از سپتون تا شلمچه-3
گرفتار در آب و آتش

با آن كه هر گونه حركتي با خودروي نظامي در آن شرايط كار صحيحي نبود و هر لحظه امكان اصابت گلوله تانك و توپ به آن وجود داشت ، امّا با يك خودروي جيپ كه تعداد سه نفر سرباز هم در آن حضور داشتند خودم را به سايت رساندم . تانك ها و خودروها و سربازان گروه138 و تيپ37 در حال عقب نشيني به سمت پل نادري بودند . مي خواستم مانع حركت آنان به سمت پل نادري بشوم ، چون مطمئن بودم دشمن قبلاَ در آن نقطه مستقر شده است. نيروهاي دشمن پل نادري را هم در كنترل خود داشتند در همان وضعيّت دو دستگاه تانك و سه دستگاه خودروي سنگين از روبه رو هدف تانك هاي نيروهاي عراقي قرار گرفتند و افراد داخل آن در مقابل ديدگان ما در ميان شعله هاي آتش به شهادت رسيدند .

لحظات وحشتناك و غم انگيزي بود . ارتش عراق با مجهّزترين تجهيزات، با ساز و برگ و پشتيباني كامل و با يگان هاي سازمان يافته كيلومترها به داخل خاك ما تجاوز كرده بود ، در حالي كه نيروهاي نظامي ما از تجهيزات لازم و نيروي كافي محروم بودند ، به خصوص آنكه ارتش پس از پيروزي انقلاب اسلامي نظم و انسجام خود را از دست داد و از قالب نظامي خارج شده بود ، آن چه كه از ارتش باقي مانده بود ، در برابر ماشين جنگي عراق كه از جانب كلية كشورهاي بيگانه حمايت مي شد توان مقابله نداشت .

رزمندگان ارتش جمهوري اسلامي ايران در روزهاي اوّل جنگ علي رغم فداكاري و از خود گذشتگي به سختي مي توانستند كه قواي ارتش عراق را از پيشروي باز دارند . در چنان شرايطي يگان هاي پراكندة نيروي زميني ارتش گاهي چاره اي جز عقب نشيني نداشتند و در همان حال هم تعداد قابل توجّهي از آنان به شهادت مي رسيدند . با اين حال با دلاوري پيشروي دشمن را متوقّف و تثبيت نمودند .

هفت دستگاه تانك باقي مانده با تعدادي خودرو پس از مشاهدة سوختن گروهي از همرزمان خويش به جانب شرق تغيير مسير دادند،‌ تانك هاي عراقي به سمت ما همچنان در حال تيراندازي بودند . من و سه سرباز ديگر مجبور شديم جيپ را ترك كنيم و از داخل جوي هاي زمين كشاورزي مسيرمان را ادامه دهيم . هنوز چند دقيقه نگذشته بود كه جيپ رها شده هدف تانك هاي دشمن قرار گرفت و منهدم شد . در حالي كه پشت سرمان تانك هاي عراقي در تعقيب ما بودند ،‌ خودمان را به ساحل رودخانة كرخه رسانديم . تانك ها و خودروها بايد از داخل رودخانة كرخه عبور مي كردند يك دستگاه خودرو در ميان آب رودخانه خاموش شد و سرنشينانش اين بار در ميان آب گرفتار شدند . بيشتر آنها را آب با خود برد و ما ديگر هرگز آنها را نديديم .

از شب قبل تا آن لحظه كه آفتاب در نيمة آسمان بود حتّي يك دقيقه هم خواب به چشم ما نيامده بود ، هيچ گونه مواد غذايي در دسترس نداشتيم ، صحنه هاي دلخراش روحيّة ما را آزار مي داد ، رمقي برايمان باقي نمانده بود ، لحظه اي درنگ و تأمّل سبب مي شد كه به دست دشمن اسير شويم . من و سه سرباز همراهم دست يكديگر را گرفتيم و وارد رودخانه شديم . در اثر فشار آب دستم از ديگران جدا شد ، كيف وسايلم را آب رودخانه با خودش برد . ناچاراً به عقب برگشتم . از آن سه نفر سرباز دو نفر خودشان را به آن طرف رودخانه رساندند و يك نفر هم غرق شد . تانك ها و تيربارهاي عراقي همچنان در حال تيراندازي بودند .

دو نفر سربازي كه به آن سوي رودخانه رسيده بودند به من مي نگريستند، گويا تصور مي كردند كه آخرين لحظات زندگي را مي گذرانم . عبور از رودخانه نامطمئن و احتمال غرق شدن فراوان بود ، امّا در آن شرايط بهترين كار اين بود كه هر طوري شده عرض رودخانه را شنا كنم و لذا به طور مورّب ، در مسير آب و با شناي كرال خودم را به آن سوي رودخانه رساندم . آن دو نفر سرباز به سرعت خودشان را به من رساندند و در حالي كه رمقي برايم       باقي نمانده بود ، مرا از آب بيرون كشاندند . آب زيادي خورده بودم ،‌ بي اختيار لحظاتي روي زمين دراز كشيدم . كسي جز ما سه نفر در آنجا وجود نداشت ، خودروها و افراد از ما دور شده بودند .

با استفاده از يك كانال آب به سمت شرق به راه افتاديم و پس از ساعتي راه پيمايي و استفاده از خودروهاي عبوري وارد پادگان دزفول شديم . پس از تماس تلفني با فرمانده لشكر21 در تهران وضعيّت منطقه را برايش توضيح دادم . لشكر10 زرهي عراق كه از محور موسيان ـ عين خوش تا حوالي پاي پل كرخه پيشروي كرده بود تيپ دوّم دزفول را در مقابل خود داشت . لشكر92 زرهي در محورهاي خرمشهر، بستان، فكّه ، موسيان موضع پدافندي اتّخاذ كرده بود . از يك سو وسعت منطقه و پراكندگي نيروهاي لشكر و از طرفي هجوم لشكرهاي مجهـّز عراقي در محورهاي مختلف زمينة آسيب پذيري نيروهاي ما و پيشروي ارتش دشمن را فراهم ساخته بود .

گروه رزمي138 و گروه رزمي37 مركز زرهي شيراز در برابر لشكر يك مكانيزه عراق به سختي مقاومت كردند و در نهايت مجبور به عقب نشيني اجباري شدند . سايت هاي ابوصليبي خات و بسياري از اراضي غرب رودخانه كرخه به اشغال نيروهاي دشمن درآمده بود . واحدهاي نيروي زميني هنوز به منطقه نرسيده بودند . تانك هاي عراقي از ساحل رودخانة كرخه خودروهاي جادة شوش ـ دزفول را مورد هدف قرارمي دادند و جادّة مزبور امنيّت خود را از دست داده بود .

فرمانده لشكر از من خواست كه باقي مانده نيروها را كه تا عصر آن روز به پادگان دزفول مراجعت كرده بودند ، مجدّداً سازماندهي و با هماهنگي لشكر92 در منطقه مورد نظر مستقر نمايم . فرمانده لشكر اظهار اميدواري كرد كه به زودي لشكر21 سازماندهي شده و عازم منطقه خواهد شد .

با فرارسيدن شب اطراف پادگان و خانه هاي سازماني شهر دزفول با    موشك هاي ميان برد مورد اصابت قرار گرفت و تعدادي هم به اين طريق به شهادت رسيدند . البتّه موشك به داخل پادگان اصابت نكرد ، امّا براي ايمني بيشتر ، نيروهاي موجود در پادگان را متفرّق نموديم و هر كدام در گوشه اي شب را به صبح رساندند .

انتهای مطلب

منبع: از سپتون تا شلمچه، پورداراب، سعید، 1380، ایران سبز، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده