانستم چگونه باید عمل کنم تا موفقیت نصیب یگانم شود. لذا در پاکسازی جاده پیرانشهر – سردشت با توجه به تجربه ارزشمند جنگی خودم در ظفار می‌دانستم که اگر ما از پیرانشهر به ضد انقلاب حمله کنیم، ضد انقلاب عقبه مطمئنی خواهد داشت و تحت فشار عقب‌نشینی می‌کند؛ ولی منهدم نمی‌شود و فرصت خواهد یافت که دوباره خود را بازسازی کرده و حمله کند. در طرح‌ریزی‌ها‌ گفتم: «ما باید از دو جناح به ضد انقلاب حمله کنیم تا در شرایط سختی قرار گیرند و با محاصره نیروهایشان کار را تمام کنیم.»

برای این منظور یک گروه رزمی به فرماندهی جناب سرهنگ رسولیان که بعداً جانشین من شد، تشکیل و یک گروه رزمی هم در پیرانشهر تشکیل دادیم تا از دو محور یعنی از پیرانشهر به سردشت و از سردشت به پیرانشهر به نیروهای ضد انقلاب حمله کنیم.

در جلسه متشکله در اتاق جنگ هم فرماندهان رده بالا کارهای عملیات را به فرماندهان یگان‌های عمل‌کننده واگذار کردند و به فرماندهان گفتند: «برای اجرای بهتر عملیات هرچه نیاز دارید بگوئید تا نیازمندی‌هایتان را تأمین و واگذار نمائیم.» من گفتم: «با توجه به شرایط منطقه نیاز به چند فروند بالگرد دارم و برای عملیات بالگرد می‌خواهم.»

خوشبختانه در لشکر64 پیاده در ارومیه چند فروند بالگرد از هوانیروز وجود داشت و می‌توانستند به ما واگذار و عملیات‌هایمان را پشتیبانی کنند. از طرفی، در خواست نمودم تا یگان مهندسی لشکر هم همراه ما باشد تا با اشغال ارتفاعات مهم منطقه جهت تأسیس پایگاه و تحکیم مواضع و کشیدن سیم‌خاردار و یا میدان مین و احداث سنگر و غیره ما را یاری نمایند. ما جهت طرح‌ریزی عملیات‌ها،‌ ابتدا شناسایی‌ها را روی نقشه انجام دادیم، چون راه‌های زمینی مسدود بود. از روی نقشه ارتفاعاتی را که می‌بایست تصرف و پایگاه تأسیس می‌کردیم، مشخص و تعیین نمودیم. سپس طرح‌ریزی کردیم که چگونه می‌بایست در مسیر جاده پیرانشهر‌ – سردشت و بالعکس از سردشت به پیرانشهر ارتفاعات را تصرف و پایگاه‌های لازم را ایجاد نمائیم.

حتی مشخص کرده بودیم که در پایگاه‌ها‌ کدام دسته و چه نیرویی از چه یگانی به فرماندهی چه افسری می‌بایستی مستقر شود. به همین ترتیب تمامی ‌دسته‌ها‌ و گروهان‌ها را با و‌ظایف مشخص تعیین کرده بودیم. بعد از احداث پایگاه‌ها‌ می‌بایست جاده را نیز تأمین می‌کردیم، جاده‌ها‌ را مین‌یابی می‌کردیم، حتی پل‌ها و نقاط مشخص در جاده را می‌بایست از وجود مین پاکسازی می‌کردیم تا بتوانیم نیروهایمان را در پایگاه‌ها تدارک کنیم. تمامی‌ این مسئولیت‌ها‌ را که از الزامات عملیات بود، مشخص کردیم.

البته یک سازماندهی بسیار دقیق نیز انجام دادیم. در آن سازماندهی هر یگانی کاملاً به و‌ظایف خود آشنا شده بود و نفرات یگان‌ها نیز در سازماندهی کاملاً به و‌ظایف خودآگاه شده بودند و هرکس می‌دانست که در حین عملیات چه وظیفه‌ای دارد و چه کاری را باید انجام دهد. تمامی‌ این کار‌ها‌ برای هر دو گروه رزمی در دو مسیر مشخص شده بود. محل قرارگاه‌ها‌ را نیز کاملاً تعیین کرده بودیم که در حین عملیات قرارگاه را در کجا مستقر کنیم تا به نیروهای خودمان نزدیک باشیم و بتوانیم عملیات آنها را هدایت و کنترل نمائیم.

بخش‌های مهمی چون روستا‌های واوان، میرآباد و… را که مد نظرمان بود نیز تعیین کرده بودیم. برای این کارها یگان مهندسی در اختیار ما قرار گرفت تا بتوانیم با تصرف هر پایگاه کارهای ضروری را انجام دهیم. در حین عملیات، هر پایگاهی را که تأسیس می‌کردیم با در اختیار داشتن یگان مهندسی ابتدا سنگرها و پاکسازی منطقه از مین و…. را انجام می‌دادیم و من خودم در پایگاه می‌ماندم و مسائل مربوط به تحکیم پایگاه را نظارت می‌کردم چون نیروهای ضد انقلاب برای بازپس‌گیری پایگاه در همان شب به ما حمله می‌کردند و درگیری‌های شدیدی به وجود می‌آمد. ازاین‌رو واجب بود که من در کنار نیروهایم باشم تا پایگاه جدید را تحکیم و تثبیت نمائیم.

 

انتهای مطلب

منبع: فرمانده تکاور ؛ اصلاني، علی اکبر،۱۳۹۹ ، ایران سبز، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده