قسمت ششم – تجزیه و تحلیل عملیات والفجر 9
عملیات والفجر 9 از دیدگاه اصول جنگ
توضیح:تعاریف اصول جنگ، از فرهنگ واژه های نظامی با نگارش سرتیپ محمود رستمی استخراج شده است.
تعریف: اصول جنگ از تعدادی قواعد کلی برای هدایت نبرد تشکیل شده است. حقایق مسلم حاکم بر میدان نبرد، اصول جنگ را میسازند. کاربرد به موقع و مؤثر آنها در به دست آوردن پیروزی، اثر قاطع دارند. اصول جنگ پذیرفته شده کشور ایران ۹ تا هستند. هر کدام از اصول در عملیات والفجر9 به شرح زیر مورد بررسی قرار میگیرند.
اصل هدف: منظور از این اصل، نگهداری و حفظ مقصد یا هدف اصلی است. در هر عملیات نظامی که برای یک هدف معین انجام میشود باید کلیه کارهای فرعی دیگر هم متوجه این هدف و مقصد باشد. به عبارت دیگر اصل هدف به ما توصیه مینماید که برای هرگونه عملیات و هر عنصری از قوا، باید یک هدف مناسب انتخاب شود و تمام تلاشها در راه وصول به این هدف سوق داده شوند و فرماندهان نباید به منظور اجرای عملیاتی که به نظر آنها مناسب میآید از هدف اصلی خود منحرف شوند. در حقیقت نباید مقصد اصلی، فدای بعضی موقعیتهای جزئی محلی گردد.
شرح موضوع: هدف عملیات والفجر ۹ اگر همان ارتفاعات مورد نظر بود که در دو سه روز اول تصرف شد و نیز استقرار روی ارتفاعات خالی بود، انتخاب درستی نبود. زیرا تصرف و یا حضور نیروهای ما، روی این ارتفاعات مزیتی برای ما ایجاد نمیکرد و برعکس سبب شد که بخشی بیشتر از نیروهای خود را در شرایطی که نسبت به دشمن کمبود نیرو داشتیم، زمینگیر نماییم. حفظ آنها در روزهای متوالی سبب مصرف مهمات بیشتر برای مقابله با آتش زیاد دشمن و نیز افزایش تلفات و به کارگیری توان زیادی از قدرت رزمی خودی گردید.
اگر هدف عملیات والفجر ۹ تأمین و یا تصرف شهر چوارتا و یا شهر سلیمانیه بود، با محاسباتی که در کمیت و کیفیت نیروهای خودی و تأمین امکانات لازم با توجه به منابع موجود برای تسهیل عملیات انجام شده بود و نیز محاسبه کمیت و کیفیت نیروهای دشمن، کاملاً نادرست بود. نتیجه میگیریم در این عملیات قواعد اصل هدف رعایت نشده بود.
اصل آفند(تعرض): آفند تنها عمل و وسیلهای است که با آن، یک تصمیم به موفقیت و پیروزی میرسد. با آفند، مهاجم تمایلات خود را بر دشمن تحمیل میکند. متعرض همیشه ابتکار عملیات را در دست دارد و در حقیقت این است که جنگ را اداره و رهبری میکند. تعرض با روحیه عالی و تمایل به تجاوز توأم است.
شرح موضوع: در عملیات والفجر ۹، ابتکار عمل به دست نیامد، تعادل دشمن بر هم زده نشد، سبب تضعیف روحیه دشمن و تحمیل اراده خودی به دشمن نشد. تلفات و ضایعات قابل ملاحظه بر دشمن وارد نشد. نیروهای عمده دشمن خنثی نشد. پس از تصرف هدف، در مقابل پاتکهای دشمن، به طور نسبی به سبب قدرت آتش و یگانهای بیشتر دشمن، امکان مقاومت و پایداری حاصل نشد.
با توجه به نتایج یاد شده اصل آفند به مفهوم واقعی آن در این عملیات حاصل نشد. عملیات به طور ناقص و ضعیف، بدون توجه به شرایط و نقاط قوت دشمن انجام گرفت.
اصل تمرکز قوا (اصل ضربت قوی بر ضعیف): برتری قدرت رزمی در زمان و مکان مناسب برای زدن ضربت کامل به نقطه تمرکز دشمن را به طوری که قدرت او در هم بشکند، یا در وضعیتی قرار گیرد که بعداً در هم شکسته شود، تمرکز قوا گویند. این عمل با تعرض میسر میشود، زیرا انتخاب زمان و مکان مناسب جهت وارد آمدن ضربت، در دست آفند کننده است. اصل تمرکز، نه تنها در مورد پرسنل صدق میکند، بلکه در مورد کلیه امکانات موجود، از قبیل برتری آتش، تدارکات و سرویسهای پشتیبانی، انضباط، روحیه و غیره نیز صادق است.
شرح موضوع: در بررسی و شرح این عملیات در این کتاب متوجه شدیم که اصل تمرکز قوا در این عملیات رعایت نشده و در واقع این دشمن بود که از اصل تمرکز بهرهبرداری کرد، نه نیروهای خودی.
اصل صرفهجویی در قوا: استفاده ماهرانه فرمانده از قدرت رزمی موجود در زمان جنگ، او را قادر میسازد که مأموریت محوله را با حداقل نیرو انجام دهد. با صرفهجویی در قوا، میتوان حداقل نیرو را در یک منطقه یا مناطق متعدد به کار گرفت و نیروی بیشتری در مناطق دیگر به کار گمارد. با توجه به اصل صرفهجویی قوا، میتوان اصل تمرکز در نقطه را عملی نمود.
شرح موضوع: با توجه به مندرجات این کتاب، اصل صرفهجویی در قوا در عملیات والفجر9
رعایت نشد. پراکندگی و دوگانگی نیروها و خارج شدن نیروهای اولیه عملیات از منطقه و از طرفی جابهجایی سه تیپ نزاجا به این منطقه و زمینگیر شدن و کاهش شدید توان رزمی آنها که به صورت نیروهای آزاد میتوانستند در منطقه و زمانهای مناسب دیگر وارد عمل شوند و دست فرمانده نیرو را برای ابتکار عمل و نفوذ فرماندهی در عملیاتها پُر نگهدارند، توان دفاعی سراسری خود را هم کاهش دادیم.
نکتهای که لازم است گفته شود، آن بود که در ۸ سال جنگ، وجود نیروها و یگانهای رزمی آزاد به عنوان احتیاط و یا نیروی تقویت، شبیه آنچه که ارتش عراق داشت، برای ردههای بالادستی فرا ارتش و نیز سپاه قابل تحمل نبود. ما شاهد بودیم که یک تیپ و یا یک لشکر و حتی یک گردان در جایی به عنوان نیروی احتیاط اگر عقبتر از خط مقدم مستقر و موضع گرفته بود به شکلها و تعاریف مختلف، با دستورات و طرحهای بالادستی ترتیبی داده میشد که این یگان ها نیز در خط مقدم قرار گیرند و حتماً اینها هم زمینگیر شوند. به عبارتی نزاجا هیچوقت نیروی آزاد برای اعمال نفوذ در عملیات آفندی و پدافندی نداشته باشد. با توجه به این شرایط حاکم، امکان عملیات آفندی و سیع برای نزاجا هیچوقت میسر نمیشد.
از طرفی چون تمام یگانهای رزمی نزاجا، به طول بیش از هزار کیلومتر باز شده و خط دفاعی پیوسته و یا ناپیوسته تشکیل داده بودند، آسیبپذیری هرکدام در مقابل تک و تمرکز دشمن در هر منطقه بسیار زیاد بود و امکان اعزام یگانهای کمکی هم به دلیل دست خالی بودن فرماندهان نزاجا، وجود نداشت. مسلماً با این شرایط اگر دشمن قویتر و پرانگیزهتر عمل مینمود، تمام این خطوط را میتوانست در همان سالهای اول جنگ به نفع خود بشکند. در شرایط آفند دشمن بر یگان های دفاعی نزاجا، سپاه هم چون در مسئولیت و اختیار فرماندهی نزاجا نبود، نیروی لازم و کافی را در سرعت و اندازه موردنیاز وارد عمل نمیکرد. نیروهای کمکی سپاه به طور حداقل بعد از ۳۶ ساعت که مواضع خودی سقوط کرده بود، وارد صحنه نبرد میشدند که در هر صورت خیلی دیر بود. سپاه در ۸ سال جنگ، تلاش داشت نیروهای خود را زمینگیر نکند و آزاد نگه دارد و یا در حداقل، زمین گیر سازد.
توجه داشته باشید که ساعات اولیه تک دشمن بسیار سرنوشتساز است. هر کدام از طرفین نبرد، اگر نتوانند در همان ساعات اولیه به موفقیت پدافندی دست یابند، ناچار باید شاهد سقوط مواضع و انهدام یگانهای خود باشند. برای جبران همان چند ساعت، گاهی باید ماهها و بلکه سالها وقت و انرژی صرف کنند و توان لازم و کافی را کسب نمایند که بتوانند آن چند ساعت اولیه شکست گذشته را جبران نمایند. در این باره مثالهای زیادی را از ۸ سال جنگ میتوان نام برد. مانند روزهای اولیه تجاوز دشمن و یا سقوط کویت و اقدامات بینالمللی بعدی برای آزادسازی و جبران آن چند ساعت تجاوز عراق و یا حمله داعش در سالهای گذشته و سقوط دو استان عراق در چند ساعت و جبران آن توسط دولت عراق تا سه سال بعد با صرف منابع انسانی و هزینه های مادی و معنوی زیاد که شاهد بودیم.
نتیجه از بحث فوق، آن است که برابر آموزه نظامی، هر یگانی از رده گروهان تا رده بالاتر از لشکر، باید نیروی آزاد به عنوان احتیاط و بیش از آن به عنوان نیروی تقویت در اختیار داشته باشد. این محاسبات باید برای زمان جنگ و هم برای زمان صلح در نظر گرفته شود و در دسترس باشد. اما افسوس که ما در هشت سال جنگ از لذت این روش بهره نبردیم و چوب آن را هم خوردیم.
اصل تأمین: حفاظت در مقابل غافلگیری، عملیات جاسوسی، خرابکاری، ایذایی و دیدهبانی دشمن را تأمین گویند. تأمین برای حفظ قدرت رزمی ضرورت قطعی دارد و با آن میتوان آزادی عمل را حفظ نمود. قسمتی از اقدامات تأمینی عبارتاند از: سری بودن طرحها، دستورات، حرکات، اطلاعات و ضداطلاعات، شناسایی و ضد شناسایی – استتار و اختفا و نگهداری احتیاط.
انتهای مطلب