مقدمه:
در طول بیست سال خدمت خود در نیروی زمینی ارتش، بارها و بارها به دلایل مختلف از جمله کلاس های هیئت معارف جنگ، پای صحبت های یادگاران دفاع مقدس، امرای پر افتخار و فرماندهان باسابقه جنگ نشسته ام و از لابلای صحبت این بزرگواران به دنبال یافتن پاسخ بسیاری از سوالات تاریخی خود در خصوص دفاع مقدس برآمده ام. نکات و ظرایف زیادی از سخنان فرماندهان دفاع مقدس قابل استخراج است. شنیدن سخنان غرورآمیز و افتخارآفرین از زبان فرماندهان فاتح تنها یک روی سکه است. شنیدن سخنان فرماندهان عراقی که حال از ابهت سابق خود فرسنگ ها فاصله گرفته و حتی رسانه های داخلی کشور خودشان نیز حاضر به انعکاس اقدامات آنها نیستند، طرف دیگر سکه است. به واسطه معلوماتی که در زمینه زبان انگلیسی دارم به مطالعه در مدارک معتبر علمی خارجی پرداختم و با کتاب های جالب توجهی مواجه شدم که تاریخ جنگ ایران و عراق را نه از زبان فاتحان، بلکه از زبان شکست خوردگان چندین جنگ، نه تنها جنگ تحمیلی بلکه جنگ با کویت و آمریکا، روایت می کند، آری؛ فرماندهان ارتش بعث. موسسه تحلیل دفاعی آمریکا در اقدامی بی سابقه اقدام به ثبت تاریخ شفاهی جنگ ایران و عراق با انجام مصاحبه با ژنرال های صدام نموده است، نمونه چنین کاری توسط این موسسه پس از فتح آلمان در جنگ جهانی دوم انجام پذیرفته است. در این مقاله حاصل مطالعه بالغ بر 500 صفحه این مصاحبه ها به طور مختصر ، به مناسبت فرارسیدن هفته دفاع مقدس توسط نگارنده ، تلخیص و به صورتی موجز برای استفاده همرزمان عزیز ارائه می گردد. این کار تلاشی است در جهت بیان بی طرفانه تاریخ، روایت شکست یکی از منفورترین رهبران سیاسی معاصر که با بلندپروازی سعی در به زانو درآوردن ملتی را داشت که ذخایر ملی و مذهبی سرشار آن، همواره راه را بر هر متجاوزی بسته است. با تحلیل سخنان ژنرال های نافرجام بعثی ارتش صدام ، این مقاله سعی در پاسخ به سوالات زیر دارد:
1-دلایلی که منجر به عدم پیشروی ارتش عراق در خاک ایران و دستیابی به اهداف صدام شد، از منظر فرماندهان بعثی چیست؟
2-نقش صدام در شکست های نظامی ارتش عراق چه بود؟
لازم به ذکر است مطالب ذیل از منظر شکست خوردگان جنگ مطرح شده است، لذا می توان به عبارتی آنها را توجیه ناکامی دانست. ناکامی دشمنی که حتی در حال حاضر نیز به عظمت حریف خود به طور مستقیم اقرار نمی کند. اما درس هایی را که از لابلای این سطور می شود گرفت، قابل تامل است.
دلایل شکست ارتش بعث در رسیدن به اهداف
در پاسخ به سوال اول بحث را با مسائل کلی آغاز می کنیم. مساله اصلی در جنگ تحمیلی آغاز جنگ می باشد. تا کنون هیچ گونه مدرک رسمی توسط مسئولان حکومتی عراق که نشان از دلایل واقعی آغاز جنگ با ایران باشد، منتشر نشده است. اگرچه نقش صدام در این میان غیر قابل انکار است. صدام برای عراق و برای مردم آن یک فاجعه بود. اما در همان حال تصویر ترسیم شده از او توسط فرماندهان زیر دست او، نشان از شخصیتی پیچیده دارد، شخصی با هوش که در ابتدا فاقد درک نظامی عمیق بود اما به مرور زمان درک نظامی خود را افزایش می داد. واقعیت این است که او از نظر روانشناسی در تضادی جدی قرار داشت، تضاد بین دو انتخاب، از یک سو عشق او به فرماندهان “بدوی” که تنها مشخصه آنها شجاعت و خشونت بی حد و حصر بود و از طرف دیگر تمایل به افسرانی که از نظر فن آوری و تاکتیکی مهارت داشتند و مقتضیات یک جنگ مدرن را می دانستند، باعث تعارض در انتصابات نظامی شده بود. در بسیاری از عملیات انجام شده، صدام به گروه دوم وابسته بود، اما در انتصابات خود گروه اول را مد نظر داشت، کسانی که فقط نشان از خشونت بی حد و حصر در آنها می توان یافت. در بخش بعد به نقش صدام بیشترخواهیم پرداخت.
عراق بدون داشتن راهبرد شفاف و اهداف عملیاتی مشخص و خطاهای محاسباتی فاحش وارد جنگ با ایران شد. متن مباحثات صدام حسین با فرماندهان نظامی و سرکردگان اجتماعات شهری در تابستان 1980به وضوح بیانگر این واقعیت است. به بهانه اقدام به ترور طارق عزیر در همان زمان, عراق اقدام به تیره و تار کردن روابط با ایران نمود.
مشکلات عمده آماده شدن برای ورود به جنگ از همان اوایل و چندین ماه قبل از آغاز حمله به ایران مشخص بود. در جولای سال1980 ( تیر 1359)، فرماندهان ارشد عراقی جلسه ای تشکیل دادند تا به بحث از حمله احتمالی به ایران بپردازند، جالب اینکه صدام در این جلسه شرکت ننمود و نیروی دریایی نیز نماینده ای در جلسه نداشت. نماینده صدام در جلسه خبر از حمله به ایران در آینده نزدیک داد. بسیاری از فرماندهان باور نمی کردند که صدام دستور حمله به کشوری را صادر خواهد کرد که تقریباً سه برابر عراق جمعیت دارد. (یکی از نقاط ضعف قابل توجه ارتش عراق عدم انجام عملیات مشترک موفق با ترکیب همزمان نیروی زمینی، دریایی و هوایی بودکه با نگرش به سطور فوق نیز چنین ضعفی حتی در زمینه کار ستادی هم مشهود بوده است).
میزان شگفتی بعضی از فرماندهان در حمله به ایران را زمانی می توان دریافت که فرماندهان ارشد نیروی دریایی در تاریخ 20 سپتامبر، تنها دو روز قبل از حمله، از موضوع مطلع شدند، در نتیجه دو واحد عمده نیروی دریایی در بصره شناور باقی ماندند، که این موضوع باعث شد، زمانی که جنگ آغاز شود در بالای اروند رود به دام بیافتند و از طریق زمین به ام قصر منتقل شوند.
نیروی هوایی نیز که می خواست حمله نیروی هوایی اسرائیل به مصر در ژوئن 1967 را دوباره سازی کند، دستور حمله را در 20 سپتامبر دریافت کرد، در نتیجه فرصتی برای تمرین نداشت. حتی در صورت اطلاع، بسیاری از خدمه تفاوت بین تمرین و عملیات واقعی را تا چند ساعت قبل از اعلام حمله نمی دانستند.
شکست راهبردی و پیشبرد عملیاتی جنگ با ایران برای عراق فاجعه آمیز بود. واقعیت این است که نیروی دریایی به سرعت در وضعیت تدافعی قرار گرفت، نیروی هوایی دست به حملات هوایی بدون هماهنگی و اثر زد. اگرچه نیروی زمینی ارتش عراق در آغاز در بعضی از محورها پیشروی هایی داشت، اما هیچ کدام از آنها از پشتیبانی دوطرفه برخوردار نبودند، تنها هدف این پیشرفت تصرف بخشی از خاک ایران بود. به عنوان مثال تمرکز عملیاتی یا تاکتیکی بر عملیات 22 سپتامبر 1980 وجود نداشت.
شاید ضعف جدی تجاوز عراق به ایران در این واقعیت نهفته است که درک راهبردی در پس کمپین نظامی عراق وجود نداشت. به طور کلی ژنرال های صدام در مصاحبه های خود اذعان دارند که صدام در مدت زمان اندکی پیش از آغاز حمله دیدگاه های متفاوت و حتی متعارضی از جنگ داشته است. صدام و مشاورانش بر این باور بودند که با عملیات نظامی به اهداف راهبردی خوبی دست خواهند یافت؛ از جمله اینکه قادر به تصرف کامل خوزستان خواهند بود، انقلاب را سرنگون کرده و با شکست ارتش، مردم را تشویق به شورش خواهند نمود. همین موضوع ممکن است باعث خروج نیروها از تهران شود و در نتیجه حکومت مرکزی ضعیف خواهد شد. علاوه بر این، فرصت مناسب برای لغو قرارداد 1975 الجزیره بوجود خواهد آمد. صدام، قبول این قرار داد را “ریختن آبروی جمعی” می دانست، قراردادی که برازنده وجه مدافع ملیت عرب (صدام) نبود. بنابراین پیروزی در جنگ می توانست او را به رهبر بزرگ و اتحاد بخش اعراب بدل سازد. واقعیت این است که این محاسبات خیالی بیش نبودند.
اما به رغم تصورات فوق، در عمل هیچ گونه دیدگاه، راهبرد، هدف های اصلی و واسطه برای فرماندهان ارتش مشخص نشد. صدام حتی تلاش ننمود ارتباط بین ابزار در دسترس و اهداف مورد نظر خود را تشریح نماید. از منظر یکی از فرماندهان بعثی (ژنرال حمدانی)، صدام خود را شخصیت برجسته در تاریخ روابط 1400 ساله اعراب و ایرانیان می دانست که می تواند ورق را به نفع اعراب برگرداند، اما هرگز به ابزار لازم برای رسیدن به چنین هدف بلند پروازانه ای فکر نمی کرد.
فقدان هدف راهبردی منجر به عدم وضوح در اقدامات نظامی می گردد. تصور عراقی ها این بود که به یک پیروزی مانند پیروزی برق آسای اسرائیلی ها در جنگ شش روزه خواهند رسید، اما چگونه یک نیروی نظامی بدون داشتن اهداف عملیاتی و تاکتیکی می توانست به این مهم دست یابد؟ نتیجه اینکه ارتش عراق به امید اینکه اتفاقات به نفع آنها رقم خواهد خورد، به ایران حمله کرد. آنچه که رقم خورد جنگی فرساینده و هشت ساله بود که حتی موجودیت حزب بعث را در خطر نابودی قرار داد.
نکته جالب اینکه یکی از معضلاتی پیش روی پیشرفت عراقی ها در خاک ایران، عدم دسترسی به نقشه های بروز رسانی شده بود، به طوری که در بعضی موارد حتی هیچگونه نقشه ای وجود نداشت. همانگونه که ژنرال مکی گفته است، 9 لشکر عراق از 9 راه جداگانه وارد خاک ایران شدند. بدون نقشه و یا اطلاعات در خصوص زمینی که آنها قصد پیشروی در آن را داشتند، در نتیجه برخی از آرایشات نظامی به هم خورد، و تعدادی از نیروها در زمین های باتلاق مانند گرفتار شدند.
انتهای مطلب