چهره به چهره دریا-10
زندگینامه و خاطرات ناخدایکم کوروش بایندر

بعد از پایان دوره‌ها ما را برای دریانوردی آموزشی به ناوگان مدیترانه فرستادند. آن روزها انگلیسی‌ها هنوز نیروی دریایی بزرگی داشتند؛ ناوگان خانگی و ناوگان‌های انگلیسی در دیگر نقاط جهان تحت این نیرو فعال بودند. ما به ناوگان مدیترانه منتقل و تقسیم شدیم. هرکدام روی یک کشتی رفتیم. من ابتدا روی یک ناو نیرو بر به نام A.G.O رفتم. این ناو به‌طور دائم، یگان‌های پیاده و تانک را به مناطق مختلف می‌برد. از دوشنبه تا پنجشنبه، یک سری تفنگدار دریایی با تانک و توپ می‌آمدند و سوار این ناو می‌شدند، بعد حسب مورد می‌رفتیم و در همان جزیره مالت یا جایی دیگر پیاده‌شان می‌کردیم؛ اگر مانور دریانوردی دیگری نبود، روزهای شنبه و یکشنبه تعطیل بودیم. از این سری ناو چهار یا پنج‌تا بود.

ناو را روی پلاژ ساحلی می‌چسباندیم و تانک‌ها پیاده می‌شدند. تفنگدارهای دریایی هم می‌رفتند و برای خودشان روی زمین تمرین می‌کردند. 48 یا 72 ساعت بعد می‌رفتیم و دوباره نیروها را برمی‌داشتیم. مدتی که این‌ها به ساحل می‌رفتند، ما هم آنجا مانورهایی داشتیم و تمرین دریانوردی می‌کردیم. در دوره‌ای که به مدیترانه رفته بودیم، جنگی نبود ولی از تمریناتی که می‌کردند، بو می‌بردیم که این تمرینات می‌تواند نقشه عملیات آب‌وخاکی علیه مصر باشد. این را روی ناوهای نیروبر، متوجه می‌شدیم. لیبی حالت فعلی را نداشت، تقریباً مستعمره روس‌ها و انگلیسی‌ها بود. در لیبی، سرباز و تانک پیاده می‌کردیم و متوجه می‌شدیم این‌ها راه‌هایی را که از شمال آفریقا، از طریق لیبی به اسکندریه و مصر می‌رود را هم تمرین می‌کنند. این‌ها برایمان جالب بود؛ به وابسته نظامی ایران در انگلیس خبر می‌دادیم که یک چنین چیزی رخ‌

داده است. به طریقی می‌نوشتیم که این‌ها این کار را کردند و اطلاعاتی می‌دادیم.

زمانی که برای تحصیل به انگلیس رفتیم، سرتیپ محمود امینی، برادر دکتر علی امینی[1] سمت وابسته نظامی ایران در انگلیس را به عهده داشت. وی افسری بسیار خوب و لایق، استاد دانشکده افسری و در دوران دانشجویی مربی شاه بود. باوجود این‌که برادر دکتر امینی بود ولی چون با دکتر مصدق در دوره نهضت ملی همکاری داشت دیگر شغل مهمی به او نمی‌دهند؛ با درجۀ سرتیپی او را به‌عنوان وابسته نظامی به لندن فرستادند. تمام مدتی که آنجا بودیم، این سمت را داشت. هنگام انتقال ما به مدیترانه، سرهنگ اسفندیاری، که بعداً هم سپهبد شد، از نیروی هوایی به انگلیس آمد. دو، سه ماه بعد روی کشتی‌ها به مدیترانه رفتیم.

روی کشتی‌ها که بودیم سعی می‌کردند جزئیات چیزهایی را نفهمیم. به‌طور مثال جریان دستگاه فاکس را از ما مخفی می‌کردند. در حقیقت جزو آموزش‌هایی که روی کشتی می‌دیدیم مقدماتی از هواشناسی را باید فرامی‌گرفتیم. در بحث هواشناسی مقدماتی، یک سری نقشه‌های دما و فشار هوا در ارتفاعات مختلف آسمان به دستمان می‌رسید که برای تیراندازی‌های توپخانه به درد می‌خورد. به این دوره آموزش هواشناسی بالستیک می‌گفتند. گلوله توپ‌ها بعد از شلیک ارتفاع زیادی می‌گرفت و این‌ها باید هنگام تیراندازی می‌دانستند هوای سطوح مختلف آسمان در چه وضعیتی است. می‌خواستند مقدار باد و تأثیر باد بر گلوله توپ را بدانند. مقدار درجه حرارت در هوای مختلف و تأثیراتی که روی بالستیک توپخانه می‌گذاشت واقعاً پراهمیت بود.

بنابراین هرروز نقشه‌هایی را بررسی می‌کردیم که به‌اصطلاح آن را گزارش‌های وضعیت هواشناسی می‌گفتند. این‌ها را به‌صورت نقشه برای ما درآورده بودند؛ تعجب می‌کردیم که این نقشه چه جوری است؟ این نقشه عجیب غریب و به شکل خطوط و نقطه‌نقطه بود. می‌گفتیم این را از کجا برای ما می‌فرستند؟ ما که روی دریا کسی را ندیده‌ایم. کم‌کم متوجه شدیم که این‌ها دستگاهی دارند که این نقشه را با بی‌سیم‌های UHF و با فرکانس‌های بالا می‌فرستند. البته بعداً این‌ها در تلفن به کار گرفته شد ولی آن زمان این‌ها را با امواج رادیویی می‌فرستادند. ما را توی اتاقی که این دستگاه قرار داشت، راه نمی‌دادند. فقط دانشجویان و افسران انگلیسی اجازۀ ورود به این اتاق را داشتند.

چیزی در مورد این دستگاه نمی‌دانستم، ولی گاهی می‌دیدم و از دوستانم می‌پرسیدم این چیست؟ جواب می‌دادند این فکس است؛ چیزی است که برای ما تصویر می‌فرستد. سال‌ها گذشت، بعدازاینکه برگشتیم، در سیستم ناوبری خودمان این دستگاه را نداشتیم. برای من همیشه این دستگاه معما بود تا این‌که دستگاه فکس وارد شد؛ آن‌وقت بود که متوجه شدم انگلیسی‌ها آن زمان‌ها همین را داشتند و از آن برای ارسال نقشه‌های هواشناسی روی دریاها استفاده می‌کردند. در جنگ دوم جهانی و جنگ کره، آلمان‌ها از این دستگاه داشتند، به دلیل این‌که کشتی‌هایشان احتیاج به نقشه‌های روزانۀ هواشناسی داشت.

در این مدت، برای آموزش دوره‌های خلبانی به مدارس مختلفی هم می‌رفتیم؛ یک‌بار ما را به یک پایگاه هوایی بردند. یک دوره 10 روزه بود که ما را با هلی‌کوپتر، هواپیماهای ضد زیردریایی و هواپیماهای جنگی آشنا کردند. بیشترین کاری که کردیم آموزش با هواپیماهای دونفره بود. هواپیماهای دو نفره‌ای بود که با آن روی دریا گشت می‌دادیم و با رادار دنبال زیردریایی‌ها می‌گشتیم. زیردریایی‌ها متعلق به خودشان بود، کشتی‌ها را اسکورت می‌کردند. با رادار دنبال دوربین زیردریایی و یا لوله تنفسی زیردریایی می‌گشتند و به ما نشان می‌دادند.

اولین روزی که رفتیم، زیردریایی روی آب قرار داشت. چون بزرگ بود، راحت روی رادار زیردریایی را کشف کردیم. بعد با زیردریایی تماس مخابراتی گرفتند و دستور دادند به حالت اسنورت برود؛ حالت اسنورت یعنی حالتی که زیردریایی زیرآب می‌رود و فقط یک لوله از آب بیرون است. در این حالت هوا را با لوله داخل می‌کشد و باطری‌اش را شارژ می‌کند. این زیردریایی‌ها، زیردریایی‌های معمولی و به‌اصطلاح کنوانسیونی بودند. زیردریایی اتمی اصلاً احتیاجی به این چیزها ندارد. می‌تواند 30 تا 40 روز زیرآب بماند ولی این‌ها هر 24 ساعت باید یک‌دفعه بالا می‌آمدند. اگر زیرآب با سرعت زیادی می‌رفتند، مجبور بودند زودتر بالا بیایند و باطری‌هایشان را شارژ کنند و بعد دوباره زیرآب بروند. زیرآب فقط از باطری استفاده می‌کردند.

این دوره ضد زیردریایی را به مدت 10 روز در پایگاه هوایی طی کردیم. در این دوره ما را با هلی‌کوپترها و هواپیماهای ضد زیردریایی آشنا کردند؛ بعد هم یک پرواز با هواپیماهای جنگی فایتر برایمان ترتیب دادند. پشت خلبان روی صندلی کمک‌خلبان می‌نشستیم و بالا می‌رفتیم. خلبان‌ها هم مثل خودمان خیلی جوان و تحت آموزش بودند. خیلی جالب بود، وقتی بالا می‌رفتیم تازه مسئله جاذبه زمین و اثری که روی بدن می‌گذارد را می‌فهمیدیم. روی هواپیمای جت یک‌باره که بالا می‌کشید، حالت عجیبی به ما دست می‌داد. این‌ها را نمی‌دانستیم، باید همه را برای ما آموزش می‌دادند. البته خلبان‌ها هم یک مقدار سربه‌سرمان می‌گذاشتند. معلق می‌زدند و مانور می‌دادند. این دوره بسیار جالب بود. بعد از 10 روز به ما گواهی‌نامه پایان دوره را دادند.

دوره‌ آموزشی‌مان که تمام شد، در ایتالیا پیاده‌مان کردند که از رم پرواز کنیم و به ایران برگردیم. ایتالیا را هم دیدیم. کشتی که روی آن بودیم در جنوب ایتالیا ما را پیاده کرد، یعنی همه را روی یک رزم‌ناو بردند، رزم‌ناو هم ما را در بندر پیاده کرد. آمدیم رم و ازآنجا به ایران پرواز کردیم. به ما یک ماه مرخصی دادند و بعد به پایگاه خرمشهر منتقلمان کردند. هنوز دانشجوی سال سوم بودیم که به خرمشهر آمدیم. در خرمشهر درجۀ ناوبان دوم ناوبری گرفتیم و ما را قسم دادند. ناوبان دوم همان ستوان دوم نیروی زمینی می‌شود. سه سال دانشجو بودیم. از همان مهر که رفتیم، آموزش  ما جمعاً سهسال طول کشید. بعد درجه را به ما دادند و در پادگان امیرآباد، یک مراسم تحلیف به‌جا آوردند.

مراسم تحلیف هم به این شکل بود که یک روحانی‌ای می‌آمد و قسم می‌داد؛ آنجا سوگند یادکردیم که اصلاً دیگر نباید وارد سیاست بشویم و چون قسم‌خورده بودیم این موضوع را رعایت کردیم. بعدازآن سوگند تاکنون به کار سیاسی نپرداختیم. البته این به این معنی نیست که چیزی گوش نمی‌کردیم یا چیزی نمی‌خواندیم. واقعیت این است که اولاً چون تاریخ دوست داشتم، در باب تاریخ بسیار می‌خواندم، دوم این‌که آموزشی که انگلیس‌ها به ما دادند و دوره‌های تخصصی مثل دوره مین جمع کنی که بعداً در آمریکا رفتیم، نیاز به مطالعه داشت ولی دیگر وارد کار سیاسی نشدیم.

منبع: چهره به چهره دریا، آقامیرزایی،محمد علی، 1400، ایران سبز

1- دکتر علی امینی مجدی معروف به علی امینی، متولد ۲۱ شهریور ۱۲۸۴ درگذشتۀ ۲۱ آذر ۱۳۷۱، سیاست‌مدار ایرانی است که یک دوره از اردیبهشت ۱۳۴۰ تا تیر ۱۳۴۱ نخست‌وزیر ایران بود. او فرزند محسن امین‌الدوله (داماد مظفرالدین شاه و مالک معروف) نوۀ علی امین‌الدوله (صدراعظم مظفرالدین شاه) و نتیجۀ میرزا محمدخان مجدالملک سینکی (وزیر و منشی عصر ناصری) بود.

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده