فرمانده تکاور-27
نیروهای لشکر64 پیاده ارومیه در تیپ‌های مختلف لشکر، با استفاده از آموزش‌هایی که طی کرده بودند و شناختی که از زمین منطقه به دست آورده بودند، از انجام و‌ظایف خطیرشان به‌خوبی و شایستگی تمام برمی‌آمدند. عناصر تأمین یگان‌های تیپ‌2 در مسیر‌ها‌ و در سرمای زمستان چون کوهی استوار و قدرتمند در گذارها و محل‌های دیده‌بانی انجام وظیفه می‌کردند و وجود امنیت را که از حساس‌ترین نیاز در زندگی بشری است برقرار می‌کردند.

بعد از تحکیم هر پایگاه، عملیاتمان را برای تصرف ارتفاعات و مناطق بعدی و تأسیس پایگاه جدید آغاز می‌کردیم. بدین ترتیب، پایگاه‌های بعدی را احداث و تحکیم کردیم. البته زمانی که ما از پیرانشهر عملیات را آغاز کردیم، از پادگان پیرانشهر تا هنگ‌آباد قبلاً توسط تیپ‌1 پیرانشهر جهت تأمین پادگان پاکسازی شده بود. مبنای شروع عملیات‌های ما از روستای هنگ‌آباد بود و یک گردان از تیپ1 پیرانشهر نیز از پادگان پیرانشهر تا روستای هنگ‌آباد در پایگاه‌هایی مستقر شده بودند و آن منطقه تحت کنترل آنان بود.

هنگ‌آباد هم روستایی است که از جاده پیرانشهر به سردشت در سمت چپ جاده مشخص است و جنگل‌های منطقه هم از روستای هنگ‌آباد به بعد شروع می‌شود که کار سخت عملیات ما از همان روستا به بعد بود. در هر دو گروه رزمی یعنی از محور پیرانشهر به سردشت و از سردشت به پیرانشهر، جهت اجرای عملیات‌ها، نیرو‌هایی از گردان ویژه شهدا سپاه پاسداران به فرماندهی برادر ناصر کاظمی با یگان‌های ارتش ادغام شده بودند و هماهنگی‌های ما با برادر محمد بروجردی بود. بالاخره طی عملیات‌های مختلف مناطق مهمی‌ را تصرف و پایگاه‌های زیادی را تأسیس و نیروهای ارتش در آنها مستقر می‌شدند و از پایگاه‌های متصرفه حراست و محافظت می‌کردند، به همین ترتیب عملیات‌ها را تا پاکسازی کامل جاده پیرانشهر – سردشت ادامه دادیم.

نیروهای گردان ویژه شهدا ضمن پشتیبانی آتش از سوی نیروهای ارتش، از مینی کاتیوشا هم به‌جای خمپاره‌انداز استفاده می‌کردند؛ زیرا هم حجم آتش بیشتری داشت، هم تحرک خوبی داشت. عملیات ما ادامه داشت تا اینکه طی چندین مرحله عملیات سخت و دشوار رسیدیم به سه‌راهی آلواتان، و با تصرف آن منطقه و ایجاد یک پایگاه، آن را تحکیم و تثبیت کرده و سپس حفظ کردیم. روستاهای آلواتان، گنه‌مشکه و دوله‌تو از اهمیت خاصی برخوردار بودند و به مرز ایران و عراق امتداد می‌یافتند. لذا تصرف آن سه‌راهی برایمان خیلی ارزش داشت و می‌بایست آن منطقه را برای ادامه عملیات‌هایمان دقیقاً کنترل و محافظت می‌کردیم، چون منطقه بسیار حساس و مهمی بود.

از طرفی، مأموریت اصلی ما پاکسازی جاده پیرانشهر – سردشت بود و بعد از تأمین این جاده می‌بایست مابقی محور‌ها‌ را پاکسازی می‌کردیم. لذا در کنترل داشتن نقاط حساس و مهم منطقه برای ما بسیار حیاتی بود و می‌توانست مبنای خوبی برای عملیات‌های بعدی ما باشد.

در هر صورت قبل از رسیدن به روستای میرآباد که مرکزیت ضد انقلاب بود، آنجا را به‌خوبی حفاظت نمودیم به برادر محمد بروجردی گفتم: «من نمی‌توانم این همه عقب باشم، باید به جلو حرکت کنیم و عملیات را ادامه دهیم.» برادر محمد بروجردی به من گفت: «من منع شرعی دارم و امام مرا منع شرعی کرده که جلو نروم، شما می‌خواهید بروید، بروید و عملیات را ادامه دهید.»

بالاخره حرکت کردیم و روستای میرآباد را گرفتیم و پاسگاه فرماندهی تیپ‌2 پیاده را در آنجا دایر نمودم. در همان منطقه بود که در پانزدهم آبان سال 1361 جناب سرهنگ فرض‌الله شاهین را که به‌تازگی جانشین لشکر64 پیاده ارومیه شده بود به همراه فرمانده لشکر جناب سرهنگ روزه جلالی جهت بازدید به قرارگاه تیپ‌2 آمدند و شرایط بسیار سخت ما را در سرما و هنگام بارش برف از نزدیک مشاهده نمودند.

تردد ما در آن زمان معمولاً از مسیر پیرانشهر – سردشت با اسکورت و تأمین انجام می‌شد. بعد از اطمینان یافتن از شرایط خودمان و تثبیت پایگاه‌های متعدد، عملیات را ادامه دادیم تا به محلی به نام کچل‌آباد رسیدیم. (بین روستای میرآباد و واوان) کنار رودخانه‌ای رسیدیم که بسیار خروشان و زیبا بود. ما در و‌اوان با گروه رزمی جناب سرهنگ رسولیان که از سردشت عملیات پاکسازی را آغاز نموده بود الحاق کردیم و دو گروه رزمی به هم رسیدیم و جاده پیرانشهر به سردشت آزاد گردید.

ما با احداث پایگاه‌های زیادی توانستیم آن محور را پاکسازی و حفاظت نمائیم. بعد از پاکسازی کامل محور، در کلیه پایگاه‌ها‌ مین‌یاب داشتیم و نفرات مهندسی لشکر با مین‌یاب حضوری فعال داشتند. صبح‌ها‌ ابتدا افراد مین‌یاب و تأمین می‌رفتند و بعد از اطمینان از نبودن مین در جاده و کناره‌های جاده تأمین برقرار می‌شد، سپس به پادگان پیرانشهر اعلام می‌شد، جاده امن است و تردد از پیرانشهر به سمت سردشت صورت می‌گرفت.

این عملیات بزرگ‌ترین عملیات در منطقه آذربایجان و کردستان بود؛ زیرا در آن زمان از مرز ایران و عراق تا تمرچین و ارتفاعات دوپازا به سمت بیژوه (که در مرز ایران و عراق واقع و جزء سردشت است) و بیوران، ما هیچ کنترلی روی مرز نداشتیم. تصرف و تأمین این جاده باعث شد ما به مرزهای بین‌المللی دست یابیم و خط مرز را کنترل نمائیم.

بعد از آزادسازی جاده پیرانشهر – سردشت با یک و‌قفه کوتاه، عملیات آزادسازی منطقه آلواتان و دوله‌تو را آغاز نمودیم. آلواتان دارای جنگل‌های زیبایی است و میوه‌های خودرو و وحشی زیادی در آن جنگل‌ها موجود می‌باشد. ما با اجرای عملیات‌های متوالی به گنه‌مشکه و دوله‌تو رسیدیم و تا مرز، عملیات خودمان را ادامه دادیم و مسیر را پاکسازی نمودیم.

در دوله‌تو یک پایگاه زدیم تا از منطقه که مهم هم بود، محافظت نمائیم، ولی نگهداری آن مناطق دشواری‌های خاص خود را داشت و در فصل زمستان در آن مناطق برف زیادی می‌بارد که تردد را مشکل و در بعضی اوقات غیرِممکن می‌کند.

من در بعضی از آن مناطق بیش از ده متر برف را دیده‌ام که شاید برای کسی باور‌کردنی نباشد، ولی واقعیت داشت. تیرهای برق خراب شده را در کنار سنگرها می‌کاشتیم تا اگر برف زیادی منطقه را پوشاند بتوانیم سنگرها را پیدا کنیم. زمانی که برف زیادی می‌بارید به‌قدری برف انباشته می‌شد که کنار تیر‌ برق‌ها‌ را می‌کندیم تا به سنگرها در زیر برف برسیم.

بولدوزرها و لودرها و دیگر تجهیزات مهندسی بسیار فعال بودند و مرتب کار می‌کردند، ولی بسیاری از اوقات نمی‌توانستند جاده‌ها‌ را از برف پاک کنند. چون اولاً حجم برف خیلی زیاد بود در ثانی بارش برف دوباره مسیرها و جاده‌های پاکسازی شده را می‌پوشاند که مشکلات بسیاری را برای ما به وجود می‌آورد.

ما در چنین شرایط بسیار دشوار از این کشور دفاع کرده و امنیت را برقرار نموده‌ایم که تصورش هم برای بسیاری از مردم غیرِممکن است؛ ولی واقعیتی بوده که هیچ‌گاه نمی‌توانم تمامی‌ آن لحظات سخت و دشوار را توصیف نمایم.

سربازانم در آن شرایط سخت مردانه با شجاعت تمام تلاش می‌کردند و در سرمای ده‌ها‌ درجه زیر صفر در محل‌های تعیین شده نگهبانی می‌دادند و گاهی اوقات شدت سرما به‌قدری زیاد بود که واقعاً تحمل کردن مدت نیم ساعت در سر پست نگهبانی غیرِممکن بود، ازاین‌رو مجبور بودیم مدت نگهبانی را تقلیل دهیم تا سربازان بتوانند در آن سرمای طاقت‌فرسا دوام آورده و از مواضع خود مراقبت و حفاظت نمایند و از حریم پایگاه به نحوی حفاظت نمایند که به هیچ عنوان عناصر ضد انقلاب نتوانند در پایگاه‌ها‌ نفوذ کنند.

برنامه نیروهای تأمینی در آن زمان از ساعت 08:00، صبح تا 16:00، تعیین شده بود که در هوای سرد این مدت واقعاً کار طاقت‌فرسایی بود، اما هدف ما این بود که در جهتی حرکت کنیم که جاده‌ها‌ به طور عادی و به‌صورتِ شبانه‌روزی باز باشند. هر چقدر طول ساعات برقراری تأمین و رفت و آمد در جاده بیشتر می‌شد، همان‌قدر به هدف تعیین شده نزدیک‌تر می‌شدیم. ما برابر تصمیمات متخذه در سطح لشکر، زمان جمع‌کردن نیروهای تأمین را نیم ساعت دیرتر یعنی ساعت 16:30، تعیین نمودیم، ولی صبح‌ها‌ زودتر از ساعت 08:00، به هیچ عنوان برایمان میسر نبود؛ زیرا دور بودن بعضی از مسیرها، یخبندان بودن جاده‌ها‌ و سرمای شدید سبب کندی در انجام مأموریت می‌شد. مثلاً دسترسی به پایگاه گنه‌مشکه که در نزدیکی کوه جاسوسان و در مرز ایران و عراق قرار دارد در فصل زمستان بسیار مشکل بود.

در فصل زمستان، سرما و کولاک برف، کوتاه بودن روز و یخ زدن معابر و مسیرهای پایگاه‌ها‌ و جاده‌های اصلی، مشکلات عمده‌ای را برای نیروها فراهم می‌نمود، خصوصاً در شرایط اضطراری و دسترسی مریض یا مجروح به بیمارستان مشکل ما بیشتر می‌شد. در چنین شرایطی نیروهای مکانیزه کاربرد چندانی ندارند و یگان‌های کوچک و متحرک درصورتی‌که آموزش کافی دیده و انگیزه قوی برای جنگیدن داشته باشند، می‌توانند دشمن را ناامید و به ستوه آورند.

نیروهای لشکر64 پیاده ارومیه در تیپ‌های مختلف لشکر، با استفاده از آموزش‌هایی که طی کرده بودند و شناختی که از زمین منطقه به دست آورده بودند، از انجام و‌ظایف خطیرشان به‌خوبی و شایستگی تمام برمی‌آمدند. عناصر تأمین یگان‌های تیپ‌2 در مسیر‌ها‌ و در سرمای زمستان چون کوهی استوار و قدرتمند در گذارها و محل‌های دیده‌بانی انجام وظیفه می‌کردند و وجود امنیت را که از حساس‌ترین نیاز در زندگی بشری است برقرار می‌کردند.

واقعاً شدت سرما گاهی به‌قدری زیاد بود که تا مغز استخوان‌ها اثر می‌کرد و انگشتان دست‌ها از سوز سرما بی‌جان می‌شدند، ولی سربازان دلیر ما همچنان در آن شرایط ایستادگی می‌کردند و وظیفه خطیرشان را انجام می‌دادند.

در آن زمان عناصر ضد انقلاب در برابر مواضع پدافندی حساب شده در پایگاه‌ها‌ که ترکیبی از زمین صعب‌العبور و دیگر موانع بود و همچنین، فداکاری و از جان گذشتگی سربازان که شجاعت و فداکاری‌شان موجب شگفتی همگان شده بود، بالاخره به ستوه آمدند.

در فصل زمستان به علت مسدود شدن جاده‌ها‌، رساندن غذا، مهمات و… غیرِممکن می‌شد و گاهی اوقات تماس بی‌سیمی هم قطع می‌شد؛ زیرا باتری‌های بی‌سیم‌ها‌ تمام می‌شد و نمی‌توانستیم آنها را تدارک کنیم، هرچند پیش‌بینی‌های لازم قبل از آغاز بارش‌های زمستانی به عمل آمده بود، اما ضرورت‌هایی را نیز داشتیم تا به پایگاه‌ها‌ رفت و آمد داشته باشیم که برایمان میسر نبود.

در پایگاه‌ها‌، نفرات غذای روزانه خود را طبخ می‌کردند و مهارت خوبی پیدا کرده بودند. موضوع تأمین آب هم مشکل بود، به‌ویژه در پایگاه‌هایی که دسترسی به آب چشمه نداشتند و مسیر هم برای آب‌رسانی مناسب نبود. اکثر نفرات در این پایگاه‌ها‌ از آب کردن برف، نیاز خود را تأمین می‌کردند.

برای رساندن وسایل به پایگاه‌ها‌ در فصل زمستان از دواب استفاده می‌کردیم و آن هم در هنگام مسدود بودن جاده‌ها‌ و بارش سنگین برف غیرِممکن بود. بالگردهای هوانیروز هم به خاطرِ شرایط جوّی نمی‌توانستند به منطقه بیایند و نیروها را در پایگاه‌ها‌ تدارک نمایند. چون هوا ابری یا برفی بود و بعد از اینکه هوا خوب می‌شد، توسط بالگردهای هوانیروز، نیازمندی یگان‌ها در پایگاه‌ها‌ تأمین می‌شد، ولی بالگرد‌ها‌ هم مشکلات خاص خود را داشتند و نمی‌توانستند در پایگاه‌ها‌ فرود آیند.

به همین خاطر از بالا و با فاصله چندین متری وسایل مورد نیاز را روی پایگاه‌ها‌ پرتاب می‌کردند که گاهی اوقات وسایل به دره‌های اطراف پایگاه‌ها‌ می‌افتاد و نفرات پایگاه‌ها‌ نمی‌توانستند آنها را به طور کامل جمع‌آوری کنند. در مجموع تدارک نیرو‌ها‌ بسیار مشکل بود.

پایگاه‌هایی وجود داشت که به علت صعب‌العبور بودن و مسدود بودن مسیر و نرسیدن آذوقه به آنها، نفرات پایگاه مجبور شده بودند قاطرها را سربریده و بخورند. هرچند قاطر‌ها‌ برای پایگاه‌ها‌ ارزش بسیاری داشتند و نفرات از آنها به‌خوبی مراقبت می‌کردند، ولی در آن زمان اجبار آنها را وادار به این اقدام نموده بود.

در تمام پایگاه‌ها‌، نیروهای ارتش مستقر بودند که اینگونه مسائل ذهن فرماندهان را به خود مشغول کرده و به هر ترتیبی که شده، می‌بایست از پایگاه‌ها‌ مراقبت می‌نمودند. سستی کردن در انجام وظیفه در آن زمان موجب نابودی پایگاه‌ها‌ می‌شد که باعث از دست رفتن تمامی تلاش‌ها می‌شد و شاید کوچک‌ترین خطا و سستی جان تمامی نیروها را به خطر می‌انداخت. لذا تحت هر شرایط جوّی، نفرات پایگاه‌ها‌ می‌بایست از منطقه خود محافظت می‌کردند و فرماندهان هم در این خصوص بسیار حساس بودند و به هیچ عنوان سستی در انجام وظیفه را نمی‌پذیرفتند.

بعد از اینکه روستای آلواتان را آزاد کردیم، پاکسازی بیوران بالا و پایین را آغاز نمودیم که به ارتفاعات بلفت و دوپازا ادامه می‌یافت که با تلاش بسیار زیاد، آن مناطق را نیز از لوث ضد انقلاب پاک و روستا‌های زیادی را آزاد کردیم. به مجرد اینکه بیوران پایین را آزاد نمودیم، در در نیمه اول سال 1362 تعدادی از نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی جهت بازدید به منطقه آمدند. سرپرست آنها حجت‌الاسلام دکتر حسن روحانی (رئیس‌جمهور) بود و آقایان جلال‌الدین فارسی، موحدی کرمانی و تعدادی از رئیس کمیسیون‌های مختلف مجلس که کلاً هشت تا ده نفر بودند ایشان را همراهی می‌کردند.

حجت‌الاسلام دکتر حسن روحانی، آن زمان معاون مجلس و معاون حجت‌الاسلام علی‌اکبر رفسنجانی در امور جنگ بود. آنها حدود یک هفته نزد ما ماندند و میهمان ما بودند و دلاوری‌های سربازان اسلام را از نزدیک شاهد و ناظر بودند. مشاهده می‌کردند که نفرات با چه شوق و عشقی از منطقه محافظت می‌کنند. بعد از رفتن آنها از منطقه، طی عملیاتی ارتفاعات بُلفت و دوپازا را هم گرفتیم و به نقطه صفر مرزی رسیدیم وقتی ما به ارتفاعات بُلفت و دوپازا رسیدیم مرز تأمین شد.[1] دشمن برای اولین بار آنجا را با خمپاره و گلوله‌های شیمیایی زیر آتش گرفت که من و تعدادی از نفرات شیمیایی شدیم. داخل سنگر بودم که خمپاره دشمن به مواضع ما اصابت نمود، ابتدا فکر کردم زردچوبه روی زمین ریخته شده است؛ ولی بعد متوجه شدم گلوله شیمیایی است که به بیمارستان ارومیه منتقل شدم و پس از مداوا به منطقه بازگشتم. من هیچ‌وقت از بیمارستان به خانه خودم نرفتم؛ بلکه از بیمارستان پس از مداوا به منطقه عملیاتی می‌رفتم و در کنار سربازانم قرار می‌گرفتم تا آنها با روحیه‌ای بالا به جنگ ادامه دهند.

من در عملیات والفجر‌9 در تپه‌ای در سلیمانیه عراق زمانی که فرمانده تیپ‌55 هوابرد شیراز بودم مجروح شدم که در آنجا فرماندهی نزاجا جناب سرهنگ علی صیادشیرازی هم حضور داشت اکنون جانباز سی درصد هستم و برای پیروزی رزمندگان اسلام دعا می‌کنم.

 

—————————————————————————————————————————————————————————–

[1]. در خرداد‌ماه سال 1362 قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) که لشکر28 پیاده سنندج را نیز در کنترل عملیاتی داشت دستورالعملی را که حاکی از مأموریت قرارگاه برای پاک‌سازی محور سردشت‌- قلعه‌دیزه بود صادر نمود. در این دستورالعمل علاوه بر به‌کارگیری نیروهای آزاد لشکر64 پیاده ارومیه و تیپ ویژه شهدای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، گردان105 لشکر92 زرهی را در سازمان رزم منظور نموده بود.

در مورد نحوه اجرای طرح از سه مسیر، به‌ طوری‌ که یگان اعزامی ‌از لشکر64 در وسط و یگان سپاه در سمت راست و گردان105 پیاده در سمت چپ مورد توافق قرار گرفت و مقرر گردید برای پشتیبانی از عملیات، سه آتشبار مختلف از توپخانه لشکر64 پیاده ارومیه و یک گروهان تانک از گردان275 زرهی اعزام گردد. روستا‌های موجود در مسیر عملیات عبارت بودند از: شکلان، بُیوران سفلی، بُیوران علیا، باده، کورناب، زوران، کهنه زوران، کفاراوی و بردپهن. تمرکز ضد انقلاب در بردپهن بود، این محل به مرز خیلی نزدیک بود و اشرار به‌راحتی از طریق کشور عراق تغذیه و پشتیبانی می‌شدند.

در شروع عملیات، نیروها در شکلان و بُیوران سفلی با اشرار درگیری داشتند اما پس از آنکه آن‌ها خود را در محاصره دیدند، قطع درگیری کردند و متواری شدند. در بیوران علیا و کفاراوی نیز نیروها درگیری داشتند اما طولی نکشید که ضد انقلاب متواری گردید. نیروهای عمل کننده خود را به سرعت به بردپهن رساندند و آنان را محاصره نمودند. انتظار می‌رفت درگیری شدیدی در برد پهن به وجود آید، به همین جهت هدف اصلی به یگان‌های ضربت اعزامی‌ از لشکر64 پیاده ارومیه واگذار شده بود.

طرح بر این اساس بود که نیروی تک‌ور و گروهان تانک، یک گروه رزمی پرتوانی را تشکیل می‌دهند که در صورت مقاومت دشمن، با آتش تانک‌ها مقاومت برداشته خواهد شد. نیروها ابتدا هدف را از مسافت دور و از سه طرف محاصره کردند و به‌تدریج محاصره تنگ‌تر شد تا بعد به روستا وارد شدند. روستای کوچکی بود که مردم آنجا تا آن تاریخ در دست اشرار اسیر بودند. اثری از ضد انقلاب دیده نشد، قبل از اینکه نیروها به آنجا برسند از طریق مرز به کشور عراق عقب‌نشینی نموده بودند. همان تعداد از اهالی که در روستا حضور داشتند با آغوش باز از نیروهایی که وارد شدند استقبال کردند. تا مرز فاصله زیادی نبود، نیروها تا مرز پیش رفتند، اما ضد انقلاب متواری شده بود.

دو ارتفاع در مرز و‌جود دارد که در دست داشتن آن می‌تواند امتیازی برای طرفین درگیر باشد. ارتفاعات بُلفت دست راست جاده و ارتفاعات دوپازا در دست چپ جاده، نیروهای تک‌ور بر روی دوارتفاع مذکور هدایت شدند و ارتفاعات را تصرف نمودند. با گرفتن ارتفاعات مسئله از بعد نظامی خاتمه یافت و هدف متصرف گردید و محور سردشت – قلعه‌دیزه بازگشایی شد، اما مشکلی که هنوز حل نشده بود، پشتیبانی نیروهای تک‌ور روی ارتفاعات بود. شیب ارتفاعات دوپازا تا حدی قابل عبور بود در ابتدا به‌وسیلۀ نفر و سپس به‌وسیلۀ خودرو تدارکات انجام شد. اما نیروهایی که روی ارتفاعات بُلفت گسترش داشتند، نه فقط آن روز بلکه هفت روز بعد از آن نیز توسط نفر تدارک شدند.

بالاخره افسران گردان مهندس با بررسی‌های صورت گرفته توانستند ابتدا مناسب‌ترین مسیر را برای دسترسی به قله ارتفاعات بُلفت انتخاب نمایند و هفت روز تمام چندین دستگاه لودر و بلدوزر به طور مستمر مشغول راه سازی بودند. جاده‌ای کشیده شد که فقط خودرو تویوتا با دنده کمکی می‌توانست کارایی داشته باشد. با تصرف ارتفاعات بُلفت و دوپازا مرز ایران و عراق در این محور نیز بر روی ضد انقلاب بسته شد و با برقراری تعدادی پایگاه در مسیر جاده، امنیت محور برای تردد نیروهای نظامی و غیر نظامی تأمین گردید. ارتفاعات مرزی بُلفت و دوپازا در پانزده کیلومتری غرب شهر سردشت و بیست کیلومتری شهر قلعه‌دیزه عراق واقع شده‌اند و بر شهر قلعه‌دیزه و سد دریاچه دوکان عراق مشرف هستند. (برای امنیت، ص 143‌- 140)

انتهای مطلب

منبع: فرمانده تکاور ؛ اصلاني، علی اکبر،۱۳۹۹ ، ایران سبز، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده