از سپتون تا شلمچه-4
دفاع از پل كرخه تا شوش و تثبيت دشمن

تيپ دوّم دزفول بعد از جانفشاني ، مقاومت ايثارگرانه و تقديم شهداء و جانبازان زياد در اثر هجوم همه جانبه نيروهاي عراقي و تحمّل تلفات سنگيني مجبور به عقب نشيني شد و نيروهاي پراكنده و باقي ماندة آن از منطقة    عين خوش به شرق كرخه عقب نشيني كردند . فرماندهي تيپ به عهدة يك افسر مخابرات بود . او از يگان زرهي و اصول و تاكتيك هاي پياده و زرهي اطلاعي نداشت. هر چند كه در انتصاب فرمانده ، تعهّد و ايمان بايستي در اولويّت باشد و تخصّص ، دانش نيز ملاك باشد ‌، امّا معمولاً انتصاب مشاغل فرماندهي در ماه هاي اوّل پس از پيروزي انقلاب به دلايلي تخصّص در اين مورد نه تنها در اولويّت بعدي نبود بلكه ناديده گرفته مي شد .

بدون ترديد ارتش قدرتمند عراق با ارتش ضعيف شده پس از پيروزي انقلاب اسلامي قابل مقايسه نبود و به طور منطقي يك تيپ ايراني در برابر چند تيپ مجهّز عراقي توان ايستادگي نداشت ، امّا نقش و حضور يك فرماندة آگاه و در عين حال متعهّد در شرايط سخت و بحراني تأثير به سزايي در سرنوشت نبرد دارد . چنان كه بعدها در ميدان نبرد و پس از گذشت مدّتي از آغاز جنگ اين واقعيّت به اثبات رسيد . در هر حال مواضع دفاعي تيپ دزفول و ساير يگان ها در حالي در هم شكست كه به گفته شاهدان عيني ، نيروهاي عراقي از منطقة موسيان تا شوش با استعداد سه لشكر مجهّز و حداقل سيصد تانك در حال پيشروي بودند .

اوضاع بحراني منطقه سبب شد كه سرتيپ ظهيرنژاد فرماندة نيروي زميني در پادگان دزفول فرماندهان را احضار كند . او فرماندة جديد تيپ دزفول (سرهنگ امرالله شهبازي) را معرّفي كرد و به وي دستور داد كه در حداقل زمان با استفاده از نيروهاي باقي مانده و سازماندهي آنان دفاع از پل نادري را به عهده بگيرد . يك گردان دژبان نيز به دستور فرماندة نيروي زميني ، از تهران فراخوانده شد تا با استقرار در نقاط مورد نظر پراكندگي و بي نظمي موجود را سر و سامان دهند .

ما « گردان138 و گردان141 اعزامي از لشكر21 تهران» موظّف بوديم  طي24 ساعت پس از تجهيز و آمادگي به سمت پل كرخه حركت كنيم و دفاع در برابر نيروهاي مهاجم عراقي را در آن محور انجام بدهيم . گروه رزمي شيراز به فرماندهي سرگرد اسدزاده مأموريت يافت با تانك هاي باقي ماندة خود تيپ دزفول را پشتيباني كند . پس از شناسايي منطقه در مدّت دو ساعت ، قرار شد كه نيروهاي گردان138 در جنوب پل نادري كرخه در داخل يك كانال آب «كه خشك شده بود» و گردان141 در قسمت چپ همان پل با استفاده از تاريكي در شب استقرار يابند . امّا گويا دست تقدير بر آن بود كه گردان141 در موضع دفاعي ضروري تري مستقر شود و اين استقرار بدون پيش بيني قبلي و به طور اتّفاقي انجام گرفت .

نيروهاي گردان141 پس از آن كه به صورت ستون حركت داده شدند وقتي به سه راهي سايت رسيدند ، (به تازگي يك آتشبار توپخانه در آن نقطه مستقر شده بود) به جاي آن كه در آنجا توقّف كنند ، چون راهنما نداشتند ، مسير خود را ادامه دادند و به پاسگاه ژاندارمري شوش رسيدند . رييس پاسگاه شوش از نيروهاي گردان141 مي پرسد كه كجا مي رويد ؟ وقتي حقيقت براي رييس پاسگاه آشكار مي شود به فرمانده گردان مي گويد : « اتّفاقاً دشمن قصد دارد به شوش حمله كند ، شما بهتر است در ساحل رودخانه مستقر شويد ، حضور اين گردان در اينجا لازم تر است ضمن آن كه ديگر فرصتي براي برگشت نداريد .» از شوش تا پل نادري و يا سه راه سايت حدود ده كيلومتر فاصله بود و چنان كه نيروهاي عراقي شوش را تصرّف مي كردند، دسترسي به دزفول انديمشك و حتّي اهواز هم براي آنان به سهولت امكان پذير بود .

سربازان گردان141 با وجود خستگي مشغول كندن سنگرهاي انفرادي شدند . در همان حال نگهبانان متوجّه صداي نزديك شدن تانك ها و نفربرهاي دشمن مي شوند و سرانجام همان گونه كه رييس پاسگاه نيروي انتظامي خبر داده بود ، نيروهاي عراقي در حالي كه يك گردان مكانيزه با نفربر جلودار آنان بود به رودخانه رسيدند . گردان141 داراي شش قبضه        خمپاره انداز81 ، دو قبضه خمپاره انداز120 ، دو دستگاه تفنگ 106 ، سي قبضه موشك آر پي جي7 ، دو قبضه موشك تاو و تعدادي تيربار بود . با وجود آن كه اين تجهيزات در برابر نيروهاي عراقي ناچيز بود ، امّا با همين تعداد سلاح ، نيروها و ادوات زرهي عراقي ها زير آتش رزمندگان گردان141 قرار گرفت . توپخانة دشمن نيز شهر شوش و اطراف آن را زير آتش گلوله هاي خود قرار داد . تبادل آتش تا ساعت 9 صبح روز بعد ادامه يافت و چهار دستگاه نفربرو دو دستگاه تانك دشمن در نزديك رودخانه آسيب كلّي ديده و آتش گرفتند .

تعدادي از رزمندگان گردان141 به شهادت رسيدند . مهمّات به پايان رسيد، مجروحان به علّت نبودن آمبولانس از منطقه تخليه  نشدند ، ‌از آب و غذا خبري نبود . در چنين وضعيّتي تعدادي از پرسنل به مساجد شوش پناه بردند ،‌ امّا تعداد ديگري كه هنوز مهمّات برايشان باقي مانده بود ، از جمله خدمة تفنگ106 و موشك تاو به فرماندهي ستوان رهبر موضع دفاعي خود را ترك نكردند . يك تانك دشمن و سه دستگاه نفربر قبلاً توسط موشك         آر پي جي7 منهدم شده بود . تانك دوّم در چنين شرايطي كه نيروي دفاعي ما در حال تمام شدن بود ، شروع به حركت كرد تا از رودخانه عبور كند ، امّا هدف تفنگ106 قرار گرفت و از حركت باز ايستاد .

آن روز ستوان رهبر با كمك و همراهي گروهي از رزمندگان مانع ورود تانك ها و نفربرهاي عراقي شدند . در محور پل نادري هم نيروهاي دشمن متوقّف و در نقطه اي كه بعدها كانال هندلي نام گرفت مستقر شدند . سرهنگ امرالله شهبازي فرماندة جديد تيپ دزفول با هدايت و كنترل به موقع رزمندگان تيپ مانع پيشروي دشمن شد كه البتّه ياري گردان138 به فرماندهي سرگرد شرفه در اين موفقيّت بي تأثير نبود . چند روز پس از اين عمليات پدافندي خودروي حامل سرگرد شرفه مورد اصابت گلوله تانك دشمن قرار گرفت ، رانندة خودرو شهيد و سرگرد شرفه و سرباز بي سيم چي داخل خودرو به شدّت مجروح و از منطقه تخليه شدند . من در مقرّ فرماندهي گردان138 بودم ، در وضعيّت آماده باش به دقّت نيروهاي عراقي را تحت نظارت و كنترل خود داشتيم . هر گونه غافلگير شدن از جانب دشمن زحمات و فداكاري رزمندگان ما را خنثي مي كرد .

از محل استقرار گردان141 خبري نداشتيم و اين مسئله سبب نگراني ما شده بود . روز بعد صداي تيراندازي از سمت شوش شنيده شد . احساس كردم گردان141 بيش از حد به سمت چپ حركت كرده است . در حالي كه منطقه شوش زير آتش سنگين گلوله هاي دوربرد عراقي ها قرار داشت ، خودم را به منطقة عملياتي شوش رساندم . فرماندة گردان در كميتة شهر شوش بود ، به نزد وي رفتم و متوجّه شدم كه سربازان گردان در منطقه پراكنده شده و انسجام خود را از دست داده اند . تصميم گرفتم كه به هر نحوي شده سربازان را در مواضع مورد نظر مستقر نماييم . امّا قبل از آن مهمّات بايد تهيّه مي شد . مشكل اصلي اين بود كه لشكر92 به علت وسعت منطقة عمليات و پراكندگي در محورهاي نسبتاً وسيع قادر به كنترل و پشتيباني همة نيروها نبود و لذا در آن شرايط بايد بدون اتلاف وقت چاره اي مي انديشيدم .

ابتدا فرمانده گروهان اركان را به دزفول فرستادم تا وسايل و مهمّات ضروري را تهيّه كند و سپس به محل تجمّع پرسنل رفتم . آنان در چند مسجد جمع شده و منتظر رسيدن مهمّات و نيروهاي كمكي بودند . بر اين اساس وقتي از آنها خواستم كه از مسجد خارج و در موضع دفاعي مناسبي مستقر شوند ، توجّهي به حرفم نكردند . البتّه حق با آنان بود چون با دست خالي امكان دفاع وجود نداشت ، امّا در هر صورت حضور سربازان در مسجد و   خالي كردن سنگرهاي دفاعي ضمن آن كه سبب تضعيف روحيّة مردم مي شد، به جسارت دشمن مي افزود و نيروهاي متجاوز را در حمله به شهر مصمّم تر مي كرد .

سرانجام با صحبت هاي بيشتر و ذكر دلايل منطقي به ساحل رودخانه و نقاط مورد نظر مراجعت كردند و خوشبختانه مهمّات هم تا عصر همان روز رسيد و بين آنان تقسيم شد . فرماندهان گروهان مجدّداً افراد را سازماندهي كردند و سنگرهاي ديگري در كنار درختان با رعايت استتار احداث شد . é

 

انتهای مطلب

منبع: از سپتون تا شلمچه، پورداراب، سعید، 1380، ایران سبز، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده