عملیات والفجر9 (18)
اسفند 1364 در غرب مریوان

قسمت سوم – بخشی از تاریخ شفاهی عملیات والفجر 9

 

وضعیت استقرار لشکر 77

لشکر 77 وارد منطقه شد، لشکر 77 برای استقرار در همان منطقه‌ای که سپاه عمل کرده بود آمد، ما تا شب عید درست در مواضع خودمان مستقر بودیم. بدون اینکه حتی یک هدفی جابجا شود. و بعد از اینکه این واحد‌ها آمدند، عراق یک مقدار  عقب رفت و توجه‌ها یک مقدار به آن سمت رفت. عراق از این طرف نیروهایش را متمرکز کرد و تک را انجام داد. یعنی عراق متوجه شد که اگر بتواند ارتفاعات شیخ گز نشین را بگیرد، خود به خود آن منطقه در اختیارش قرار می‌گیرد.

ارتفاع شیخ گزنشین در جنوب لری، و به رود قزلچه تا چوارتا مسلط بود.  از همه نظر؛ از نظر دید و تیر  می‌توانست در آنجا هر واحدی که آن طرف مستقر بود عقبه‌اش را از اینجا قطع کند. این است که تمرکز اصلی تک آنها این سمت بود. حالا از چوارتا هم آمد ولی تمرکز اصلی آنها روی منطقه تیپ 3 لشکر 28 بود.  بخصوص ارتفاعات شیخ گز‌نشین و  دره میانه، به شیخ لطیف هم زیاد کاری نداشت. چون جلوی آن ارتفاعات بلندی بود. اصلاً چیزی نبود که برای حفظ منطقه دره میانه روی شیخ لطیف مستقر شده باشد. از نظر نظامی موقعیت استراتژیکی و تاکتیکی نداشت. موقعیت تاکتیکی، موقعیت شیخ گز نشین و دره میانه بود. عراق تک اصلی خود را گذاشت روی آنها  و همان شب اول  تک عراق، فرمانده گروهان 3 گردان 130 ستوان سادات شریفی در ارتفاعات شیخ گز نشین شهید شد و گروهان او تحت فشار به عقب آمد. پاتک‌هایی که ما با واحد های دیگر انجام دادیم موفق نشدیم شیخ گز نشین را باز پس بگیریم. خواستیم  با گردان سوار زرهی لشکر 28 پاتک کنیم،که دیدیم نمی‌شود. با گروهان تکاور که فرمانده گروهانش ستوان نبی زاده بود (که بعدها معاون عملیاتی نیروی زمینی هم شد)،  یک مرحله هم او روی ارتفاعات شیخ گز نشین و از منطقه گردان 130 یک بار پاتک کرد ولی موفق نشد باز پس بگیرد.

سخت تر از همه، همان لحظه ای بود که وقتی من وضعیت را به قرارگاه لشکر 77 در منطقه عملیاتی میشولان گزارش دادم و گفتم که ماندن در این وضعیت  به سود ما نیست و به ضرر ماست و شما باید تصمیم بگیرید. یا نیروها را سریعاً متمرکز کنید، ارتفاعات را باز پس بگیریم و یا عقب نشینی کنیم. آنها نپذیرفتند تا اینکه آن پیش بینی‌ها به سر ما آمد. در آن لحظه دنیا روی سر من خراب شد. دیدم درست آن چیزی که پیش بینی می‌کردم که قبول نکردند انجام شد.  باز تحت فشار بسیار شدید دشمن قرار گرفتیم که دیگر نگهداری سرباز در مواضع امکان پذیر نبود. ما در طول این مدت 24ساعت  و یا بیشتر، غذا نخوردیم. می‌رفتیم از این ارتفاع به آن ارتفاع، این یگان و آن یگان را بالامی‌بردیم، جنگ و درگیری است. این وضعیت  بیشترین اثر را روی روان من گذاشت و هنوز در خاطرم هست.

تمام خاطره‌ها ناخوش است

خاطره‌ای که به ذهنم می‌آید. پس از فشار دشمن به عقب می‌آمدیم که ماشین ما چپ کرد

و  خوشبختانه به سمت بالای جاده چپ کرد چون اگر به سمت پایین چپ می کرد، می‌افتادیم در رودخانه و می‌مُردیم. از در جیپ  بیرون آمدیم. دو نفری سعی کردیم ماشین را برگردانیم و راه را ادامه بدهیم. دیدیم نمی‌شود. گفتم صرف نظر کن برویم، بعد می‌گوییم بیایند وجیپ را بیاورند. چون پاسگاه ما آن طرف قزلچه روی تپه‌ی ادامه لری، به نام شاخ نانشکنه، بود. آنجا رفتیم و شب فرستادیم جیپ را سر­و­ته کردند و آوردند. از این خاطرات زیاد است ولی هیچ کدام خوش نیست، و تمام آنها ناخوش است. از ابتدا تا انتهایش را انسان وقتی می‌بیند ناخوش می‌شود، و ناخوشی آن، بیشتر آنجاست که شما در صحنه هستید و منطقه مشخص است، و یگانی از سپاه که می خواهد آنجا عمل کند، نمی آید تا با شما هماهنگی کند و شما را در جریان قرار دهد که چه اتفاقی قرار است بیفتد.

 

دو گروه عمده دموکرات و طالبانی در کردستان عراق و ارتباط آنان با نیروهای ایران

نوشته سروان پریازانی، افسر اطلاعات لشکر 28 سنندج

در کردستان عراق دو گروه عمده کُرد فعال بودند یکی گروه پارت دموکرات کردستان عراق به رهبری بارزانی ها که مرکز آنها در استان اربیل عراق بود و تا سال ۱۹۷۵ میلادی قدرت برتر گروههای کُرد مخالف عراق بودند. سبک این گروه، حزب و دموکراسی نبود و عشیره بودند. سران بارزانی که از شیوخ فرقه نقشبندیه بودند بر این گروه ریاست شیخوخیت داشتند.

دیگری به نام اتحاد میهنی کردستان عراق بود که جلال طالبانی آن را رهبری می‌کرد و چون خود از اهالی طالبان از توابع کرکوک بود، استان‌های دیالی و کرکوک و سلیمانیه را قلمرو خود می دانست. از سال ۱۳۴۳ با بارزانی به مبارزه برخاسته بود و این مبارزه تا زمانی که حزب بعث در قدرت بود بین این دو گروه بر سر قلمرو ادامه داشت.

پس از معاهده ۱۹۷۵ بین ایران و عراق، بارزانی شکست خورده، خود به امریکا رفت و نفراتش به ایران آمدند، اما طالبانی که سوسیالیست بود و چپ‌گرا جایی نداشت، به سوریه پناه برد، زیرا سوریه از نظر مرام بعثی با عراق اختلاف نظر داشت و طالبانی را برای مبادای خود نگه داشت.

پس از استقرار جمهوری اسلامی ایران در ایران و آغاز تنش های بین ایران و عراق، طالبانی از سوریه به ایران آمد و از سردشت به کردستان عراق رفت و مقادیری سلاح نیز از ایران به او داده شد که در کردستان عراق با بعثی‌ها مبارزه کند.

بارزانی ها نیز پس از تنش بین ایران و عراق به مرزهای ایران نزدیک شدند و با پاره کردن معاهده ۱۹۷۵ الجزایر در شهریور ۱۳۵۹ توسط صدام، سلاح گرفته و با عراق وارد درگیری شدند. زیرا برابر این معاهده، آنها حق فعالیت علیه عراق در خاک ایران را نداشتند اما خود عراق از زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی قبل از پاره کردن معاهده ۱۹۷۵ الجزایر عملاً آن را زیر پا نهاده و  با تحریک عراق بود که  در بیست و هفتم بهمن سال ۱۳۵۷ پادگان مهاباد به وسیله گروه‌های سیاسی کرد  غارت شد

طالبانی تا سال1361 با ایران بود اما با توجه به فشارهای ایران بر عراق در سال دوم جنگ

(عملیات‌های فتح‌المبین و بیت‌المقدس و سپس عملیات رمضان) از آنجا که بارزانی ها فشاری بر عراق در شمال وارد کرده و در مرزهای تحت نظر ارتش در جوانرود، مریوان، پیرانشهر و اشنویه بودند، عراق متوجه شد از اختلاف بین بارزانی و طالبانی که سابقه دیرینه داشت، استفاده کرده و طالبانی را جذب کند. لذا به وسیله قاسملو رهبر حزب دموکرات کردستان ایران و نوشیروان امین با واسطه گری سرهنگ عقره افسر اطلاعات ارتش عراق در شهر قلعه دیزه با دولت عراق، ملاقات‌هایی بین آنان صورت گرفت و به یک خودمختاری توافقی رسیدند.

ده هزار قبضه اسلحه و مقادیری پول به طالبانی تحویل  داده شد تا در کردستان عراق و با کمک طاها یاسین رمضان معاون رئیس جمهوری عراق و رئیس سازمان جیش الشعبی، در کردستان عراق نیز یگانهای جیش الشعبی الکردی تاسیس کنند. حقوق کافی سبب شد ۴۰ گردان تامین شود که تا سال ۱۳۶۴ به حدود ۱۰۰ گردان برسد، خودمختاری طالبانی در کردستان عراق سبب شد که کردها احساس کنند، به خواست تاریخی خود رسیده‌اند و جذب طالبانی شدند. حتی در نیروهای بارزانی نیز انشعاب ایجاد شد و جذب خودمختاری عراق به رهبری طالبانی شدند.

بعد از عملیات ناموفق رمضان، کشور ما تصمیم گرفت که جنگ‌ها را به مرزهای غرب و شمال غرب بکشاند. و نیروهای ما در غرب و شمال غرب جنب و جوشی را آغاز کردند. در کردستان عراق شایع گردید که ایران می خواهد شهرهای کردستان عراق را اشغال و جبهه‌های جنگ را به این منطقه بکشاند. طبیعی بود که سازمان اطلاعات ارتش عراق و سازمان امن العام ( سازمان امنیت ملی عراق) عواملی در بین کردها داشت. این تبلیغات سبب جذب بیشتر کُردها به دولت عراق و خودمختاری طالبانی گردید، حتی سبب شد، طالبانی گروه های مسلح کُرد و غیر کُرد مخالف ایران را  تحت حمایت خود بگیرند و توسط ملا بختیار مسئول آموزش نظامی اتحاد میهنی کردستان عراق تحت حمایت قرار گیرند و به صورت گردان‌های سبک تجهیز شده به عنوان نیروی پوشش عراق در مرزها مستقر و به خمپاره انداز و مسلسل مجهز شوند و حتی مبادرت به دستگیری سوداگران ایرانی که برای معاملات به عراق می‌رفتند بپردازدند. و اشخاصی را که از عراق قصد فرار و پناهندگی به ایران را داشتند، دستگیر و به حزب بعث تحویل نمایند.

طالبانی مجاهدین خلق و فداییان خلق فراری شده به عراق را سازماندهی کرد و یک گردان ۳۰۰ نفره از مجاهدین خلق را در حوالی مرزهای پیرانشهر و قلعه‌دیزه به فرماندهی ابراهیم ذاکری سازمان داد. پس از عملیات والفجر ۲ در ۲۴ تیر ماه سال ۱۳۶۲ علاوه بر ارتش عراق طالبانی ۱۵ هزار نفر از افراد تحت امر و گروه‌های کومله و دموکرات را سازماندهی کرد و حتی در ارتفاع ۱۸۸۳ در حاج عمران نیروهای ۳۰۰ نفره مجاهدین با نیروهای ما درگیر شدند. پس از این عملیات، گرچه بارزانی ها هنوز نیروی قابل ملاحظه ای داشتند، اما از نظر اقلیم کردستان حرکاتشان محدود به استان‌های اربیل، دهوک و قسمتی از استان نینوا یا همان موصل شد.

در عملیات والفجر ۴ در ۲۷ مهرماه سال ۱۳۶۲ که وسعت بیشتری از  والفجر ۲ داشت، نیروهای طالبانی در عقبه ارتش عراق، منطقه را تحت نظر داشتند که عوامل بارزانی در عقبه ارتش عراق فعالیتی نکند. گرچه ما در لشکر ۲۸ علیرغم این فعالیت ارتش عراق و طالبانی، با راهنمایی سرگرد محمد صفایی افسر چترباز و ستوان راهدار سرپرست عملیاتی بارزانی ها و با اعزام ستوان همتی افسر توپخانه لشکر۲۸ موفق شدیم، با دیده‌بانی نفوذی ستوان همتی عقبه ارتش عراق را در غرب کوه لری زیر آتش توپخانه دوربرد قرار داده و همزمان نیروهای بارزانی با آرپی جی ۷ به ستون های خودرویی ارتش عراق حمله و صدماتی به آنان وارد آوردند.

همکاری طالبانی و عراق تا اواخر سال ۱۳۶۴ ادامه داشت، اما در سال ۱۳۶۴ به ظاهر با دولت عراق دچار اختلاف شد و با درخواست از آقای منتظری حاضر به همکاری با ایران شد که البته مسئله پر ابهامی است، چون قرائن و شواهد نشان دادند که تا آخرین روزهای جنگ، طالبانی هم با عراق بود و هم با ایران، هدف از آن این بود که در صورت پیروزی هر یک از دو کشور منطقه نفوذش را از دست ندهد، حتی در عملیات والفجر ۱۰ در حلبچه، سرلشکر وفیق السامرایی برای طالبانی پیام فرستاده بود که بگویید مردم شهر را تخلیه کنند. ما می‌خواهیم بمباران کنیم.(ویرانی در دروازه های شرقی، مولف سرلشکر وفیق السامرایی)

قرارگاه رمضان سپاه در سال ۱۳۶۲ تاسیس شده بود، به تدریج و با توصیه آقای خرازی از فرماندهان سپاه در غرب به طالبانی متمایل شده بود. و پس از پیوستن ظاهری طالبانی، در اواخر سال ۱۳۶۴ تحت نظر قرارگاه رمضان قرار گرفت.

سپاه پاسداران پس از عملیات والفجر ۲ و سپس والفجر4 در نظر داشت که در کردستان عملیات های خود را وسعت دهد و منطقه والفجر۴ را در نظر داشت که حرکتی به سوی سلیمانیه انجام دهد، اما عملیات والفجر۸ در فاو و گرایش طالبانی به ایران موجب شد، یک عملیاتی در منطقه والفجر۴ انجام دهد. منتها به جای توجه به دشت سید صادق از طریق چوارتا متوجه شمال سلیمانیه گردد که همزمان با عملیات والفجر9 سبب شود نیروهای عراقی در شمال غرب زمین‌گیر شده و به سوی منطقه فاو فراخوانده نشوند که البته دیدیم که تصمیمی سراسر اشتباه بود.

این عملیات یک حرکت حساب نشده بود به یک تصمیم پر اشتباه و احساسی، زیرا این نیروها به امید وارد شدن گروه‌های اتحاد میهنی کردستان به رهبری جلال طالبانی وارد منطقه شده بودند، در حالی که به ما خبر رسیده بود که طالبانی با گرفتن ۹۰ میلیون دینار از عراق، به کمک ارتش عراق نیرو بسیج کرده و قرار است با ۱۵ هزار نفر به منطقه حمله کند. خبر را به آنان دادیم، قبول نکردند.

انتهای مطلب

منبع: عملیات والفجر 9، کامیاب، محمد و همکاران، 1400، ایران سبز، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده