روزگار سربازی تا فرماندهی تیپ (5)
خاطرات سرتیپ2 پیاده ستاد رحمان اکبر آبادی از سال 1340 تا 1393

تخلیه جنازه شهید در زیر آتش توسط سرهنگ افشار قاسملو

همچنان در معرکه درگیری بودیم و تیر اندازی‌ها ادامه داشت که در یک لحظه بیسیم به صدا درآمد و اطلاع داده شد. که یک جیپ خودی به سوی شما در حال حرکت است به سوی جیپ تیراندازی نکنید. بعد از حدود 20 دقیقه یک دستگاه جیپ فرماندهی سررسید.

سرنشین آن خودرو شخص خود فرمانده گردان جناب سرهنگ سیروس افشار قاسملو بود و بی درنگ سئوال کرد مجروح وجنازه شهید کجاست ؟ و سریعا سوار جیپ شده و در میان تیراندازی‌های دشمن و حمایت آتش خودی به طرف جایی که همرزم دلاورمان در آنجا شهید شده بود رفت و با تمام رشادت پیکر این شهید و یک نفر سرباز مجروح را بطرف مواضع خودی برگرداند.  شجاعت و شهامت فرمانده گردان چنان روحیه‌ای به بچه‌ها بخشید که خستگی و استرس پنج ساعت راه پیمایی و درگیری را فراموش کردند و این اقدام فرمانده گردان موجب ارتقا روحیه و انگیزه بیشتری در اعضای گروه گشتی گردید، پس از تخلیه دو نفرشهید و مجروح با آسودگی خاطر خود را از محل درگیری دور کرده و با 5 نفر اسیر به سمت یگان مراجعت نمودیم.

پذیرائی از اسراء

پس از ورود به پاسگاه فرماندهی گروهان که در داخل زیر زمین یکی از کوره‌های آجر پزی در روستای صالح مشطت قرار داشت اسراء را به آنجا منتقل کردیم. در این زمان سرهنگ دوم سیروس افشار قاسملو فرمانده گردان وارد شد و اسراء با دیدن درجه وی در حالیکه کلتی در کمر داشت دچار وحشت و استرس بیشتری شدند. فرمانده با دیدن وضعیت آن‌ها دستور داد از آنان پذیرایی شود برای اینکه ترس را از آنان دور کند خودش نیز از سنگر زیر زمین بیرون رفت. اسراء با اینکه خیلی تشنه بودند ، به چیزی لب نزدند. فرمانده گروهانی داشتیم از اهالی مازندران به نام جناب سروان ثقفی برای اینکه به اسراء بفهماند چیز خاصی در داخل چایی‌ها ریخته نشده است یک استکان چای را خورد و کم کم روحیه اسراء بهتر شد. در این هنگام یکی از همرزمان که از اهالی دزفول بود به زبان عربی علت ترسید ن آنها را پرسید ؟ یکی از اسراء گفت به ما گفته اند شما ایرانیها مجوس هستید و اگر چنانکه به دست شما اسیر شویم، ما را در آتش خواهید سوزاند و از آنجایی که ما را به کوره آجر پزی آوردید این باور در ما تقویت شد که نکند قصد سوزاندن ما را دارید. بعد از این قضیه اسراء را جهت تخلیه اطلاعاتی به رده عقب منتقل کردند و اطلاعات کسب شده منبع مناسبی برای شناخت بیشتر واحدها و استعداد دشمن در آن منطقه گردید.

شلیک توپ به شهر دزفول

در یکی از روزهای تابستان سال1360 که هنوز گردان ما در روستای سرخه مشطت مستقر بود جهت استحمام و تماس تلفنی با خانواده به دزفول رفتم که بعد از استحمام، در دفتر مخابرات که در یک زیر زمین بود منتظر برقراری تماس تلفن بودم که یکباره صدای انفجار چندین گلوله توپخانه دشمن درسطح شهر پیچید و از آنجاییکه دیده‌بان خمپاره‌انداز بودم از صدای گلوله‌ها دریافتم که گلوله توپخانه‌های دور برد عراق است. بعد ازآگاهی از محل اصابت گلوله‌ها فهمیدم سه نقطه شهر مورد اصابت قرار گرفته است که یکی از آن نقاط ترمینال مسافربری بود. کنجکاو شدم تا ببینم چه بلایی بر سر مسافرین بی پناه آمده است من و دو نفر از همرزمان، خود را به محل وقوع انفجار درآن محل رساندم متاسفانه یکی از گلوله‌ها درست در خروجی ترمینال به یک مینی بوس اصابت کرده بود که تمام سرنشینان آن به طرز دلخراشی شهید شده بودند و قطعات اعضاء بدن هر یک از شهدا در ترمینال و اطراف آن پخش بود و تعداد دیگری از مسافرین نیز زخمی شده بودند.این اقدام غیر انسانی ارتش عراق در گلوله باران شهرهای دزفول و اندیمشک که بیش از 270 بار انجام شده بود وتعداد بیش از 2000 نفر از مردم بی دفاع و عادی دزفول به شهادت رسیدند، فرماندهان عالی جنگ و رزمندگان را وادار به طرح ریزی و اجرای یک عملیات در منطقه غرب دزفول نمود تا بتوانند با عقب راندن ارتش بعث عراق در آن مناطق از گلوله باران این دو شهر جلو گیری شود.

سال دوم جنگ

سال دوم جنگ یعنی از مهر سال 1360 با انتصاب سرهنگ صیادشیرازی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش، تدبیر فرماندهی صحنه جنگ بر آغاز عملیات‌های آفندی برای بیرون راندن متجاوز از سرزمین‌های اشغالی در دستور کار ستاد‌های طرح‌ریزی تیپ و لشکر‌ها قرار گرفت. اولین عملیات در زمان سرتیپ ظهیرنژاد به عنوان فرمانده نزاجا و سرتیپ فلاحی به عنوان رئیس ستاد ارتش به نام ثامن‌الائمه با شکست محاصره آبادان در 5/7/1360 به مدت دو روز با موفقیت و خروج آبادان از محاصره انجام گردید.

عملیات طریق القدس

در جبهه میانی استان خوزستان در منطقه عمومی بستان و سوسنگرد در تاریخ 8/9/1360 عملیات طریق‌القدس (طرح عملیاتی کربلای 1) اجرا گردید که مناطق وسیعی از بستان و سوسنگرد به مساحت حدود 00 6 تا800 کیلومتر مربع آزاد سازی و سوسنگرد از برد توپخانه‌های نزدیک عراق خارج شد.اجرای دو عملیات متوالی فوق، انگیزه بالا و تجربه ارزشمندی در سطوح مختلف عناصر رزمنده و فرماندهان و طراحان عملیات ایجاد نمود و چنان ارتقاء روحی روانی در نیرو‌های مسلح آغاز گردید که آن‌ها را به طرح ریزی و اجرای عملیات‌های بعدی برای باز پس گیری سرزمین‌های اشغالی راغب تر نمود.

قبل از عملیات فتح المبین

نیروهای عراقی‌ در2کیلومتر غرب روستاهای صالح مشطت و صالح داود مستقر بودند تدبیر فرمانده تیپ بر این بود که یک سر پلی در غرب رودخانه کرخه و روستای صالح مشطت توسط گردان174 پیاده اشغال و حفظ شود،برای این منظور عبور از موانع غیر قابل عبور رودخانه کرخه نیاز به پل نظامی بود که با استقرار یک دستگاه طراده متحرک شناور جی پی اس، یک گروهان در سرپل ،غرب رودخانه کرخه مستقر که هر یک ماه با گروهان بعدی تعویض می‌گردید.

از بهمن ماه سال1359تا پایان اسفند سال 1360و آغاز عملیات فتح‌المبین در تاریخ 2/1/1361 به مدت 14ماه یگان ما در منطقه میانی جبهه پدافندی لشکر21 در ساحل غربی رودخانه کرخه، بین دو روستای ملحه و صالح مشطت در مقابل تپه و دیوار آثار باستانی کوت کاپن که تقریباً بین ما و نیرو‌های عراقی و نزدیک خط پدافندی آنها بود، مستقر گردیدیم، عمده فعالیت‌های پدافندی آرایش مواضع پدافندی و دید بانی و پایش منطقه و به تعبیر قواعد نظامی سرپل کوچک در غرب رودخانه کرخه را با استقرار کامل گردان و آرایش مواضع پدافندی توسعه وضعیت داده شد که این استقرار و تحت نظارت داشتن فعالیت‌های دشمن سر آغاز یک مبدا عملیاتی برای اجرای عملیات فتح‌المبین گردید.

تقریباً از مهر ماه سال 1360 با استقرار یک دستگاه پل پی‌ام‌پی توسط گردان مهندسی رزمی لشکر بر روی رودخانه کرخه نسبت به استقرار دوگردان  (گردان‌های 174 و 171) در منطقه میانی لشکر21 توسط تیپ 3 در غرب رودخانه کرخه در مناطق روستای صالح مشطت و ملحه اقدام و بلادرنگ مبادرت به آرایش و انسجام خطوط پدافندی، انجام شناسایی‌های مداوم از خطوط و آرایش جنگی (پدافندی)، پایش‌های مداوم منطقه و اعزام گشتی‌های شناسایی در خط تماس با نیروهای متجاوز، طرح ریزی برای اجرای یک عملیات آفندی بزرگ در دستور کار فرماندهان و طراحان صحنه عملیات قرار گرفت. به منظور هماهنگی و شناخت بیشتر نیروهای رزمنده با یکدیگر در اوایل اسفند ماه سال 1360بخش عمده ای از لشکر21 از جمله تیپ 3 و گردان174 را به منطقه سبزآب و باغ‌های اطراف دزفول برای مدت دوهفته تغییر مکان داده و تعداد دیگری از نیروها را در مقابل منطقه پدافندی مستقر کردند و یگان‌های منطقه روز به روز تقویت شدند.

هر روز راهپیمایی‌های طولانی و آموزش‌های فشرده و طاقت فرسایی داشتیم تا اینکه بخشی از نیروهای بسیج مردمی و سپاه را نیز به منطقه آوردند و با نیروهای ارتش ادغام کردند و با ادغام این نیروها استعداد گردان‌های مانوری لشکر21 حمزه به طور قابل ملاحظه‌ای ارتقا یافت. لشکر21 حمزه در این عملیات تحت عنوان قرارگاه نصر و تیپ‌های 4 گانه لشکر هم تحت عناوین نصرهای 1و2 و 3 و 4 در سازمان رزم قرارگاه مرکزی کربلا با ادغام با لشکر نصر سپاه پاسداران نامگذاری شدند که گردان174 پیاده در سازمان رزم نصر3 در این عملیات شرکت داشت.

از آغاز سال1360با اجرای پدافند منطقه‌ای و آرایش مواضع نسبت به پیوستگی جبهه اقدامات جدی صورت گرفت و کلیه مواضع دشمن با شناسایی نظری و بصری و اعزام گشتی‌های شناسایی و گاهی رزمی تحت کنترل یگان‌های مستقر در خط پدافندی و آتش‌های توپخانه و خمپاره‌انداز‌های خودی قرار می‌گرفت و اقدامات مراقبت رزمی و پایش منطقه توسط دیده‌بان‌ها و یگان‌های خط مقدم به طور ممتد اجرا می‌گردید.

 

انتهای مطلب

منبع: روزگار سربازی تا فرماندهی تیپ، اکبر آبادی، رحمان، 1400، ایران سبز، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده