امیر سرتیپ دوم دربندی با بیان اینکه عملیات طریقالقدس تبلور همافزایی و وحدت نیروهای مسلح است، گفت: این عملیات بسترساز رسیدن به پیروزیهای بزرگی چون آزادسازی خرمشهر و فتحالمبین بود.
به گزارش خبرنگار دفاعی امنیتی دفاعپرس، عملیات طریقالقدس یکی از بزرگترین عملیاتها و دستاوردهای دفاع مقدس است که در هشتم آذر سال ۱۳۶۰ در ۷۵ کیلومتری اهواز و در منطقه عمومی دشت آزادگان و در ۲۵ کیلومتری جنوب غربی سوسنگرد انجام شد؛ این عملیات در واقع حاصل انسجام و یکپارچگی ارتش، سپاه و سایر رزمندگان اسلام بود و بسترساز عملیاتهای بزرگ فتحالمبین و بیتالمقدس شد.
این عملیات حدود یک هفته به طول انجامید و پس از نبردهای مستمر شبانهروزی، دشمن به پشت رودخانه نیسان در جنوب منطقه عملیاتی رانده و ۶۰۰ کیلومتر مربع از سرزمینهای اشغالی از جمله شهر بستان آزاد شد. حضرت امام خمینی (ره) در توصیف عظمت عملیات «طریقالقدس» آن را «فتحالفتوح» نامیدند.
در این زمینه با امیر سرتیپ دوم «غلامحسین دربندی» از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی در دوران دفاع مقدس که در این عملیات نیز حضور داشت به گفتوگو نشستیم که ماحصل آن را در ادامه میخوانید:
دفاعپرس: لطفاً در مورد لزوم شکلگیری عملیات طریقالقدس توضیح داد.
عملیات طریقالقدس که در سلسله عملیاتهای کربلا با نام «کربلای یک» هم از آن نام برده میشود، اولین عملیاتی بود که در سطح بسیار وسیع و در یک منطقه مهم و با هماهنگی و اتحاد بسیار خوب بین ارتش و سپاه و کلیه نیروهای مستقر در منطقه مانند جهاد سازندگی و بسیج انجام شد.
زمان این عملیات بعد از عملیات ثامنالائمه (ع) بود که بعد از آن پیروزی درخشان و شهادت فرماندهان رشید اسلام در سانحه هواپیما در کهریزک، وقتی حضرت امام (ره) شهید بزرگوار سپهبد صیاد شیرازی را به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب فرمودند، از جمله اقدامات شهید صیاد شیرازی بعد از انتصاب، طراحی سلسله عملیاتهای کربلا بود که در قرارگاه کربلا انجام شد و عملیات کربلای یک با نام طریقالقدس در منطقه چذابه و بستان انجام شد.
«کربلای دو» همان «فتحالمبین» و «کربلای سه» هم در واقع عملیات «الی بیتالمقدس» بود. به خاطر اهمیت منطقه جنوب و خصوصاً بخش میانی آن یعنی منطقه بستان، فرماندهان ناچار شدند که اولین عملیات را در آن منطقه انجام دهند که هم ارتباط شمال و جنوب دشمن را در آن منطقه قطع کنند و هم با اجرای این عملیات دیگر کمر دشمن در جنوب شکسته میشد و تنها راه مواصلاتی دشمن از عراق به ایران نیز بسته مسدود میشد و دشمن در آن منطقه با مشکلات عمده ای مواجه میشد. منطقه بستان و چذابه، چون از طرفی بین تپههای رملی میشداغ، نبعه و دارالشیاع و از طرف دیگر نیزارها و هورالعظیم که یک منطقه باتلاقی است قرار گرفته به تنگه چزابه معروف است و این منطقه بسیار حائز اهمیت است.
دفاعپرس: در مورد جزییات عملیات و روحیه رزمندگان در آن زمان بفرمایید؟
عملیات قرار بود با رمز یا حسین (ع) انجام شود. بچهها خیلی خوشحال بودند و لحظهشماری میکردند تا زمان اجرای عملیات زودتر فرا برسد. تجربه و خاطره شیرین پیروزی که از عملیات فتح ارتفاعات اللهاکبر در تاریخ ۱۳۶۰/۲/۳۱ و عملیات ثامنالائمه (ع) در مهرماه همان سال در روحیه بچهها تاثیرگذار بود؛ لذا آنها را بیتاب کرده بود که باز حرکتی دیگر و یورش مجددی را علیه دشمن آغاز کنند و بتوانند بخشهای دیگری از سرزمین میهن اسلامی را از تصرف دشمن آزاد و از طرفی قلب حضرت امام (ره) و ملت ایران را شاد کنند.
اینها همه باعث شده بود که همه نیروهای رزمنده منتظر لحظه عملیات باشند. حتی یادم هست که گاهی سربازان و بقیه نیروهای در خط به فرماندهان اعتراض میکردند و بهشدت گلایه داشتند که «چرا عملیات انجام نمیشود؟ دیر شده است و ما منتظریم حمله شروع شود» و از این اعتراضات و مراجعات زیاد داشتیم.
فرماندهان در ردهبالاتر هم بهشدت مشغول تهیه و جمعآوری اطلاعات لازم برای تهیه طرح عملیاتی بودند تا هرچه سریعتر با آمادگی رزمی بیشتر سازماندهی لشکرها و تیپها را انجام داده و موقعیت مناسب برای عملیات را فراهم کنند. یکی از آنها شهید بزرگوار سرلشکر «سید مسعود منفرد نیاکی» بود که با کار و تلاش شبانهروزی حتی در شناساییهای جزئی هم شرکت میکرد. خود شهید صیاد شیرازی مرتب مسائل عملیات را بررسی و کارها را پیگیری میکرد و از یگانها بازدید به عمل میآورد.
با تلاش برادران عزیز جهاد سازندگی جاده ۹ کیلومتری پیروزی در روی تپههای رملی از شحیطیه تا نزدیک شمال بستان و تپههای نبعه احداث شد که به جاده فانوس هم موسوم شده بود. علت این نامگذاری هم به خاطر وجود محفظههایی بود در آن فانوس گذاشته بودند تا اینکه توسط دشمن دیده نشوند و فقط از سمت نیروهای خودی روزنه دید داشت.
آمادگی و روحیه بچهها خیلی بالا بود. یک گروه رزمی متشکل از برادران ارتش و سپاه به فرماندهی سرلشکر شهید سید علی صفوی سهی که خدا رحمتش کند، مأموریت عبور از روی همان جاده فانوس را به عهده داشت که از روی توپخانه عراقیها سر درمیآورد و آنجا را تصرف میکرد. ما در تیپ ۳ لشکر ۹۲ زرهی و برادران عزیزمان در سپاه و بسیج بهاتفاق بقیه نفرات قرار بود از روبهرو و در منطقه شمال کرخه به قلب دشمن بزنیم و لشکر ۱۶ زرهی قزوین هم به همراه برادران عزیز دیگری از سپاه و بسیج از جنوب کرخه و پل سابله قرار بود آن منطقه را آزاد کنند که در پل سابله به خاطر پاتک عراق درگیری شدیدی بین نیروهای رزمنده با دشمن به وجود آمد و یادش به خیر شهید سرگرد مخبری در آنجا بهشدت مقاومت کرد. شهید بزرگوار صیاد شیرازی میفرمودند به خاطر شجاعت و شهامت این افسر که با عدهای ناچیز در مقابل عراقیها با فداکاری و ازخودگذشتگی مقاومت کرده بود همان شبانه حرکت کردم تا ضمن بازدید منطقه درگیری او را هم به درجه بالاتری تشویق کنم که در بیسیم شهید مخبری گفته بود من برای رضای خدا و ادای تکلیف جنگیدهام نه برای درجه و رتبه و لذا بعدها هم به بالاترین درجه یعنی شهادت نائل آمد؛ روحش شاد.
در حین عملیات نگران رملها و مشکلات زمین بودیم که از عنایات خداوند باران خوبی بارید و ضمن اینکه زمینها را سفت کرد هیچ گرد و خاکی هم که آزاردهنده باشد، نبود.
نیروهای رزمنده ما در این عملیات از چند اصل استفاده کردند که در موفقیت آنها بسیار مؤثر شد؛ اول اصل غافلگیری بود که دشمن را مبهوت کرده بود. دوم اصل سرعت بود که خیلی سریع توانستند خط را شکسته و اهداف را تصرف کنند و از همه مهمتر استفاده از اصل ایمان و اعتقاد رزمندگان بود. عملیاتی که با رمز یا حسین (ع) آغازشده بود و سربازانی که خود را وارثان عاشورا و کربلای حسینی (ع) میدانستند و عمری را با گفتن «یا لیتنا کنا معک» گذرانده بودند، حالا میدیدند عرصهای فراهم شده که به ندای «هل من ناصر» امام حسین (ع) میتوانند لبیک بگویند؛ چون امام (ره) فرمودند جنگ ما جنگ اسلام و کفر است و لذا با همه وجود و توان در این راه مبارزه میکردند و به جهاد میپرداختند که ثمرات و اثرات آن را هم خیلی زود دیدیم. صبح که شد، اهداف تصرف و شهر بستان و همه اطراف آن و ۷۰ روستای آن منطقه آزاد شده بود.
جنازههای دشمن بعثی همه جا روی زمین پراکنده افتاده و تجهیزات و غنائم بیشماری به دست رزمندگان اسلام افتاده بود. نفرات زیادی از دشمن هم به اسارت درآمده بودند. صدام و دشمنان خیلی سروصدا کردند و از ابتدا پیروزی ما را انکار کردند، بعد که ناچار به اعتراف شدند به فرماندهان خودشان فشار آوردند و دستور دادند که هر طور شده مجدداً باید چذابه و بستان را پس بگیرید و به خاطر همین چندین ضد حمله سنگین علیه رزمندگان ما انجام دادند و تا مدتها تنگه چذابه محل درگیریهای واقعاً خونین بود. هواپیماهای میراژ و سوپراتاندارد و میگهای عراقی در طول روز مکرر میآمدند و ما را بمباران میکردند. حتی در یکی از یورشهای هوایی روی پل بستان آنقدر پایین آمدند که مردم مظلوم اهل بستان را که مشغول عبور از روی پل و کناره رودخانه کرخه بودند به رگبار بستند. ولی با همه اینها رزمندگان بشدت استقامت کردند و پاتکها را بهخوبی جواب میدادند و دیگر به دشمن بعثی اجازه ندادند حتی یک قدم جلو بیاید و آنجا را حفظ کردند و تا پایان جنگ هم وضعیت به همین منوال ماند. از نکات جالب و به یاد ماندنی و قابل ذکر در تاریخ دفاع مقدس ما، نکات ارزشی و معنوی دفاع مقدس خصوصاً در این عملیات است.
شهر بستان آزاد شد. شهری که تا آن زمان زیر چکمههای دشمن ناپاک بود، حالا به لطف خداوند و با دستان پرتوان رزمندگان اسلام آزادشده بود به شهر صلواتی معروف شده بود. در بستان مرتب طنین صلوات جاری بود. در مسجد جامع شهر بستان مرتب دعای کمیل و توسل و نماز جماعت خوانده میشد همه چیز در شهر صلواتی بود رزمندگانی که از خط به آنجا میآمدند هر کاری داشتند نیاز به پول نبود با ذکر صلوات بر محمد آل محمد (ص) جبران میکردند. این بهترین پاداش بود. از نانوایی نان برمیداشتی به قیمت صلوات، حمام میرفتی به قیمت صلوات، تلفن میزدی و تلگراف به شهر خودت میفرستادی به قیمت صلوات، آرایشگاه میرفتی به قیمت صلوات، در خیاطی لباست را تعمیر میکردی به قیمت صلوات، خودروهای عبوری سوارت میکردند به قیمت صلوات. همهجا ذکر صلوات بود و صلوات و صلوات. این تبلور ارزشهای اسلامی را در آنجا میدیدی. مهر و محبت در حد کمال، همه باهم مهربان بودند. ایثار و گذشت در حد باور نکردنی. همه در هر حال، دیگری را به خودشان ترجیح میدادند. در سوار شدن، در غذا خوردن، در خوابیدن و در همه کارها. ولی پای فداکاری که به میان میآمد، برعکس میشد. اول خودشان داوطلب میشدند و پیشقدم بودند. واقعاً چه دورانی بود و چه انسانهایی بودند.
دفاعپرس: از نکات جالب عملیات اگر موردی خاطرتان هست بفرمایید.
در تمام مدت این عملیات دست عنایات خداوند و امام زمان (عج) به وضوح دیده میشد. اولین لطف خدا همان حال خوب و روحیه عالی بود که رزمندگان داشتند که واقعاً دیدنی بود. از دیگر الطاف الهی بارش باران و رحمت الهی بود که نازل شد و کار حرکت ما را آسان کرد. از دیگر عنایات خداوند دستوراتی بود که به زبان فرماندهان جاری میشد. یکی دو ساعتی از عملیات نگذشته بود که ناگهان در بیسیمها گفته شد کلیه خودروها و نفربرها چراغها را روشن کنند. ما ابتدا میترسیدیم این دستور را اجرا کنیم، چون کاملاً یک ریسک بود و با روشن کردن چراغها شاید همگی مورد اصابت قرار میگرفتیم؛ اما به لطف خدا وقتی همه چراغها را روشن کردند، اتفاق دیگری افتاد؛ یعنی از طرفی همه رزمندگان با دیدن صحرا که غرق نور شد و از مشاهده این همه نیروی خودی دچار شور و خوشحالی و امیدواری شدند و از طرفی این حرکت مایه رعب و وحشت دشمن و پیروزی ما شد. این یکی از مصادیق «و نصرتهم باالرعب» بود. مرحوم سرهنگ هوشنگ بهرامی فرمانده تیپ ۳ این دستور را داده بود که خداوند او را که پدر شهید هم بود رحمت فرماید. این ابتکار یکی از عواملی بود که باعث غلبه نیروها بر دشمن بعثی شد. در این عملیات برای اولین بار نیروهای ما به مرز بینالمللی چذابه رسیدند؛ دیگر اینکه با این پیروزی حتی در مجامع جهانی هم باقدرت بیشتری حرف میزدیم و این بود که حضرت امام (ره) از این عملیات و این پیروزی درخشان بهعنوان فتحالفتوح یاد کردند و انصافاً هم فتحالفتوح عملیاتهای ما در دفاع مقدس بود.
به ارواح طیبه همه شهدا دفاع مقدس خصوصاً عملیات پیروزمند طریقالقدس درود میفرستم و از خداوند متعال مسئلت دارم که آنها را با ارباب و مولایشان حضرت حسین ابن علی (ع) که با نام و یاد او این عملیات را انجام دادند، محشور کند
انتهای مطلب