از سپتون تا شلمچه-5
دفاع از شهر شوش

با فرمانده لشكر21 سرهنگ ورشوساز در تهران تماس گرفتم . آخرين وضعيّت را براي وي توضيح دادم و ضرورت استقرار توپخانه و پشتيباني هاي مورد نياز را نيز يادآوري نمودم . سرهنگ ورشوساز گفت : « بهتر است گردان138 را هم به شوش ببريد تا در دفاع از شهر به گردان141 كمك كند ، بدين ترتيب مأموريت شما ادامه دارد تا بقية يگان هاي لشكر و از جمله توپخانه به منطقه برسند » . روز بعد گردان138 را از سه راهي سايت به شوش آوردم و در كنار مواضع گردان141 مستقر كردم و به اين ترتيب دفاع از شوش را با اين دو گردان به عهده گرفتيم .

از آن جايي كه نيروهاي دشمن در آن سوي رودخانه در ارتفاع بيشتري نسبت به ما قرار داشتند و كاملاً به ما مسلّط بودند ، لازم بود براي كنترل بيشتر نيروها در همان جا حضور داشته باشم و براين اساس پس از تهية سنگر انفرادي در ساحل رودخانه به وسيلة بي سيم و باسيم با فرماندهان گردان 138 و 141 ارتباط برقرار و همچنين يك پست كنترلي « از دستة شناسايي گردان138» با كمك نيروي انتظامي شوش جادّه شوش تا محل استقرار    يگان ها در كنار رودخانه را كنترل نموديم .

مشكل عمدة ما نداشتن توپخانه، آمبولانس براي تخلية مجروحين و جيرة غذايي بود . در مقابل نيروهاي عراقي هر گونه حركتي را در روز گلوله باران مي كردند و گاهي تعداد شهداي ما در يك روز به ده نفر مي رسيد و كسي هم نبود كه جايگزين آنان بشود . بنابراين در روز هيچ حركتي انجام نمي شد و خودروي غذا فقط شب ها قادر به حركت بود آن هم با محدوديت هاي فراوان، با اين وجود يك شب در اثر اصابت گلولة توپ به نزديكي خودروي حامل غذا ، چند نفر شهيد و مجروح شدند و شام هم از ميان رفت . در چنين شرايطي از شهر شوش دفاع مي كرديم و به حق مي توان گفت كه لشكر21 حمزه شوش را حفظ و از دسترسي دشمن نجات داد .

احتمال آن كه عراقي ها از جنوب شوش پيشروي كنند وجود داشت ، لذا براي پوشش آن  محور ، گروهان تانك را در سطح تپّه ماهورهاي جنوب شهر شوش مستقر كردم . سروان محمودي فرمانده گروهان تانك افسري شجاع و با شهامت بود ، او به ما اطمينان مي داد كه نفوذ و پيشروي عراقي ها را در آن محور سركوب خواهد كرد .

به تدريج در اثر شهادت تعداد نسبتاً زيادي از سربازان ، نيروهاي ما50% كاهش يافت . يك بار ديگر با تهران‌« لشكر21» تماس گرفتم . قرار شد اعزام يك گردان توپخانة203 به سرعت انجام گيرد . اين گردان پس از سه روز به منطقه رسيد ، شناسايي صورت گرفت و در محل مورد نظر يعني شرق شوش مستقر شد . لشكر21 پس از استقرار توپخانه ده ها سرباز فرستاد تا كمبود نيروها جبران بشود .

چند روز بعد يگان هاي لشكر21 به منطقة دزفول رسيدند و تا حدودي وضعيّت بحراني ما سر و سامان گرفت . در همان ايّام (هيجدهم مهرماه سال1359) دو فروند هواپيماي عراقي در منطقة دزفول قصد بمباران       يگان هاي در حال جابه جايي لشكر21 را داشتند امّا يكي از آنها توسط سايت ضد هوايي دزفول مورد هدف قرار گرفت و سقوط كرد كه يك خلبان آن اسير و ديگري كشته شد .

نيروهاي ارتش عراق در محور پل نادري تا شوش زمين گير شده بود و در همان وضعيّت توسط هواپيماهاي نيروي هوايي ارتش بمباران مي شدند . يك روز چهار فروند هواپيما درحال بمباران مواضع عراقي ها در آن سوي رود كرخه (غرب منطقة شوش) بودند كه به وسيلة موشك هاي ضد هوايي عراقي ها مورد هدف قرار گرفتند . پس از اصابت موشك به يك هواپيما كه قابل رؤيت هم بود چتري در هوا باز شد و خلبان آن در حال فرود بود كه انواع سلاح هاي نيروهاي عراقي به طرف آن شروع به تيراندازي كردند . سربازان گردان ما از درون سنگرهاي انفرادي كه شاهد اين اتّفاق بودند ، براي سلامتي او دعا      مي كردند . بلادرنگ با كمك گردان138 گروهي را با يك دستگاه جيپ به مسير فرود خلبان اعزام كردم . خلبان در فاصلة 50 متري ساحل طرف ما فرود آمد ، امّا در اثر برخورد با يك درخت صدمه ديد و با همان جيپ به بيمارستان شوش اعزام شد .

روز بيستم مهرماه تصميم گرفتم كه با كمك توپخانه203 مواضع و سنگرهاي عراقي را به شدّت گلوله باران كنم و لذا ساعت0530 دقيقه بامداد روز بعد آتش سنگين آتشبارهاي توپخانه بر عليه مواضع دشمن شروع به كار كرد . هر چند كه عراقي ها هم اقدام به واكنش تلافي جويانه نمودند ، امّا ضايعات و تلفات افراد آنان قابل توجّه بود و قبل از آن چنين خسارتي را متحمّل نشده بودند . نيروهاي انتظامي متشكّل از ژاندارمري و شهرباني و كميته علاوه بر انجام وظيفه در داخل شهر در قسمتي از غرب شوش نيز به منظور تقويت خطوط دفاعي « در ساحل رودخانه» مستقر بودند . فرماندة پاسگاه ژاندارمري شوش درجه داري فداكار و از خود گذشته بود كه هميشه تفنگي40 م م كوتاه حمايل و قطاري از فشنگ با خود حمل مي كرد . او در يك عمليات موفّق و كمين در غرب رودخانه به شهادت رسيد . اين درجه دار چند بار به من گفته بود كه داوطلب حضور در آن سوي رودخانه است تا به شيوة كمين نيروهاي دشمن را از پاي درآورد . البتّه براي عبور از رودخانه نياز به قايق بود كه چون در دسترس نداشتيم بايد از وسايل ابتكاري براي عبور از رودخانه استفاده مي كرديم .

انتهای مطلب

منبع: از سپتون تا شلمچه، پورداراب، سعید، 1380، ایران سبز، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده