خدمت سربازی در لشکر 21
در خرداد سال 1359پس از اخذ مدرک دیپلم به دلیل انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها بحث ورود به دانشگاه نیز منتفی شد و بعد از اینکه جنگ رسماً آغاز گردید یک شور و احساس ملی نه تنها در من بلکه در هزاران هزار از جوانان ایرانی بوجود آمد تا برای مقابله با تهاجم دشمن به جبهههای جنگ بروند، ایجاد وضعیت فوق فرصت و بهانهای شد تا تصمیم به اعزام برای خدمت سربازی بگیرم، دریکی از روزهای مهر ماه 1359هنگام مراجعه به هنگ ژاندارمری کرمانشاه جهت ثبتنام و دریافت دفترچه اعزام به خدمت، هواپیماهای عراقی پالایشگاه نفت کرمانشاه را بمباران کردند که مشاهده این تهاجم هوایی عراق، من را مجاب کرد، هر چه سریعتر به جبهههای جنگ اعزام و در کنار سایر رزمندگان حضور پیدا کنم.
پس از دریافت دفترچه اعزام به خدمت و انجام مقدمات لازم در تاریخ 20/9/1359 به مرکز آموزش 03 عجب شیر اعزام که پس از طی حدود 35 روز آموزش رزم مقدماتی سربازی، در تاریخ 30 بهمنماه 1359بر اساس طرح تقسیم تعداد قابل ملاحظهای از سربازان دیپلم وظیفه به لشکر21 حمزه اختصاص یافتیم. که بلافاصله از طریق راهآهن به تهران و پس از دو روز توقف در پادگان افسریه از طریق راهآهن به شهر اندیمشک و سپس به یگان جایگزینی لشکر21حمزه واقع درباغهای اطراف دزفول اعزام گردیدیم.
در آن زمان موقعیت سرزمینی و پادگانهای این لشکر در تهران قرار داشت که متشکل بود از لشکر یک پیاده مرکز و لشکر 2 پیاده مرکز (گارد شاهنشاهی سابق) که در تیر ماه 1359 با هم ادغام و با نام لشکر21 پیاده حمزه شکل گرفت و بعد از پایان جنگ در سال 1372 بنا به تدبیر فرماندهان عالی ارتش به استان آذربایجان شرقی انتقال یافت.
پس از حضور در پاسگاه فرماندهی گردان در حوالی روستای صالح مشطت در شرق رودخانه کرخه، من و 6 نفر دیگر از هم دورهها به نامهای (بیژن یوسفی، شاپور کریمی، حافظ پورکرموند، فرامرز عسگری و ابوالقاسم ابیانه و کیومرث وثوقی) به گروهان یکم گردان174 که آن زمان درساحل شرقی رودخانه در منطقهای به نام چیچالی و درمقابل روستای صالح مشطت درخط پدافندی استقرار داشت اختصاص داده شدیم در ساحل غربی رودخانه کرخه تپه ماهورهای کوت کاپن که یک دیوار آثار باستانی معروف به دیوار باستانی کوت کاپن بود ، عراقیها استقرار داشتند. این روستا در مقابل جاده اندیمشک به سمت سایتهای 4 و 5 نیروی هوایی قرار داشت که سایتهای مذکور نیز درهمان روزهای آغاز تهاجم به اشغال ارتش بعث عراق در آمده بود.بعد از استقرار در این منطقه به عنوان دیدهبان خمپاره انداز 81 میلیمتری انتخاب شدم و دیدهبانی را در کنار دیدهبانان قدیمی در بالای پشت بام یکی از ساختمانهای روستای صالح مشطت که دارای یک بادنمایی بود و اشراف کامل به منطقه داشت به صورت عملی آموزش تئوری و عملی دیدهبانی و کار با بیسم ونقشه و قطب نما را آموختم و در حین دیدهبانی در این منطقه بود که برای اولین بار عراقیها را میدیدم که در خاک ما قدم میزنند و پذیرش این قضیه برایم خیلی سخت و دردآور بود.
ارتش عراق در این مناطق (غرب دزفول تا 2 کیلومتری پای پل کرخه که معروف به جسر نادری است) بیشترین پیشروی را داشتند و اگر چنانچه به ارتفاعات پشت اندیمشک میرسیدند میتوانستند تردد بین استان خوزستان با مرکز ایران از راه استان لرستان را قطع کنند لذا بیشترین نیرو را در آنجا متمرکز کرده و تا حدود 70 کیلومتر در داخل خاک ما در این منطقه پیشروی کرده بودند.
انتقال گردان 174 به غرب کرخه
برابر تدبیر فرمانده تیپ و به منظور تکمیل مواضع پدافندی در غرب رودخانه کرخه و روستای صالح مشطت از تیر ماه سال1360با روانه کردن یک دستگاه پل شناور پیامپی در مقابل روستای صالح مشطت و ملحه توسط گردان
Bottom of Form
مهندسی رزمی لشکر،کل گردان174 در غرب رودخانه کرخه مستقر و با آرایش مواضع پدافندی و اعزام گشتیهای شناسایی و رزمی و استقرار سیستمهای دیدهبانی و مراقبت منطقهای کلیه تحرکات و جابجائیهای دشمن را تحت نظارت خود داشتند.
پس از توقف و تثبیت متجاوز در سراسر جبهههای نبرد، تدبیر سطوح عملیاتی و راهبردی جنگ بر این قرار گرفت که برای بیرون راندن متجاوز از سرزمینهای اشغالی، نیاز به کسب اطلاعات دقیق از دشمن برای اجرای عملیاتهای آفندی میباشد، به همین منظور تکهای آفندی کوچکی با استعداد دسته و گروهان و گردان در مناطق مختلف عملیاتی اجرا میگردید.
گشت رزمی
از آغاز سال1360با اجرای پدافند منطقهای و آرایش مواضع نسبت به پیوستگی جبهه اقدامات جدی صورت گرفت وکلیه مواضع دشمن با شناسایی نظری و بصری و اعزام گشتیهای شناسایی و گاهی گشتی رزمی تحت کنترل یگانهای مستقر در خط پدافندی و آتشهای توپخانه و خمپارهاندازهای خودی قرار میگرفت واقدامات مراقبت رزمی و پایش منطقه توسط دیدهبانها ویگانهای خط مقدم به طور مداوم اجرا میگردید.
با شناساییهای متعددی که از خطوط جبهه پدافندی متجاوز انجام گرفته بود در خرداد ماه سال 1360در روی تپههای کوت کاپن که یک دیوار آثار باستانی بلند نیز درضلع شرقی آن قرار داشت اجرای یک عملیات گشتی رزمی با استعداد 20 نفر سازماندهی و طرح ریزی و اجرا آن به گردان ما محول گردید ، من هم به عنوان دیدهبان خمپارهانداز81 میلیمتری در سازمان گشتی رزمی فوق شرکت داشتم. گروه گشتی ما از داخل یک دیدگاه در خط مقدم توسط سرهنگ دوم سیروس افشار قاسملو فرمانده گردان هدایت میگردید. تقریباً حدود ساعت 10 شب بود که به طرف تپه و دیوار آثار باستانی کوت کاپن راه افتادیم و بعد از خنثی سازی یک سری تلههای منور توسط دو نفر از گروه مهندسی رزمی و تخریب، حدود ساعت 2 نیمه شب از داخل شیارهایی که از قبل شناسایی شده بود خودمان را به پشت سنگرهای نیروهای عراقی که منفک از نیروی اصلی دشمن بود رساندیم.
در عرض 10 دقیقه در یک درگیری فشرده 5 نفر از عراقیها را به اسارت گرفتیم و از آنجایی که ماهیت و مأموریت گشتی رزمی، دستبرد و گرفتن اسیر وغنایم برای تکمیل اطلاعات رزمی بود، با رسیدن به اهدف تعیین شده، سریعاً قطع درگیری کرده و قصد مراجعت به سمت یگان نمودیم که به هنگام برگشت با عکس العمل نیروهای عراقی در روی تپههای دیگر روبه رو شدیم و ما را زیر آتش سنگین خمپارهانداز و سلاحهای کالیبر کوچک قرار دادند و در روی جاده آسفالته منتهی به سمت سایتهای 4 و 5 رادار که بخشی در تصرف عراقیها بود و قسمتی در بین خطوط لجمن یک نفر از سربازان بر اثر اصابت تیر مستقیم شهید و یک نفر دیگر مجروح گردید که بر اثر حجم شدید تیراندازیها تخلیه جنازه شهید دشوار گردید،با تدبیر فرمانده گشتی که یک سرکار استوار بود و به منظور پرهیز از تلفات بیشتر در داخل شیارهای منطقه مخفی و متوقف شدیم تا چاره ای جهت تخلیه مجروح و جنازه شهید اندیشیده شود. هر چه از زمان میگذشت شدت آتش سلاحهای کالیبر کوچک و خصوصا توپخانه عراقیها بیشتر میشد.
انتهای مطلب