قسمت یکم – کلیات
محل استقرار، پس از عقب نشینی یگانها
بعد از اینکه واحدها به عقب آمدند، محل استقرار یگانها جابه جا شد. مثلاً لشکر 28 در ارتفاعات لری مستقر شد و ما رفتیم روی ارتفاعات مسعود و مرزی مریوان مستقر شدیم. واحدهایی هم در قسمتی از دشت پنجوین مستقر شدند. بعد از این جریان، ادامه تعویضها تا اردیبهشت ماه طولکشید. اما این عملیات فکر میکنم14، 15 فروردین دیگر قضیهاش تمام شده بود و تکهای دشمن هم جلویش گرفته شد و وضعیت در آنجا تثبیت شد. بعد از آن، تعویض یگانها آغاز شد چون عرض کردم شب اول فروردین 65 عراق تک کرد و قسمتی از شیخ گزنشین باز پس گرفت و حدوداً یک هفته شاید کمتر مجدداً از همان منطقه تک کرد و ادامه داد و منجر شد که ما روی ارتفاعات لری، در دهانه شیلر و دشت پنجوین مستقر شویم.
من اطلاعاتی درباره کاربرد یگانهای زرهی توسط عراق را در آن منطقه ندارم. یعنی چون کارم اطلاعاتی بود، در مورد یگانهای زرهی در آن مقطع اطلاعات چندانی ندارم، البته در مراحل بعدی عملیات، تانک هم آوردند و اجرای تیر مستقیم کردند. اما در آن مقطع تانکی نبود. چون اینجا در منطقه که جلوی شیخ گزنشین مسلط بودند. فرض کنید میتوانستند با سلاح های پشتیبانی اگر تفنگ 106 داشتند از آنجا مستقیم سنگرهای ما را بزنند و وقتی آمدند روی ارتفاعات شیخ گز نشین مستقر شدند، به منطقه شیخ لطیف و دره میانه کاملاً مشرف و مسلط بودند. درنتیجه جاده تدارکاتی ما در عقب تهدید میشد. نه تنها از مسیر پل به اصطلاح نیروهای ما تهدید شد و از پشت نیز برسنگرهای ما کاملاًدید داشتند و به سنگرهای و مواضع ما را در شیخ لطیف و دره میانه از آن بالا دید داشتند. در نتیجه حفظ نیروها در آنجا نه منطقی و نه قابل نگهداری بود، روی این اصل با استقرار خط پدافندی روی ارتفاع لری ثبات منطقه تثبیت شد.
شرایط نیروهای وارد شده به منطقه
نیروهایی که ما از جنوب آورده بودیم، نیروهایی بودند که واقعاً خسته و فرسوده شده بودند. سلاحهای پشتیبانی هم را کلاً در جنوب جا گذاشته بودند. یعنی حتی خمپاره انداز 120 میلی متری گردان همراه نیاورده بودند. حالا در گیر عملیات والفجر8 بودند من نمی دانم. و در نتیجه ما آتش پشتیبانی نداشتیم. نیروهایی خسته و نا آشنا به منطقه آمده بودند. وقتی دشمن شیخ گز نشین را گرفته بود، دو منطقه دره میانه و شیخ لطیف حتی اگر نفر حرکت میکرد از بالا میتوانستند ببینند و بزنند. این هست که قادر نبودند در آنجا دوام بیاورند و بمانند. از نظر نظامی ناچار بودند عقب نشینی کنند و دشمن هم توان خودش را در آنجا تقویت کرده بود و میتوانست هر کاری انجام بدهد.
این عملیات به علت عدم هماهنگی در ابتدا و به هم ریختن وضعیت کاربرد یگانها تکلیفش مشخص نبود. سپاه عملیات آفندی را بدون هماهنگی با ارتش آغاز کرد و همچنین نیرو هم کم آورده بودند، منطقه هم ناآشنا و سلاحهای پشتیبانی هم به منطقه نیامده و خود همه اینها یک سردرگمی را برای مسئولین اصلی تصمیم گیرنده به وجود آورده بود. یگانهای ما، تا قبل از آن در منطقه عملیات انجام شود، بیش از 2سال بود که به خوبی اقدامات پدافندی و مقاومت انجام داده بودند و هر گونه حرکت آنها را به اصطلاح سرکوب کرده بودندو مواضع کاملاً تثبیت شده بود. یگانها کاملاً آماده بودند، اما وقتی که وضعیت منطقه در یک قسمتی به هم خورد و نیروهای جدیدی وارد منطقه شدند و به سمت چوارتا رفتند، منطقه آسیب پذیر شد و نیروهای ما یکی دو هفته در همان مواضعشان مقاومت کردند، اما خوب پشتیبانی آتش نبود، از آن طرف هم دشمن با تمام امکانات وارد نبرد شده بود و موفق نشدند که تکهای دشمن را دفع کنند. سربازان گردانها همه در یک وضعیت مناسب روحی نبودند، مثلاً من خودم وقتی که یک واحدی را از تیپ 55 بالا آوردم، دیدم بچههای خیلی شجاعی هستند خوب هم به اصطلاح با دشمن درگیر شدند. و لیکن دشمن بالا مسلط شده بود و وقتی که یکی دو نفر از اینها را مجروح شدند دیگر امکان رفتن به سمت دشمن نبود. اینها بایستی با تفنگ ژ3 یا کلاشینکف یا حداکثر تیربار ،حملات دشمن را دفع میکردند و میرفتند بالا، اما دشمن از بالا بر ما مسلط بود و هیچ کاری نمیتوانستند بکنند. مجبورشدیم در یک نقطهای که یکسری مواضع از قبل بود مستقر شوند و از آمدن دشمن جلوگیری کنند. اینها حقیقتاً مقاومت کردند یا همین گردان 118 مقاومت خوبی انجام داد اما نوک اصلی تک دشمن در منطقه گردان 130 و 118 بود و اینها فشارهای زیادی را تحمل کردند. واقعاً فشار زیاد بود، من خودم دقیقاً حس کردم. دشمن آتش خمپارهانداز که میزد، همین طور قدم به قدم در مواضع خودی فرود میآمد. وقتی که فشار دشمن خیلی زیاد میشود اجباراً مجبور هستید برای حفظ نیروها، نیروها را تغییر موضع بدهید.
ناخواسته وارد یک کار انجام شده دیگران شدیم
در حقیقت ما در یک عمل انجام شده قرار گرفتیم. یعنی ناخواسته و به اصطلاح، یک کاری را سپاه شروع کرد و بعد اجباراً ارتش را وارد آن مرحلهای کردند که نه پیش بینی کرده بود و نه هماهنگیش را انجام داده بود. چون وقتی شما پیش بینی اجرای عملیات را نمیکنید با مشکلات بسیار زیادی مواجه میشوید و میگویم که باز حتی در تعویض هم ارتش را فریب دادند. به دلیل اینکه ابراز داشتند که ما می خواهیم نیروهای ارتش اینجا مستقر بشود و ما عملیات آفندی انجام دهیم. اما چنین چیزی نشد. نیروها را جمع کردند و از منطقه خارج کردند. من خودم بارها در خصوص این مسئله با مسئولینی که در ارتباط با آنها بودم بیان کردم، گفتم اگر اینها میخواهند عملیات انجام دهند، چرا نیروها را عقب میبرند.
کمکهای مردمی و تدارکات یگانها در سپاه و نزاجا
در آن زمان، تدارک یگانها برای ارتش مشکل شده بود. از نظر تغذیه، در آنجا میدیدیم واحدهای سپاهی همین طور کمکهای مردمی میآوردند. آن جا آنقدر کمکهای مردمی ریختند که دیگر قابل استفاده هم نبود. اما سرباز ما گرسنه میماند. اوایل در روحیه سربازها تاثیر بسیار منفی داشت. ما در طول جنگ از این مشکلات بسیار داشتیم. حالا به هر دلیلی، دلیل خاصی شاید نباشد. شاید کمکهای مردمی بخصوص بعد از سال سوم و چهارم جنگ بیشتر به سوی سپاه میرفت تا به سوی ارتش. خیلی کم به سوی ارتش میرفت. سال 65 وضعیت خیلی بدتر شد. سربازها این وضعیت را حس و این مسئله را بیان می کردند. نیروهای سپاه در برگشت کمپوت برای سربازان پرت میکردند. در حالی ما در ماه یک جیره دسر هم نداشتیم که به سربازها بدهیم.
فعالیت های هوایی خودی و دشمن
در این عملیات هوانیروز خیلی فعالیت داشت. هوانیروز مستقر در سقز، هوانیروز کرمانشاه. نیروی هوایی هم گرچه عملیات رزمی پررنگی نداشت ولی در تامین هوایی و حمل مجروح کمک موثری داشت. هواپیماهای سبک عراق به اصطلاح هواپیماهای تک نفره یا ملخ دار آنها خیلی موثر بودند. آنجا عملیات انجام می دادند به طوری که حتی نزدیک بود خودروی فرمانده لشکر را بزنند که خوشبختانه به کنارش زدند. یکی از افسران رکن سوم آن زمان، سرگرد قهرمانی در آنجا مجروح شد. در همان مسیر که به جاده لری میآمد، به وسیله همان هواپیمای ملخدار عراقی مجروح شد. هواپیماهای ملخدار عراقی خیلیخوب عملیات اجرا میکردند، در ارتفاع پایین میآمدند و رگبار میزدند، بخصوص جاده تدارکاتی را، با توجه به گستردگی منطقه عملیات، سیستم پدافند هوایی در حد وسیع اقدام مینمود، ولی جوابگوی کلی نبود.
انتهای مطلب