قسمت ششم – تجزیه و تحلیل عملیات والفجر 9
شرح موضوع: بررسی عوامل اثرگذار در اصل تامین
پهلودار: در عملیات والفجر ۹ میبینیم که جناح پهلوئی از نیروی خودی در مقابل نیروی دشمن باز و آسیبپذیر شده بود.
پوشش هوایی: به علت تمرکز عملیات هوایی خودی در منطقه و الفجر ۸ ، در منطقه عملیات والفجر ۹ پوشش هوایی مناسب برقرار نبود. گزارشهای نوبهای نیروی هوایی خودی
نیز در این روزها نشان میدهد که چنین بوده است.
جو، زمین و دشمن: مطالب مربوط به این عوامل در صفحات قبل بیان شد.
ضد شناسایی و عملیات حفاظت اطلاعات: در خاطرات فرماندهان دیدیم که تعدادنیروهای
کُرد معارض عراقی، در ابتدا در قرارگاهها دیده میشدند. در حین عملیات حضور آنان کمرنگ شده بود. از طرفی در منطقه عملیات، نیروهای مسلح ضدانقلاب هم پراکنده بودند.
بنابر دلایل اشاره شده و غیره نمیتوان گفت که عملیات ضد شناسایی و حفاظت اطلاعات در سطح قابل قبول بوده است.
برقراری سد موانع و عملیات ممانعت: برقراری سد و موانع در جناح و یا جلو به عنوان عاملی جهت تأمین نیروها میتوان در آفند اقدام نمود. در عملیات والفجر 9 چنین اقداماتی انجام نشد.
سرعت در حرکت: در عملیات والفجر 9 کمبود شبکه ارتباط زمینی در منطقه عملیات به علت کوهستانی بودن آن، کمبود وسایل ترابری متنوع، شکل و جنس زمین و غیره، مانع سرعت
در حرکات گردید.
داشتن احتیاط مناسب و متحرک: عملیات والفجر ۹ فاقد احتیاط مناسب و متحرک بود.
- نتیجه: در عملیات والفجر ۹ به علت عدم اجرای اقداماتی که اشاره شد، اصل تأمین رعایت نگردیده بود. عدم رعایت این اصل، موجبات سستی سایر اصول جنگرا نیز فراهم نمود.
اصل مانور: تغییر محل عدهها به طرف دشمن در زمان و مکان مناسب برای اجرای
مأموریت محوله را اصل مانور گویند. به عبارت دیگر، منظور از اصل مانور، قراردادن نیروها به طریقی است که دشمن را در وضع نامناسب قرار دهد. بسیاری از فرماندهان بزرگ نظامی پیروزی خود را مدیون اصل مانور میدانند.
شرح موضوع: در عملیات والفجر ۹ هدف آن بود که نیروهای خودی در وضعیت برتری نسبت به دشمن قرار گیرند. اما به دلیل عدم موفقیتها، از همان آغاز تا روزهای آخر، اجرای اصل مانور موفقیتآمیز نبود.
اصل وحدت فرماندهی: داشتن اختیارات لازم و به کار بردن حداکثر تلاش تمام نیروها
برای رسیدن به هدف نهایی را اصل وحدت فرماندهی گویند. اصل هدف، کلیه تلاشها را متوجه یک هدف عمومی مینماید و برای تکمیل این اصل، باید وحدت فرماندهی برای تمرکز کلیه تلاشها وجود داشته باشد. مؤثرترین اقدام جهت وحدت تلاش، وحدت فرماندهی است، یعنی باید اختیارات لازم به فرمانده تفویض گردد. اصل وحدت فرماندهی در تمام وظایف نظامی صدق مینماید. وحدت فرماندهی همکاری و اعمال دستهجمعی را موجب میشود.
شرح موضوع: اصل وحدت فرماندهی در عملیات والفجر ۹ رعایت نشد. در مطالعه سوابق مندرج در این کتاب، متوجه شدیم که سپاه، مدتی قبل از عملیات، اقدامات شناسایی و طرحریزی عملیات را بدون اطلاع به فرماندهان منطقه، به ویژه فرمانده قرارگاه شمالغرب نزاجا انجام میداد. سپاه، عملیات را نیز به عنوان مسئول اصلی عملیات با پشتیبانیهای لازم از یگانهای زمینی نزاجا، موجود در منطقه و نیز هوانیروز انجام و در گزارشها و تبلیغات نیز به عنوان تصرفات خود اعلام نمود. اما به دلایل ناتوانی از ادامه عملیات تا وصول به هدفهای پیشبینیشده در طرحهای مورد نظر، ترتیبی داده شد که نزاجا نیروهایی که میتوانست آزاد کند، از منطقه عملیات جنوب به شمال غرب انتقال دهد. در همین زمانِ ورود نیروهای نزاجا، میبینیم که نیروهای سپاه بدون رعایت قواعد نظامی عملیات تعویض و بدون موافقت فرمانده نزاجا، منطقه را رها و از آن خارج میشوند. در سوابق بهجامانده هم میبینیم که این یگانهای سپاه در جای لازم و پر اهمیتی دیگری هم وارد نشده و یا به کار گرفته نشدهاند. به نظر میآید، نفرات بسیجی این یگانها که بیش از ۹۰ درصد آنها را تشکیل میدادند، ترخیص شدند و آن چند تیپ و یا آن چند گردان، موجودیت خود را تا نوبت بعدی که پُر میشدند، از دست دادند. این رویه در ۸ سال جنگ در بین یگانهای سپاه معمول بود. هر چند که به طور رسمی اطلاعات مربوط به این پُر شدن و خالی شدنهای یگانها در کتابها منتشرنشده است.
مسلماً اگر وحدت فرماندهی بر منطقه حاکم بود، آن سه تیپ سپاه و یگانهای پشتیبان و تابعه، منطقه را تخلیه نمیکرد و با افزایش نیروهای وارد شده نزاجا، تحت امر یک فرماندهی قرار گرفته میشد، نه تنها گرفتار سقوط مواضع نمیشدیم، بلکه احتمالاً به هدفهای جلوتر تا مقصد نهایی میتوانستیم پیش رویم. متأسفانه سپاه با نگاه درون سازمانی و بدون توجه به مصالح و منافع ملی نظامی و یا فراسازمانی، کار را شروع و نیمه تمام هم رها کرد. یگانهای جدید هم به دلیل کمبودها و تعجیل ها نتوانستند بر صحنه نامناسب ایجاد شده که خود در آن نقشی نداشتند، غالب گردند و در نهایت با تمام فداکاریها، که انجام گردید، سرانجام به نفع دشمن تمام شد .
از نیمه سال دوم جنگ و بعد از عملیات بیتالمقدس، با اعتماد به نفسی که سپاه به دست آورد، فرمانده سپاه به دنبال آن بود که جنگ، سپاه محور به انجام برسد. عملاً هم دیدیم که پس از نا همکاریها و ناهماهنگیهای بعدی، بالاخره در 22/1/65 از آقای هاشمی رفسنجانی، فرمانده سپاه حکم میگیرد که جانشین آقای هاشمیباشد و سرهنگ صیاد شیرازی هم به عنوان فرمانده نزاجا، معاون آقای رضایی، فرمانده سپاه باشد. سوابق این مطالب در متن خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی حاضر درج شده است. این اقدامات بالاخره منجر به برکناری و تعویض سرهنگ صیاد شیرازی و انتصاب وی به عنوان نماینده امام در شورای عالی دفاع گردید. عملاً طرح مورد نظر آقای رضایی ناکام ماند. اما در زمانهای بعدی تا پایان جنگ، آثار و دلایل این نوع نگاه سپاه محوری در دفاع مقدس به وفور دیده شد که نام بردن و پرداختن به آنها از موضوع و ظرفیت این کتاب خارج است.
شهید صیاد شیرازی، ارتش و سپاه را در دفاع مقدس ترکیب مقدس و یا ید واحده، قدرت واحده و یا یک لشکر الهی تعریف مینمود. اما در فرماندهی سپاه، چنین دیدگاهی بُروز ننمود و تعریف نمیشد.
ما در این عملیات میبینیم که قرارگاه رده بالاتر از نزاجا، به نام قرارگاه خاتم،دستاندرکاران
آن نه تنها نتوانستند کمکی در پشتیبانی از یگانهای نزاجا نمایند، بلکه بیشتر در نقش مزاحم و تخریب روحیه فرماندهی میدان نبرد عمل کردند. مانند: دخالت در ادامه عملیات و ابلاغ دستورهای نادرست، اعزام تیمهای قضایی برای بگیر و ببند و غیره. البته حق فرمانده و قرارگاه بالادستی آن است که در عملیات پائین دست ورود کند، اما برای رفع مشکل و کمک همه جانبه و تأمین نیازمندیهای پائین دست عملکننده و نیز با حضور و نظارت میدانی و دیدن صحنه نبرد به شکل آینه، یعنی مانند آینه تمام صحنه مقابل را به شکل واقعی و بدون گزینش و یا کم و زیاد ببیند و نتیجهگیری کند. اینکه قرارگاه خاتم، از تهران، به استناد گزارش نفراتی که برابر با تمایلات مثبت یا منفی خود که نسبت به موضوع داشتند، تحلیل، نتیجهگیری و تصمیمگیری، بدون مشاهده صحنه عملیات نمایند، مسلماً منطقی و به نفع میدان نبرد نبوده است.
ما در حوادث عملیات که در این کتاب آمده است، میبینیم که یک تیمی کوچک به دستور
فرمانده قرارگاه خاتم، در همان درگیریها و دست به دست شدنهای ارتفاعات، وارد مریوان میشود و میخواهد با استقرار در همانجا و بدون حضور در منطقه عملیات، بررسیهای خود را انجام و برگردد. با این رویکرد، میخواهند فرمانده نزاجا برای سؤال و جواب آقایان به مریوان برود، فرمانده نزاجا هم میخواهد که آقایان بیایند و از نزدیک منطقه را ببینند و بالاخره با اکراه و با بالگرد وارد منطقه عملیات میشوند.
در خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی که در کتاب حاضر آمده است، میبینیم که چندین بار و در تاریخهای متعدد هشت سال جنگ، اشارهای به مشکلات و اختلافات سپاه و ارتش در جبههها دارند. که تمام اینها ناشی از دوگانگی و تجزیه نیروهای خودی به سپاه و ارتش، با دو فرماندهی مستقل و دو سلسله مراتب جداگانه بود. درحالی که موضوع مأموریت نیروهای خودی، یکی، به نام دشمن بود.اما دشمن چنین مشکلی نداشت و تمام نیروهای آن در یک سلسله مراتب فرماندهی تا مرد شماره یک آن متمرکز بود. همین تجزیه نیروی خودی، نه تنها سبب همافزایی نمیشد، بلکه سبب تجزیه و تضعیف توان مادی و معنوی خودی به نفع دشمن شده بود. در عمل نیز دیدیم چقدر زیاد این روش به ضرر ما و به نفع دشمن تمام شد.
مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز ۳ فروردین ۱۳۶۵ نوشته است:
… شب آقایان شمخانی و رفیقدوست آمدند. از عملکرد سپاه و تداوم عملیات والفجر ۹ گله
کردم و گفتم شما کار را شروع کردید و آن را ناقص به ارتش دادید و خودتان را عقب کشیدید و اهمیت لازم را به موضوع ندادید و عراق بخشی از شکست خود را جبران کرده و ارتش تحقیر و فتح مخدوش شده است…
به طور کلی میتوان گفت، یکی از مهمترین مشکلات جنگ ما، اصل وحدت فرماندهی بود که نتوانستیم به اجرا درآوریم. این مشکل در تمام عملیاتها، به استثنای عملیاتهای طریقالقدس و فتح المبین و تا حدودی هم عملیات بیتالمقدس وجود داشت. بعد از آن، هر عملیاتی انجام شد، آثار تلخ آن کم و بیش اثرگذار شد. در آن سه عملیات موفق هم که نام برده شد، مشکل وحدت فرماندهی وجود داشت، اما همکاری و همدلی سپاه و ارتش در آن عملیاتها بر مشکلات غالب و پیروزی را حاصل نمود.
این که شهید صیادشیرازی در آن روزگار تلاش میکرد که نیروها ید واحده باشند و از خود محوری پرهیز نمایند و چقدر در این باره، صبر و تحمل از خود نشان داد، قابل تحسین و فوق صبر و تحمل انسانهای معمولی است. میتوان گفت خدامحوری و وظیفه محوری او، سبب این اخلاق و رفتار شد. افسوس که در این باره روزبهروز ناامیدتر میشد، اما بهظاهر بُروز نمیداد. عملاً هم حوادث هشت سال جنگ بر ما معلوم نمود که حرف او درست بوده است و آنان که زیر بار این حرف نرفتند، نتیجهای از درون سازمانی محور شدن نگرفتند. کتاب ناگفتههای جنگ، نشر حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی در سال ۱۳۷۸، گفتار شهید صیاد درباره عملیات رمضان، چنین حال و هوای آن روزگار را تا حدودی نشان میدهد.
انتهای مطلب