عملیات والفجر9 (12)
اسفند 1364 در غرب مریوان

قسمت سوم – بخشی از تاریخ شفاهی عملیات والفجر 9

 

تصرف ارتفاعات غیرقابل عبور کژال و خالی از نیروهای عراقی توسط سپاه

صیاد نظرش بر عملیات مشترک بود، ولی آقایان، اصرار بر جدایی عملیات داشتند. سرانجام قرار بر این شد که در دو محور عملیات انجام شود و ارتش نیروهایش را از منطقه جنوب به‌تدریج وارد منطقه بنماید. صیاد برای مقدمات کار به جنوب حرکت کرد. هنوز نیروهای ارتش وارد منطقه نشده بودند که بچه‌های سپاه پاسداران بدون هماهنگی با ما، یک عملیات محدود را روی ارتفاعات کاتو شروع کردند و ارتفاعات کژال (ارتفاعات خیلی بلندی بود و از طرف ما یعنی شمال، ارتفاعات به‌صورت عمودی و غیرقابل‌عبور و از طرف جنوب، به‌صورت هموار و به‌راحتی قابل‌عبور جهت خودرو بود و هیچ نیرویی از عراقی‌ها درروی این ارتفاعات مستقر نبود)، توسط نیروهای بسیج استان لرستان، بدون کوچک‌ترین درگیری به تصرف درآمد. یکی از مشکلات عمده ما، تدارک بچه‌های مستقر روی این ارتفاع بود که مرتباً درخواست می‌شد که به‌وسیله هلی کوپتر آذوقه رسانی انجام شود، حتی یک روز بین  آقای سنجقی و افسر رابط هوانیروز بحث و درگیری لفظی پیش آمده بود. چون یک فروند هلی کوپتر ما، موقع آماد رسانی به علت سنگینی بار و ارتفاع نتوانست خودش را بالا بکشاند و سقوط کرد. هر چه به این آقایان می‌گفتیم، این چه‌کار است که شما انجام می‌دهید؟ این ارتفاعات جزء طرح عملیاتی نبوده و تدارک آن مشکل است، حرف ما به‌جایی نمی‌رسید. متأسفانه در این مواقع، برادر ایزدی را کمتر می‌توانستیم ببینیم.

تهدید حزب بعث و ارتش عراق به اکراد و مردم سلیمانیه

پیشروی بدون برنامه و طرح عملیاتی به‌طرف سلیمانیه موجب حساسیت و تحریک نیروهای اکراد گردید. از طرفی، حزب بعث به احزاب و مردم سلیمانیه فشار آورد که باید از خودتان دفاع کنید، در غیر این صورت اگر ایران سلیمانیه را تصرف نماید، ارتش عراق شهر سلیمانیه را با خاک یکسان می‌کند، همانند شهر پنجوین که موقع عقب‌نشینی آن را به‌کلی تخریب نمود.

از یک‌طرف تهدید و از طرف دیگر تشویق و رساندن امکانات و پول، مردم کُرد سلیمانیه را عازم منطقه نمود. ما مشکلات و ناهماهنگی‌ها را به نیرو گزارش می‌کردیم. از طرفی، نیروهای ارتش (یگان‌های لشکر 77 و تیپ 55 هوابرد) در حال تدارک آمدن از منطقه عملیاتی جنوب به‌طرف منطقه عملیاتی شمال غرب بودند.

 

 

تغییر شرایط علیه نیروهای خودی

دریکی از این روزها، به‌اتفاق برادر ایزدی به قرارگاه خاتم‌الانبیاء در منطقه جنوب که فکر می‌کنم در حوالی جاده آبادان به ماهشهر بود رفتیم و داشتیم وضعیت منطقه را گزارش می‌دادیم که خبر رسید که عراق ( یعنی نیروهای اکراد طالبانی و . . . ) به منطقه عملیاتی والفجر 9 تک کرده و خطوط نیم‌بند جدید، که نمی‌توان به آن خطوط پدافندی گفت، یکی پس از دیگری در حال سقوط است. در اینجا باید متذکر شوم، برادران مواضع جدیدی را که در کوهستان به دست می‌آوردند، یک سنگر پدافندی کم‌عمق بدون استحکام ( تعجیلی ) تهیه نموده و به فکر حمله و پیشروی به مواضع جدید جلویی بودند. آن شب با یک فروند هواپیمای فالکن بلافاصله خودمان را به فرودگاه همدان رساندیم.  از آنجا فرمانده پایگاه، یک خودرو در اختیار ما قرار داد.  فکر می‌کنم حوالی 2 الی 3 بعد از نیمه‌شب به سنندج رسیدیم. از سنندج نیز بدون توقف با یک دستگاه خودروی لشکر 28، بدون توجه به خطرات و حوادث کمین  قبل از طلوع صبح، به مریوان و سپس به خط مقدم ( ارتفاعات میشولان و قرارگاه چاله خزینه) رساندیم. در بین راه شاهد از هم‌گسیختگی نیروهای بسیجی و عقب‌نشینی آنها به‌طرف مریوان بودیم. در مسیر  تعدادی از این بسیجیان که فکر می‌کنم مربوط به خطه لرستان بودند، سؤال کردم به کجا می‌روید؟ در پاسخ گفتند ما را برای عملیات آوردند، عملیاتمان را انجام دادیم، ارتش نیامد خط  را از ما تحویل بگیرد و مدت از یک ماه هم گذشته، الآن بیش از 45 روز است که در خط بودیم و فرمانده ما هم شهید شده و داریم برمی‌گردیم.

در چنین اوضاع و احوالی درخواست شد که یگان‌های ارتش هر چه زودتر به منطقه بیایند.  یگان‌های پیاده ارتش که با اتوبوس از منطقه جنوب حرکت کرده بودند، به سنندج رسیدند و هنوز خودروها و تجهیزات سازمانی و سلاح‌های اجتماعی و یگان‌های پشتیبانی آنها در راه بود. برای جلوگیری از فروپاشی خطوط مقدم، با کمک و پشتیبانی استانداری کردستان، بخصوص شخص آقای تابش، استاندار کردستان، سربازان سریع سوار کمپرسی‌های وزارت راه و امکانات استانداری شدند و با همان تجهیزات انفرادی به خط مقدم اعزام و جایگزین برادران بسیجی شدند. تصور بفرمایید، شرایط جسمی نیروهای پیاده‌ای که در منطقه نسبتاً گرم خوزستان ظرف24 الی 36 ساعت به منطقه سرد و کوهستانی شمال سلیمانیه اعزام گردیدند.  در همان یکی دو شب اول، مهم‌ترین مسئله برای این نیروها، مسئله سرما و نداشتن سنگر مناسب بود. بعلاوه این نیروها وارد منطقه‌ای کاملاً ناآشنا شدند، برادران سپاهی هم بدون اینکه مواضع منطقه عملیاتی والفجر 9 را تحویل یگان‌های  پیاده نیروی زمینی بدهند، منطقه را ترک کرده بودند.

شیوه جنگ‌های چریکی، آن‌هم در مناطق کوهستانی و یا جنگلی، روش خاص خودش را دارد که یگان‌های مستقر در منطقه عملیاتی جنوب با آن آشنا نبودند. در این عملیات، مخصوصاً نیروهای دشمن با توجه به شناختی که از منطقه داشتند، لای شیارها، تخته‌سنگ‌ها به‌صورت نفوذی سنگر گرفته  و فقط به‌منظور تخریب روحیه، گاهی اوقات هماهنگ و گاهی اوقات انفرادی تیراندازی می‌کردند. بدون اینکه از جایشان حرکت کنند.  در ظاهر چنین به نظر می‌رسید که یگان‌های ما کاملاً در محاصره هستند فرماندهان دسته و گروهان‌های ما گزارش می‌دادند که ما در محاصره کامل هستیم.  هر چه به آنها می‌گفتیم که این‌طور نیست، این روش جنگیدن نیروهای چریکی است باورشان نمی‌شد و بر وحشتشان افزوده می‌شد و تقاضای پشتیبانی آتش و نیروهای کمکی را داشتند. برادران سپاهی و بسیجی که منتظر رسیدن بچه‌های ارتش بودند و اصولاً باورشان بر این بود که ما خط نیروهای عراقی را شکستیم و مواضع را تصرف کردیم حالا نوبت و وظیفه ارتش است که بیاید مواضع را نگهداری نماید، وسایل و امکانات خودشان را جمع کرده و بجز قسمتی از تیپ ویژه شهداء آن­هم به خاطر خصلت مردانگی و دلسوزی که در شخص برادر محمود کاوه بود، همگی از خط خارج شدند.

با تشدید فشار دشمن ارتفاعات کاتو، کژال، موبرا، ممی‌خلان و …  یکی پس از دیگری سقوط کرد و دشمن هم که موفقیت را احساس کرده بود به تقویت نیروهایش پرداخت و بخصوص با تقویت نیروهای هوایی و بمباران مواضع و با به‌کارگیری یگان‌های زرهی مشکلات عدیده‌ای را برای ما به وجود آورد.

 

تحمیل خط دفاعی نامناسب به تیپ 55 هوابرد

به خاطر دارم وقتی به‌اتفاق برادر صالحی مسئول عملیات قرارگاه حمزه سپاه، سرهنگ مرتضی محمدی، فرمانده تیپ 55 هوابرد را برای توجیه و جایگزین کردن نیروهایش به‌جای برادران بسیجی به ارتفاعات موبرا بردیم، این ارتفاعات نسبت به ارتفاعات جلویی خودش که در دست دشمن بود خیلی پست‌تر و به عبارتی دشمن بر این مواضع سرکوب بود. سرهنگ مرتضی محمدی گفت، نگه­داشتن این ارتفاعات چه ارزشی دارد ما به ارتفاعات عقب‌تر برگردیم. شهید صالحی و برادران سپاهی به‌هیچ‌وجه حاضر نشدند، پیشنهاد ایشان را بپذیرند. سرهنگ محمدی رو به من و صالحی کرد و گفت دعا کنید که من شهید بشوم و اگر اسیر بشوم و از من بپرسند، سرهنگ محمدی، این چه خط پدافندی بود که تو سرهنگ آن را گرفتی، به آنها خواهم گفت، نگهداری این ارتفاع بی‌ارزش را فقط جهت اجرای دستور انجام دادم.  سرهنگ محمدی به هر شکلی بود، نیروهایش را در خط مستقر و یکی دو روز بعد، در اثر ترکش خمپاره دشمن از ناحیه سر و بدن مجروح و از خط خارج گردید و مدت‌ها در بیمارستان بستری بود.

بعد از مجروحیت سرهنگ محمدی، فرماندهی تیپ را سرهنگ کشاورز  به عهده گرفت، حوادث و اتفاقات آن روزها بسیار زیاد است که باید جزئیات آن را از زبان افسران لشکر 77 و تیپ 55 هوابرد و یگان‌های لشکر 28 و تک‌تک افراد قرارگاه شنید. فشار دشمن روزبه‌روز زیاد می‌شد و از یگان‌های سپاه و بسیج بجز اندکی از تیپ ویژه شهدا و یا یگان‌های جند الله و تیپ 110 شهید بروجردی که همه اینها فقط ارتفاع میشولان، بالای قرارگاه ما در چاله خزینه را نگهداری می‌کردند، نیرویی نمانده بود.

 

شرایط نامناسب لشکر 77 و تیپ 55 هوابرد و حضور فرمانده نزاجا در بین آنان

در این عملیات، فشار زیادی به یگان‌های ارتش بخصوص لشکر 77 و تیپ 55 هوابرد که با آن وضع نامناسب وارد منطقه شدند، وارد شد.  هنوز امکانات و تجهیزات و پشتیبانی‌های آنها نرسیده بود که خطوط آنها ازهم‌گسیخته و در شرایط نامساعدی قرار گرفت. آنان با عدم آشنایی با تاکتیک دشمن و  بدون داشتن امکانات در روزهای اول، حتی با غذای ناکافی مواجه شده بودند. شهید صیاد شیرازی در همان روزهای اول با وارد شدن یگان‌های ارتش، خودش را به این جبهه رساند و در خط مقدم و در قرارگاه مقدم شمال غرب در چاله خزینه مستقر گردید. وضعیت به گونه‌ای بود که وقتی ایشان با هلی‌کوپتر خودش را به منطقه رساند، هلی‌کوپترش چندین بار مورد تهدید هواپیماهای عراقی قرار گرفت و با مهارت خلبان هوانیروز، بالگرد از چنگ هواپیمای عراقی گریخت.

حضور فرمانده نیرو در قرارگاه، آن­هم در خط مقدم، در روحیه افسران عملیات  قرارگاه، فرماندهان تیپ‌ها و لشکرها و حتی گردان‌ها خیلی مؤثر بود. چون هرروز با تشکیل جلسه با فرماندهان و همچنین با حضور در خطوط پدافندی موجب تقویت روحیه همگان گردید. نکته قابل‌ذکر، اینکه در این زمان از برادران سپاهی آقایان شمخانی، سنجقی و دیگران هیچ خبری نبود. گاهی اوقات برادر ایزدی را می‌دیدم، بیشتر همان برادر مهدی صالحی مسئول عملیات به قرارگاه ما رفت‌وآمد می‌کرد.

فشار دشمن ‌روی یگان‌های در خط ما زیاد بود. شهید صیاد تصمیم گرفت که خطوط پدافندی را روی ارتفاعات لری مستحکم نماید، ارتفاعات لری حدود  یک کیلومتری در عقب ارتفاعات میشولان و چاله خزینه بود. برادران سپاهی با این کار موافق نبودند، یعنی حاضر نبودند از خطوط پدافندی قبل از شروع عملیات والفجر 9 عقب‌نشینی کنند. استدلال قرارگاه نزاجا هم بر این بود که اگر ما ارتفاعات لری را در تصرف داشته باشیم، دشمن هر چه سرمایه‌گذاری در این قسمت داشته باشد، نمی‌تواند از اینجا پیشروی داشته باشد و اگر ما ارتفاعات لری را از دست بدهیم، جبهه ما تا مریوان درخطر است و حتی در حوالی گردنه نهنی هم با مشکل پدافند مواجه می‌شویم، ولی در دست داشتن ارتفاعات لری هر دو محور بین لری و شیخ گز نشین و محور لری و ارتفاعات شیخ شلخان  را حفظ خواهد کرد.

انتهای مطلب

منبع: عملیات والفجر 9، کامیاب، محمد و همکاران، 1400، ایران سبز، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده