لحظه‌های نفس‌گیر دفاع از خرمشهر به روایت یک تکاور ارتش

عشق به وطن در وجود تمام افراد وجود دارد. بچه‌های نوجوانی که در خرمشهر بودند می‌توانستند به عقب بیایند اما این کار را نکردند. خرمشهر نماد همبستگی ملی ما بود. همه تلاش کردند که خرمشهر را حفظ کنند…

عباس نوروزی یکی از تکاوران و مدافعان مقاومت خرمشهر است. این تکاور ارتشی در گفت‌وگو با ایسنا درباره حضور تکاروان نیروی دریایی ارتش برای مقابله با نیروهای بعثی در خرمشهر روایت می‌کند: سال ۱۳۵۲ وارد نیروی دریایی شدم و در پادگان منجیل، آموزش تکاوری را طی کردم. بعد از آن هم دوره مربیگری تکاوری را دیدم و به عنوان مربی در منجیل مشغول کار شدم.

فعالیت‌هایم تا سال ۵۸ در قالب مربی تکاور  ادامه داشت. همزمان دوره‌های دیگری مانند چتربازی و سایر دوره‌های رزمی را گذراندم. پس از سال ۱۳۵۸ شرایط به تدریج تغییر کرد. انقلاب شد و پس از آن هم در کردستان تحولاتی در حال رخ دادن بود.

۲۹ فروردین سال ۱۳۵۹ ازدواج کردم در همان دوران هم مشغول انجام وظیفه بودم. در نخستین اعزام، با یک یگان از منجیل به بندرعباس رفتیم به این دلیل که نیاز اصلی به رسته ما در بندرعباس احساس می‌شد. تعدادی از همرزمان من که پیشکسوت بودند در آستانه بازنشستگی قرار داشتند و قرار شد ما جایگزین آنها بشویم. یادم می‌آید در آن دوران، تیپ تفنگداران دریایی در حال پایه‌ریزی بود.

آن زمان جزایر تنب، ابوموسی و سیری در تهدید به سر می‌بردند و برای همین به آنجا رفتیم. حدود دو یا سه روز در آنجا مستقر بودیم تا اینکه در منطقه غرب و جنوب غرب به حضورمان نیاز بیشتری احساس شد.  از آنجا به دزفول رفتیم و در منطقه کرخه تحت نظر یکی از یگان‌های نیروی زمینی قرار گرفتیم. به عنوان یگان کمکی همراه یگان‌ها بودیم تا اینکه روز یازدهم یا دوازدهم مهرماه 1359 ، وضعیت خرمشهر به گونه‌ای شد که حضور یگان‌ تخصصی ما در آنجا ضرورت بیشتری داشت.

پیش از ما، تعدادی از تکاوران بوشهر به آنجا رفته بودند و ما نیز به آنها پیوستیم. بار اصلی دفاع در خرمشهر بر دوش تکاوران نیروی دریایی بود. همچنین سایر نیروها همچون مردم، جوانان خرمشهر و سپاه و بسیاری دیگر از جان گذشته حضور داشتند و با دشمن در کنار یکدیگر می‌جنگیدیم. حتی وضعیت آبادان هم در آن زمان به هم ریخته بود. وضعیت آبادان و کوی ذوالفقاری نیز آشفته شده بود و دشمن در حال پیشروی بود. آقای حسنی سعدی( سرلشکر حسنی سعدی) به فرمانده ما، ناخدا هوشنگ صمدی گفته بود که هر چه نیرو داری جمع کن که نیروهای عراقی از این منطقه عبور کرده و به سمت آبادان سرازیر شده‌اند. «صمد مجاور محله» یکی از همرزمان من است که مرحوم شده است. او در این بخش از رزم در آبادان حضور داشت. «صمد مجاور محله»  توانسته بود با لوله‌هایی که در اختیار داشت قایقی درست کند و نیروها را از بهمنشیر عبور دهد تا در مقابل دشمن بجنگند. ما توانستیم با کمک نیروهای زمینی و تیپی از قوچان به فرماندهی سرهنگ کهتری با عراقی‌ها بجنگیم. عملکرد نیروها به گونه‌ای خوب بود که عراقی‌ها را به آن سوی رودخانه بهمنشیر عقب زدیم و حتی قسمت اولیه جاده آبادان-ماهشهر هم آزاد شد.

در خرمشهر، تکاوران نیروی دریایی ارتش به افراد عادی که در شهر باقی مانده بودند تا دفاع کنند رزم مقدماتی را آموزش می‌دادند تا بتوانند در مقابل دشمن ایستادگی کنند. این مدافعان بسیار، نوجوان و جوان بودند و با قدرت و شهامت  در شهر حضور داشتند. باید به طور ویژه از جوانان خرمشهر و آبادان تقدیر شود. آنها آمده بودند که در اوج خطر به خواست خود بمانند و با دشمنان بجنگند.

ما علاوه بر جنگیدن با دشمنان بعثی، کارهای دیگری هم انجام می‌دادیم. به عنوان مثال من دوره تخریب و خنثی‌سازی دیده بودم. گاهی اوقات بارانی از گلوله‌های توپ بر سر ما فرود می‌آمد؛ عراق آنچنان سلاح و مهمات فراوان داشت که تمام منطقه را زیر باران توپ‌های خود می‌گرفت. گاهی برخی از گلوله‌ها عمل نمی‌کرد و ما مجبور بودیم این گلوله‌های عمل نکرده را در همان محل خنثی کنیم یا جمع‌شان کنیم تا درجای دیگر منهدم شوند؛ بنابراین پاکسازی محله‌های خطرناک از گلوله‌های عمل نکرده در خرمشهر یکی دیگر از کارهایی بود که که تکاوران نیروی دریایی ارتش انجام دادند و شاید کمتر به آن اشاره شده باشد. همین پاکسازی‌ها برای تأمین امینت جان مدافعان بود. شهید اسماعیل شعبانی از جمله شهدای تکاور نیروی دریایی ارتش بود که در حین خنثی کردن گلوله‌های عمل نکرده به شهادت رسید.

ما در مرکز آموزش تکاوران جز شجاعت و از خود گذشتگی یا عشق به وطن و میهن چیزی ندیدیم. تمام مدافعان با این دیدگاه در خرمشهر حضور داشتند. گاهی اوقات وقتی توپخانه دشمن شروع به شلیک می‌کرد در جایی که فقط دو نفر ممکن بود گنجایش داشته باشد پنج نفر سنگر می‌گرفتند. عشق به آب و خاک این شجاعت را در وجود تکاوران و سایر مدافعان کاشته بود که در آن شرایط بسیار حساس،عقب‌نشینی نکنند و اگر هم تصمیمی گرفته شد، دستوری بود که از بالا به نیروها ابلاغ شد و راهی برای ماندن باقی نمانده بود. عصر چهارم آبان ماه بود که نیروها آرام آرام به عقب آمدند و از زیر پل خرمشهر گروه گروه عبور کردند. فرماندهان ما آقای ضرغامی و هوشنگ صمدی افرادی بودند که آخر از همه خرمشهر را ترک کردند.

عشق به وطن در وجود تمام افراد وجود دارد. بچه‌های نوجوانی که در خرمشهر بودند می‌توانستند به عقب بیایند اما این کار را نکردند. خرمشهر نماد همبستگی ملی ما بود. همه تلاش کردند که خرمشهر را حفظ کنند و اجازه ندهند که از دست برود. در دوران آزادسازی خرمشهر، سپاهی، ارتشی، بسیجی و نیروهای مردمی «منیت» را کنار گذاشته بودند و در کنار یکدیگر از کشور دفاع می کردند. باید بدانیم که خاک وطن چه ارزشی دارد. نیاز داریم که حماسه‌هایی مانند سوم خرداد و بازپس‌گیری خرمشهر را مرور کنیم. خرمشهر نقطه‌ای بود که ملت ایران یکی شدند.

نیروی دریایی بعد از سقوط خرمشهر «گردان رهایی خونین شهر» را پایه‌ریزی کرد. آن یگان آموزش‌ها را زیر نظر مرحوم ضرغامی گذراند تا وارد عمل شود. در اتاق فکری که برای آزادسازی خرمشهر ایجاد شده بود فرماندهان به این نتیجه رسیدند که عملیات رهایی خرمشهر به زمان دیگری موکول شود و برای حفظ آمادگی نیروهای تکاور، این گردان به جزایر تنب و ابوموسی و سیری منتقل شد.این گردان یکی از گردان‌هایی بودند که در آزادسازی خرمشهر فداکاری کردند. تجربه‌های ابتدایی روزهای جنگ باعث شد که ما در همان ایام توسط فرماندهان دوره‌های تکمیلی بیشتری را پشت سر بگذاریم و متناسب با شرایط هر عملیاتف نیروها به کار گرفته شوند تا بتوانند با دشمن مقابله کنند.

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده