نصر بزرگ (23)
قرارگاه نصر2 در عملیات بیت المقدس

بخش دوم اجرای مأموریت

مجروح شدن و خروج از منطقه عملیات

صبح روز 16 اردیبهشت ساعت 05:00، هوا تا حدودی روشن بود و منطقه عملیات از آرامش نسبی برخوردار بود. تصمیم گرفتم، شناسایی مختصری از منطقه عملیات آتی گردانها، برای صدور دستور عملیاتی، جهت اجرای مرحله دوم عملیات بیت المقدس داشته باشم. به همین منظور، درجه دار مخابرات و راننده و رییس رکن سوم تیپ جناب سرهنگ فراهانی را که آماده حرکت بودند برداشتم و به راه افتادیم. ابتدا به سمت چپ منطقه  حرکت کردیم.

در پشت خاکریز خط پدافندی، امکان تردد با خودرو وجود داشت و چند روز گذشته مشکلی به وجود نیامده بود و می توان گفت امن ترین مسیر برای بازدید و عبور و مرور مسئولان و آماد رسانی بود.

حرکت را به سمت جنوب منطقه پدافندی ادامه دادیم، سرباز نگهبان و دیده بانان در سنگرهای مربوطه در حال اجرای مأموریت بودند. در بعضی جاها از خودرو پیاده می شدیم ضمن احوالپرسی و گفتن خسته نباشید، سؤالاتی نیز در مورد منطقه دیده بانی و یا نگهبانی از وضعیت دشمن با آنها داشتیم.

سربازانی که در حال استراحت بودند به تدریج برای نماز بیدار می شدند، هوا خنک بود و نسیم صبحگاهی از سمت جنوب در حال وزیدن بود و گرمی هوا در آن لحظه احساس نمی شد.

تبادل آتش توپخانه از طرف نیروهای درگیر ادامه داشت اما شدت آن کم بود. در هر دقیقه چند گلوله توپ در عمق منطقه طرفین فرود می آمد و صدای انفجار آنها از دو طرف به گوش می رسید. البته این نوع تیر اندازیهای توپخانه، تیرهای ثبت شده است که قبلا محل اصابت آنها را دیده بان تنظیم کرده است و یا اینکه با توجه به اطلاعات بدست آمده از دشمن، در روی نقشه و کروکی ثبت شده است؛ زیرا در آن موقع از روز تردد وجود نداشت و دید بسیار محدود بود.

اهمیت زیادی به موضوع ندادیم و حرکت خودمان را ادامه دادیم. در انتهای حد مسئولیت پدافندی هر گردان متوقف می شدیم و نقاط هماهنگی بین گردانها را بررسی می کردیم. برای اینکه مرحله دوم عملیات نیز در همان امتداد با همان نیروها تا مرز ادامه داشت.

در زمین صاف و هموار به علت نبودن عارضه مشخص، برای تعیین مسیر پیشروی، از گرای قطب نما استفاده می شود و برای اشغال مواضع لازم بود برای مرکز گردانها اعلام شود و مسافتی که پیشروی به سمت اهداف تعیین شده صور می گیرد اعلام گردد. در این حالت نیمی از نیروها در سمت راست گرای اعلام نیم دیگر در سمت چپ گسترش می یابند و استقرار در خط پدافندی با سرعت انجام شود. (هدایت نیروهای تک کننده در شب، بایستی متکی به استفاده از قطب نما باشد) بر اساس تصمیمات گرفته شده در قرارگاه کربلای2، در مرحله بعدی عملیات (مرحله دوم ) نیروها از سمت شرق به غرب پیشروی می نمودند و حد پیشروی تا مرز تعیین شده بود. مواضع اشغالی در مرز نیز معادل مواضع اشغال شده در مرحله یکم برای نیروها تعیین گردیده بود.

بیش از نیم ساعت از طلوع آفتاب نگذشته بود و ما در حال حرکت بودیم اما پیاده راه را ادامه می دادیم، چون در آن قسمت از خط، خاکریز احداث شده ارتفاع کمتری داشت و حرکت خودرو از مقابل دیده می شد. به تدریج که جلوتر رفتیم در کنار جاده خاکریز زده نشده بود و فقط ارتفاع جاده از سطح زمین بود که حرکت ما را تا حدودی پوشش می داد و در آن قسمت نیرویی استقرار نداشت (فاصله ای بین نیروهای سپاه پاسداران از قرارگاه نصر2 و نیروهای تیپ4 زرهی لشکر21 (نصر ۴) ایجاد شده بود .)

گلوله ای از طرف دشمن پرتاب شد که دارای خط سیر منحنی بود (احتمالا گلوله توپ و یا خمپاره انداز بود) در گذر از ما به فاصله ۳۰ تا ۴۰ متری به زمین خورد و منفجر شد. من انفجار گلوله را دیدم و فورا خواستم روی زمین بخوابم تا از ترکش آن در امان باشم، اما قبل از اینکه با زمین تماس حاصل نمایم پایم از قسمت بالای زانو سوزش کرد.

دقیقا همانند اینکه آهن گداخته روی بدن قرار گیرد و صدای جز آن شنیده شود، خون فوران کرد به طوری که در مدت کوتاهی که همراهان بتوانند کمکهای اولیه را انجام دهند زمین قرمز شد و خون لخته کرد.

با اقداماتی که انجام شد خودرو و راننده در محل حاضر شدند و من در داخل خودرو روی صندلی پشت قرار گرفتم. خودرو به سمت ایستگاه امدادی اولین گردان حرکت کرد. توسط بی سیم از پست امداد تیپ، آقای دکتر اسماعیلی از موضوع باخبر شد؛ با آمبولانس و کیسه خون خود را به پست امداد گردان رساند به طوری که چند لحظه قبل از ما به آنجا رسیده بود. خون مورد نیاز در محل تزریق شد و از مرگ حتمی نجات یافتیم. از طریق ستاد تیپ موضوع به لشکر که من به محل بیمارستان صحرایی لشکر رسیدم بالگرد برای پرواز آماده بود. مجدداً تزریق خون در بیمارستان لشکر صورت گرفت و بلافاصله با بالگرد به بیمارستان پتروشیمی ماهشهر انتقال یافتم. البته من خودم زیاد متوجه موضوع نبودم اما احساس می کردم که مسئولان در هر جا نهایت سرعت و تلاش برای رساندن من به بیمارستان را داشتند و من از اینکه در آن شرایط زخمی شده بودم احساس شرمندگی می نمودم.

در بیمارستان ماهشهر روانشاد آقای دکتر گنجی – چند سال پیش فوت شدند – بلافاصله مقدمات کار را فراهم نمودند و من تحت عمل جراحی قرار گرفتم. ترکش گلوله از داخل ران من خارج شد اما عمق زخم خیلی زیاد بود و احتمال عفونت وجود داشت. تصمیم بر آن شد که من را به یکی از بیمارستانهای تهران اعزام نمایند . بیمارستان نیروی دریایی را انتخاب کردند و عصر همان روز به وسیله هواپیمای ۱۳۰-C که به جز من تعداد زیادی از مجروحان را به تهران و دیگر شهرستانها حمل می کرد به تهران آمدم.

داخل هواپیمای ۱۳۰-C در سه ردیف ستونهایی نصب کرده بودند و در هر ردیف تعداد زیادی برانکادر بسته شده بود. تقریبا تا سقف هواپیما برانكادرها با یک فاصله ای روی هم قرار گرفته بودند.

هواپیما ابتدا در فرودگاه شیراز به زمین نشست و تعدادی از مجروحان در آن جا پیاده شدند و سپس به اصفهان رسید. در آنجا نیز چند نفری پیاده شدند و بعد از آن عازم تهران شد. در اولین ساعات پس از عمل جراحی، درد زیادی احساس نمی شد اما به مروز زمان که حالت بی حس بودن کمتر می شد درد زیادی داشتم البته پرستارانی که در داخل و داخل هواپیما حضور داشتند برای راحت بودن من مسكن تزریق کردند.

به محض رسیدن به فرودگاه تهران، امدادگران زیادی با آمبولانسهای مجهز در محل حضور داشتند. طولی نکشید در داخل آمبولانس قرار گرفتم و به بیمارستان نیروی دریایی اعزام شدم. زمانی که مرا از آمبولانس پیاده کردند تا از درب ورودی بیمارستان به داخل ببرند؛ با کمال تعجب همسرم و برادرش را دیدم که جلو درب منتظر من هستند. من نمی دانم ایشان از چه طریق و به چه ترتیب از موضوع با اطلاع شده بودند. حضور ایشان در آن موقع در بیمارستان برای من عجیب بود. مع الوصف ایشان مطمئن شدند که من مجروح هستم و شهید نشده ام.

پزشک کشیک در اطاقی ما را بستری کرد و دستورهای لازم را به سرپرستار بخش داد. خوب است بعد از آنکه روی تخت قرار گیرم افکار و وضعیت فیزیکی خود را ۱۲ ساعت یعنی فقط نصف روز قبل را به یاد آورم در کجا و با چه انرژی و روحیه ای برای اجرای مرحله دوم عملیات مشغول فعالیت بودم و هم اکنون در کجا و در چه وضعیتی قرار گرفته ام.

من همکاران و همرزمان بسیار خوبی داشتم، در عملیات فتح المبین و در مرحله یکم عملیات بیت المقدس با شجاعت و با روحیه ایثارگرانه جنگیدند و موفقیتهای زیادی نصیب تیپ2 لشکر، نیروی زمینی، ملت و مردم شریف و عزیز کشور نمودند و پیروزیهای به دست آمده افتخاراتی بود که هر ایرانی آزاد را شاد می کرد.

می توان گفت وجود من در جمع رزمندگان تیپ ۲ و حضور آنان در صحنه نبرد وجود و حضور شایسته ای بود که بررسی لحظات آن مؤثر و مثبت بودن فعالیتها را در رسیدن به هدف نمایانگر بود.

انتهای مطلب

منبع: نصر بزرگ، سرتیپ شاهین راد، فرض الله، 1384، عرشان، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده