ایدئولوژی ما بهاصطلاح خدا، شاه و میهن بود. البته در همان موقع هم ما را به قرآن مجید قسم میدادند؛ یعنی اینجوری نبود که اعتقاد مذهبی وجود نداشته باشد. خاطرات علم را که میخوانید، میبینید که همه اینها اعتقادات مذهبی و شیعی داشتند. گاهی کارهای بد و غیر اسلامی میکردند، اما زیارت امام رضا هم میرفتند. اینجوری نبود که بگوییم اینها اصلاً دین و ایمان نداشتند. همینجور هم در مقابل آمریکاییها دربست گوشبهفرمان نبودند. بهخصوص وقتیکه میخواستند تکلیف خلیجفارس را روشن کنند، مقاومتهایی میشد. میدانستند که انگلیسیها دارند از خلیجفارس بیرون میآیند. انگلیسیها اصلاً وضع مالیشان اجازه نمیداد دیگر ناو داریشان را گسترش بدهند. در دوره جنگ کره، وقتی دانشجو بودیم، دولت ایدن سرکار بود، بعد به سوئز حمله شد. بعد از حمله به سوئز، مکمِلن نخستوزیر شد، وضع مادی دولت مکملن و کشور انگلیس بسیار بد شد. دیگر آن امپراتوری قدیم نبودند. همه مستعمرات قدیم را تخلیه میکردند و بیرون میآمدند.
وقتی در لندن دانشجو بودیم، اغلب به هاید پارک میرفتیم. دانشجوهای سیاهپوستها که آنجا درس میخواندند، میآمدند و اول و آخر همهشان را یکی میکردند. بهشان فحش میدادند که چرا شما از مملکت ما بیرون نمیروید؟ همه میرفتیم و گوش میدادیم. از این آزادی بیانی که آنجا بود تعجب میکردیم. برای اینکه از این چیزها ندیده بودیم. توی ناوگان که آمدیم، این حس میهندوستی ناسیونالیستی بین همه وجود داشت. همه دلمان میخواست پرچم ایران را هرجایی نشان بدهیم. به دلیل اینکه ما افسرهای نیروی دریایی، در خارج درسخوانده بودیم. با مردم محلی رفتار خیلی خوبی داشتیم. خیلی ما را دوست داشتند. اگر یک لنج ماهیگیری میدیدیم که به دلیلی کمک میخواهد، میایستادیم و به آن کشتی کمک میکردیم. اگر روغنموتور میخواست، میدادیم. گاهی اوقات مهندسهایمان را میفرستادیم موتورشان را درست میکردند. آن بیچارهها هم یک سبد میوه که خیلی ارزان بود به ما هدیه میدادند.
واقعاً مثل نیروهای سرکوبگر نبودیم. یک سری آدمی بودیم که رفته بودیم انگلیس و آزادیهای آنجا را دیده بودیم. ملت هم واقعاً در خلیجفارس بدبخت بودند، یعنی هنوز هم هستند. درنتیجه ما به اینها کمک میکردیم و به همین دلیل خیلی به ما علاقه داشتند. اصلاً جزو وظایف خودمان میدانستیم که اگر کشتی کسی در اضطرار است، باید به او کمک کنیم. اینها چیزهای بدیهی و درسهایی بود که در نیروی دریایی انگلیس و بعد هم نیروی دریایی ایران، خوانده بودیم. اصولاً یکی از وظایفمان کمک به غرقشدگان یا کشتیشکستگان بود. اگر کسی در اضطرار قرار داشت یا مریض بود، دکتر ناو را برای کمک به فرد بیمار میفرستادیم؛ باید توی جزایر پیاده میشدیم، دکترمان میرفت و به بچهها گَنهگَنه میداد. یکچیزهایی مرسوم بود و ما این کارها را میکردیم. اصولاً یک برنامهای به نام مردم یاری داشتیم که در دورهای خیلی باب شده بود. ما هم خیلی خوشمان میآمد. این قضیه را در نیروی دریایی پذیرفته بودیم و طبق آن جلو میرفتیم.
به همین دلیل مردم خلیجفارس، نیروی دریایی را خیلی دوست دارند. این رابطه از قدیم تا اکنون هم وجود دارد و میتوانم بگویم از دوره قبل از رضاشاه از زمان دریادار بایندر شروع شد. اصولاً دریانوردی یک شغل بینالمللی است. از 12 مایلی که اینطرفتر میآیی، وارد آبهای بینالمللی میشوید. دریا دیگر مال کسی نیست. بهغیراز عواید و معادن زیر کف و سطح دریا که به آن فلات قاره میگوییم و منطقه انحصاری اقتصادی که آنهم تعاریف مختلف دارد. این نقطه برای ایران 60 مایل است. مناطق زیر جاسک و آنجاهایی که حقوق ماهیگیری به ما میدهند و میتوانیم ماهیگیری کنیم، جزو حقوق خودمان محسوب میشود. تمام اینها در آن دوره مطرح بود و داشت با عراق مذاکره و حلوفصل میشد. همین پارس جنوبی و معادن گاز بزرگی که اکنون ما و قطر در آن شریکیم، در همان زمان تکلیفش معلوم شد. قطریها اکنون چندین سال است که دارند نفت و گاز را میبرند و ما هنوز اول کار هستیم. اطلاع دارم قطریها یک قرارداد بزرگ دیگر بستهاند که بتوانند برداشتشان را افزایش بدهند، در این مورد واقعاً باید بجنبیم.
گاهی اوقات هم به قاچاقچیها برمیخوردیم، ولی وظیفه ما برخورد با آنها نبود. دستگیری قاچاقچیها وظیفه کادر ساحلی ژاندارمری بود. اساساً به ما دستور میدادند اصلاً در کار قاچاق دخالت نکنید، ولی گاهی اوقات به دلایلی این اجازه را میدادند. مثلاً همان دورهای که دنبال ضرغام پور بودند، بعضی از لنجها را میگشتیم. ناگهان به قاچاق برمیخوردیم و اگر چیز مهمی نبود، وقتمان را تلف نمیکردیم تا دو کارتن سیگار برداریم. ولش میکردیم میرفت ولی اگر اسلحه بود برخورد میکردیم. آن روزها در خلیجفارس دزد دریایی ندیدم ولی دزدی دریایی یک مبحث بینالمللی است، هنوز هم هستند. جاهایی تنگه است، آنجا کشتیها مجبورند از منطقه مشخصی بگذرند و تعداد زیادی کشتیهای پر از بار به این نقاط میروند. دزدان دریایی میروند کشتیها را میگیرند، بارش را تخلیه میکنند و میبرند. مقولۀ دزدی دریایی در این مناطق خیلی مرسوم است.
کمیته ایمنی دریایی مسئول مقابله با این دزدیهاست. گزارشهای بسیاری در مورد عملیات دزدی دریایی و دزدی مسلحانه علیه کشتیها به دست ما میرسد. در سایتهای خاصی با شماره مشخص میتوانید این گزارشها را پیدا کنید و ببینید. همه اینها مرتب منتشر شده است. دولتها به سازمان ملل و سازمان نیروی دریایی گزارش میکنند. این گزارشها توی سایت پخش میشود و همه میفهمند که چه جاهایی خطرناک است، چه جاهایی دزدی دریایی شده و چه عکسالعملی توسط دولت ساحلی انجامگرفته است. چیزهایی که بیشتر به درد ما میخورد، کنوانسیون آموزشی V.T.S، آموزش مقابله با دزدی دریایی است.
زندگی دریایی دو سه حالت دارد. گاهی در بندر هستیم؛ معمولاً در بندر یکسوم کارکنان، بهعنوان نگهبان و افسرنگهبان ساحل روی کشتی میمانند. روی دریا افسرنگهبان بندر داریم که در کشتی میماند. معمولاً اگر بندر خارجی باشد، دوسوم افراد به مرخصی میروند. البته در بنادر خارجی همه باید ساعت 12 شب به کشتی برگردند. بعضیاوقات بیانضباطی هم میکنند ولی معمولاً شبها نباید بیرون بمانند، مگر اینکه بیایند و اجازه بگیرند که میخواهیم یکشب اینجا بندر را ببینیم؛ بنابراین تقریباً ساعت 12 شب همه میآیند و در کابینهای خودشان میخوابند. صبح باید در بندر به کارهای اصلی بپردازیم. یا برای یک دوره آموزش به بندری رفتهایم یا برای اینکه پرچم را نشان بدهیم رفتهایم. اگر بهعنوان مهمان هم رفته باشیم باز تشریفاتی هست، مهمان میآید و میرود، باید آماده بمانیم.
یکدفعه با کشتیهایی به بحرین رفتیم؛ من فرمانده ناوگروه بودم، چهار کشتی را به بحرین بردم. سفیر بهعنوان افسر ارشد به من گفت که فردا یک سری ایرانی برای بازدید کشتی شما میآیند. صبح زود بلند شدیم، دیدیم که جمعیتی در حدود یک کیلومتر برای بازدید کشتی صف بستهاند. فقط پنج صندوق پپسی تدارک دیده بودیم که به اینها بدهیم. بعد تازه به فکر افتادیم اینها چه کسانی هستند که میآیند؟ یکوقت روی کشتی بمب نگذارند. خلاصه دور درهای بیرونی کشتی را بستیم. باور کنید اینها مثل اینکه دور حرم طواف میکنند، آمدند و همینجوری بیچارهها دور این ناو گشتند و از آن در بیرون رفتند. ساعتها منتظر بودند تا همین کار را بکنند، اینقدر ایران را دوست داشتند.
این اتفاق قبل از انقلاب افتاد. حالا هم اگر برویم همینطور است. یعنی اینقدر ایران را دوست دارند. آدم در خارج از کشور، احساسات وطندوستیاش بیشتر میشود. اکنون اگر به امارات بروید، بحرینی خیلی زیاد است. وقتی با کشتی جنگی به بحرین، قطر یا دوبی میرویم، اینها همه میآیند. دوست دارند که بهقولمعروف نشان بدهند که ما هم ایرانی هستیم. ما سمبلشان بودیم. موشک داشتیم و قدرتی بودیم که کشورهای منطقه از آن حساب میبردند. گاهی اوقات در این کشورها با آنها بدرفتاری میکردند. دو سه جور ایرانی در امارات داریم، یک سری پولدارند. آدمهای مهندس، دکتر و افراد پولدار در این کشورها هستند. یک سری هم کارگرند. کارگرها وضعشان زیاد خوب نیست. در این بازدید بیشتر این کارگرها آمدند. سفیر هم خیلی دلش میخواست که بیاید و ناو را ببیند. آن زمان شیر و خورشید یک بیمارستان خیلی خوبی در امارات داشت. آن زمان دوبی مثل حالا نبود. تقریباً یک منطقۀ کوچک بیابانی بود. یکی از افسرها تعریف میکرد، میگفت در سالهای 1332 به بندرلنگه رفتم. دیدم یک نفر جلوی مغازهای چمباتمه زده، نشسته و به من نگاه میکند. صاحب مغازه به من گفت میدانی این کیست؟ این شیخ دوبی است. برای تفریح به بندرلنگه میآید. بسیاری از پولدارهای این کشورها، در شیراز و لار خانه داشتند. تابستانها میرفتند شیراز و یک دستهشان میرفتند شمال، هنوز هم میروند. هنوز هم بیشتر توریستهای ما بحرینیها و قطریها هستند.
روی کشتی در دریا کارهای روزمرهای باید انجام شود. البته بستگی دارد کشتیتان تجارتی یا جنگی باشد. کشتی جنگی معمولاً روی دریا به شکل دورهای از یک نقطه به نقطه دیگر میرود. در همان حال حتماً یک سری تمرین میکند، نیروهایش را بیکار نمیگذارد. بیکار که باشیم، حوصلهمان سر میرود. وقتی دو کشتی باهم هستیم و قرار است در یک راه صاف باهم جلو برویم، شروع به تمرین گزارش دادن میکنیم. روی رادار تمام صحنه و وضعیت را تا شعاعی که برایمان میزند، گزارش میکنیم. بعد پلات میکنیم، از هم فاصله میگیریم که شعاع گسترشمان را زیادتر کنیم و بدانیم اطرافمان چه وضعیتی دارد. با بیسیم به هم نقطه کشتیها را میدهیم و میگوییم این کشتی دارد به فلان راه میرود. سرعتش اینقدر است، آنیکی کشتی همینجور و الیآخر.
بنابراین اینجور تمرینات، عادیترین تمریناتی است که وقتی دو کشتی روی آب
باهم حرکت میکنند، میتوانند انجام دهند. افسرهای جوان خیلی واضح اکوهای راداری را میبینند و تجربه کسب میکنند. سرعت را از توی همان محاسبه میکنند. اکنون ناوها آرپو دارند. آرپو دستگاه جدیدی است که همه این کارها را خودکار انجام میدهد. ما دستی مثلث میکشیدیم، به این مثلث میگفتیم مثلث سرعت نسبی، همه این کارها حالا توسط آرپو و کامپیوتر انجام میشود ولی اینها تمرینات اضطراری بود که دائم انجام میدادیم. صبح روی دریا روش جاری خودش را دارد. بهجز یک عده که نگهبانی دادهاند و باید برای خواب بروند، همه باید هشت صبح بیدار بشوند.
معمولاً روی دریا صبحگاه کوچکی داریم، غروب آفتاب هم پرچم را پائین میآوریم. یک مراسم کوچکی برگزار میکنیم. دعا میخوانیم و پرچم را پائین میآوریم. در غروب آفتاب معمولاً نمیگذاریم پرچم ایران توی هوا باشد. پرچم از پاشنه درمیآید و روی دکل میرود. بهطورکلی پرچم در دریا روی دکل میرود. در بندر روی پاشنه و قسمت انتهایی است، ولی شبها پرچم را پائین میآوریم و دوباره هشت صبح بالا میبریم. این را بهاصطلاح روتین میگفتیم. هنگام سفر دریایی یک برنامه استاندارد روزمره داشتیم. روی دریا وقت ناهار و وقت شام معین است. روی دریا کشتیهای جنگی تمرینات مختلف میکنند. گاهی تمرینات آدم به دریا میکنند. یک آدمکهایی داشتیم، توی دریا میانداختیم، بلافاصله کشتی دور میزد و قایق پائین میآمد. اینها را از آب میگرفتیم و بالا میبردیم. اینیک تمرین بود؛ این تمرین آدم به دریا بود. تمرین آتشنشانی هم داشتیم. تمرینهای توپخانه، موشک و ادوات معمولاً برنامهریزیشده بود. روی برنامه آموزشی یک سهمیه موشک، یک سهمیه توپخانه و یک سهمیۀ بمب زیردریایی داشتیم.
انتهای مطلب