قسمت یکم – کلیات
تلفات نیروهای بسیجی
شب عملیات چند تا از این توپ های ضد هوایی 5/14 م م را گذاشته بودند و راه افتاده و رفته بودند. و وقتی به تیر راًس آنها رسیده بودند، تعداد زیادی را دشمن درو کرده بود؛ و از آن مدل آنجوری هم که گفتم بمباران. ببینید ما همه شهادت طلب هستیم، حالا الحمد الله رب العالمین من که مدرک کتبی شهادت طلبی دارم، از همان زمان ستوانی که اعلان آمادگی کردم ولی کلاً خیلی از اینها ما را اذیت میکردند؛ یعنی شهادتطلبی با بی حساب کتاب بودن فرق میکند؛ یعنی اینکه من مثلاً با علم اینکه بروم بالا میافتم پایین در حالی که پله هست، نردهبان هست، چیزهای دیگر است و بگویم من که نمیترسم بروم و خودم را بیاندازم پایین، خوب اصلاً این حرف درستی نیست و این نیروی لایزال بسیجی به نظرم هم نقطه قوت ما بود و هم ما را مغرور کرده بود، زمان جنگ، این همه نیرو به کار میگرفتیم، میرفتند، اگر شهید میشدند دوباره عده دیگری را میفرستادیم، اگر برای هر نفرشان برنامه داشتیم که هر جایی نفرستیم، به این اندازه تلفات نمیدادیم. بعضیهایشان آن موقع میگفتند ما را همینجا در همین منطقه آموزش دادند، بالاخره کسی که یک هفته الی ده روز کار برد سلاح را یاد گرفته، مگر چقدر میتواند مهارت داشته باشد.
روحیه شهادت طلبی، نترسی و قدرت ریسک پذیری اینها همه برد دارد همه امتیاز دارد ولی حساب و کتاب هم امتیاز دارد. من تصورم این است که آن تسلط طراحی و تسلط و مهارت فرماندهی در عملیات والفجر9 به نظرم رعایت نشده بود. مثلاً آدم باید متوجه بشود اگر هدفش ارتفاعات سارسیر است و نتوانسته آنجا را بگیرد، نباید روی ممیخالان بماند، الان هم هرکسی برود آنجا را نگاه کند میبیندکه وضعیت چگونه بوده، من بهاندازه فرمانده آتشبار میفهمیدم، بعضی از بچههای ما میگفتند که در بعضی جاها نیروهای ارتش عراق نبودند، کردهای بارزانیها بودند، بعضی از کردهای عراقی میگفتند اینها بودند. حالا اینکه واقعیت داشت، نمیدانم، من که خودم ندیده بودم؛ ولی بچههای پیاده میگفتند. یک موضوع این بود و دیگری اینکه کلاً نیروهای بسیجی و یگانهای سپاه خط نگه داری بلد نبودند، این را عراقیها فهمیده بودند، به نظر میرسید که یک مقاومت نیم بندی میکنند و به عقب میروند که اینها بیایند و بعد همینجوری نیم بند مقاومت میکنند تا اینها را فرسوده کنند، مکانی که اینها میخواستند بایستند، میفهمیدند و در وقتش میزدند. آن وقت واحدهای خارج از منطقه که هیچ آشنایی به منطقه نداشتند را با فشار و زور برداشتند و بردند در خطی که نه میدانستند شمال وجنوبش کجاست و نه آشنایی به منطقه داشتند، زیر فشار در آنجا مستقر کردند، یعنی تعویض در خطی که میگویند اصلاً اینها خط را از کسی تحویل نگرفتند. میگویم که این تیپ 57 ابوالفضل یادش رفته بود که ما یک توپخانهای هم داشتیم، مدام برای ما اجرای آتش میکرد. دیدی که آن موقع نسبت به بعضی عملیاتها داشتم به نظرم میرسد باز هم همان نظر را داشته باشم. بالاخره وقتی آدم میخواهد یک جایی را بگیرد فقط جلو رفتن به صورت پیکان جواب نمیدهد، بالاخره باید جناح را حفظ کرد، خط یک پیوستگی داشته باشد آن هم در منطقه کوهستانی، نقاط سرکوب را باید بگیرد نه اینکه برود هرجایی که شد. من آن اصطلاحی را که گفتم شما آب را ول کنید هر چی چاله چوله است برود پر کند و آن بلندیهایش بماند، تا دیدید دشمن فشار میآورد، منطقه را به یک یگان نا آشنا به منطقه بدهید، تکرار میکنم.
اصرار مسئول سلاح سنگین سپاه بر تغییر موضع به محل نامناسب
همه را به همراه این توپخانهها برده بودند، به من هم به زور میگفتند باید بروی، من کلی مقاومت کردم، در حدی که آن مسئول سلاح سنگینشان یک آقایی به نام امیری بود، که میگفت: من تو را تحویل دادگاه میدهم، اینجوری میکنم، من هم شروع کردم اختیارات ذاتی فرمانده آتشبار و یگانهای توپخانه را توضیح دادن که تو چهکار داری، شما برای کجا آتش میخواهی تا من برایت بریزم، اگر جایی که شما آتش میخواهید من آتش نکردم، من را تحویل دادگاه بدهید. بعد هم رفته بود به این درجهدار ما گفته بود این خیلی آدم سرسختی است من به سرهنگشان میگویم، جا میزند. بعد این درجهدار ما گفته بود که مگر تو نمیدانی این موسوی فامیل امام است آن هم باورش شده بود بعداً هم البته با ما رفیق شد.
یا مثلاً این توپخانه 130م. م را فشار آورده بودند که برود در دو کیلومتری خط مستقر شود، هرچی این بندههای خدا میگفتند که آقا توپخانه 130م. م یک حداقل برد دارد حدود 7-8 کیلومتر است یعنی شما اگر این را ببرید اینجا اولاً تا چهار کیلومتر این طرفتر را اصلاً نمیتواند برای شما بزند، بعد این قطاعها را برایش میکشیدند و میگفتند: آقاجان اگر این توپخانه 130م. م هفت کیلومتری باشد اینقدر را برای شما میپوشاند ولی اگر ببریدش اینجا بچسبانید به خط اینها همه خلاء است و دیگر نمیتواند اینجا را بزند، بعد شما الان اینجا دعوا دارید. با فشار، توپخانه 130 سنگین را برداشتند بردند آنجا و از حیز انتفاع ساقط کردند، سپس دوباره به عقب آوردند.
چنین چیزها را در جنگ تجربه کردیم
چنین چیزهایی را بالاخره در جنگ تجربه کردیم، حالا اگر آنها هم باشند بهتر بود. همان امیری الان اینجا بود. من راحت تر میتوانستم با وی بحث کنم یا آن طراحها بودند بهتر میتوانستیم بگویم، حالا الان بعضی چیزها در ذهنم میآید که بگویم ولی میبینم که یک طرفه به قاضی رفتن هست و شاید تضعیف طرف مقابل باشد، بدون اینکه خودش حضور داشته باشد و این هم خیلی اخلاقی نیست. اینها را که گفتم شواهد و مستند بود. تلفات نیروی انسانی آتشبار خودم یک نفر عبدالحمید حیدری را شهید دادیم و چند نفر زخمیدادیم، یک سرباز پدافندمان هم که جمعی گردان 329 پدافند که اهل تایباد بود، ایشان هم بر اثر گلوله توپخانه دشمن در آتشبار ما به شهادت رسید.
انتهای مطلب