چهره به چهره دریا-17
زندگینامه و خاطرات ناخدایکم کوروش بایندر

گاهی روی ناوها باهم کمی شوخی می‌کردیم. مثلاً فرض کنید پزشکی می‌آمد، مأمور می‌شد که با ما روی دریا بیاید. یک‌دفعه روی مخابرات کشتی یک پیام درست می‌کردیم. می‌گفتیم در فلان جزیره وبا آمده است، باید بروید و لنگر بیندازید. دستور بفرمایید فلان پزشک که روی کشتی شماست پیاده شود، برود معاینه بکند ببیند درست است یا نه؟ این پزشک بی‌تجربه که هیچ آمادگی نداشت برود توی یک منطقه وبایی، برآشفته می‌شد و وضعیت بسیار بامزه‌ای به وجود می‌آمد. خیلی از این شوخی‌ها می‌کردیم. مناطق کم‌عمقی در دریا وجود دارد که هرچند وقت یک‌بار از آب بیرون می‌آید، به آن کیبل بنک می‌گفتیم، افسرهای جدیدی که از انگلیس و ایتالیا می‌آمدند، وقتی برای اولین دریانوردی می‌رفتند، بقیه می‌آمدند و به آن‌ها می‌گفتند: شما زمین در کیبل بنک می‌خواهید؟ حالا این‌ کیبل بنک کلاً قد نصف میز بود. به افسرهای نیروی دریایی می‌گفتند در کیبل بنک به افسران جدید زمین می‌دهند. اگر می‌خواهید یک گزارش بنویسید. این افراد گزارشی می‌نوشتند و درخواست می‌کردند نامشان را در سهمیه زمین بگذارند. خلاصه این درخواست به پل فرماندهی می‌رفت و آخر دریانوردی، به او می‌گفتیم کیبل بنک چیست. بعد می‌فهمید آن دوران سربه‌سرش ‌گذاشته‌ایم. در این مدت دائم در مورد زمین روی کیبل بنک سوآل می‌پرسیدند. خیلی از این شوخی‌ها می‌کردیم، سرگرمی ما هم همین‌ها بود.

کشتی‌های ما کوچک بود، نمی‌شد روی آن فوتبال بازی کرد. کشتی‌ها پله داشت. معمولاً خودمان شروع به ‌دویدن روی عرشه می‌کردیم. از پله‌ها بالا می‌آمدیم و از آن طرف پائین می‌رفتیم. باز دومرتبه برمی‌گشتیم و روی عرشه دور می‌زدیم. این ورزشی بود که روی کشتی انجام می‌دادیم. گاهی اگر دریا آرام بود، کشتی می‌ایستاد. می‌گفتیم کارکنان توی آب بپرند. می‌پریدند و شنا می‌کردیم. کوسه‌های خلیج‌فارس سیر هستند. ماهی آن‌قدر زیاد بود که هیچ‌وقت حملۀ کوسه نداشتیم. البته کوسه توی کارون و اروندرود، خطر هست ولی در آب‌های دریا خطری ندارد، اگر خون ببیند می‌آید. کسی را نداشتیم که کوسه زده باشد، همیشه زیرآب غواص می‌فرستادیم، هیچ‌وقت گزارشی نداشتیم که خطر کوسه بدهند؛ بنابراین بچه‌ها در دریا شنا می‌کردند. این تفریحات ما روی دریا بود. در وعده‌های غذایی هم ماهی و میگو همیشه وجود داشت. خاویار شمال هم بود. جنوب خاویار ندارد. من همیشه جنوب خدمت کردم، هیچ‌وقت شمال نبودم، شمال مرکز آموزش بود. همیشه در جنوب یا روی کشتی‌ها یا در ستاد ناوگان بودم.

به هر شکل مدتی در ناو ریاضی زندگی و کار می‌کردیم. اصولاً آن زمان ناوگان در خلیج‌فارس کارهای دفاعی می‌کرد. همین‌طور که می‌دانید در خلیج‌فارس عمق آب کم است. درجایی که عمق آب کم باشد، استفاده از مین در جنگ‌های دریایی خیلی متداول است. انواع مین‌ها را می‌توانند استفاده بکنند؛ به همین دلیل نیروی دریایی در آن هنگام معتقد بود که یکی از جنبه‌های تجهیز و تقویت نیروی دریایی، دفاع در مقابل جنگ مین است. بنابراین تعدادی مین جمع کن از آمریکایی‌ها گرفتیم که یکی همین ناو ریاضی بود. ریاضی و هریسچی را از امریکا آوردیم، ولی فقط این دو تا نبودند؛ چهار تای دیگر هم به نام شاهرخ، شهباز، کرکس و سیمرغ داشتیم. این‌ها همه مین‌جمع‌کن‌های ساحلی بزرگ‌تر از ریاضی و هریسچی بودند. به‌طورکلی هرسال چند تمرین داشتیم. یکی از این تمرین‌ها در قالب پیمان سنتو بود که انگلیسی‌ها، آمریکایی‌ها و پاکستانی‌ها در آن شرکت می‌کردند. به‌ندرت ترک‌ها هم می‌آمدند ولی بیشتر غواص اعزام می‌کردند. کشتی‌شان را به خلیج‌فارس نمی‌فرستادند.

به‌طورکلی تمام مین جمع کن‌های ایرانی کمک نظامی بود، البته بعداً در سال 1973 با گران شدن نفت، وضع اقتصادی کشور بهتر شد و کمک‌های نظامی تبدیل به خرید از آمریکا شد. بعدازاین دوران سه نیروی هوایی، زمینی و دریایی از آمریکا سلاح می‌خریدند. دیگر به‌صورت قبل کمک نظامی دریافت نمی‌کردیم. تمام شناورهای مین جمع کنی که گرفتیم برای ایران سفارشی ساخته شده و کاملاً نو بودند. در یک دوره نیروی دریایی ایران در اقیانوس هند مکمل نیروی دریایی غرب بود. بعد از اجرای دکترین نیکسون[1]، که بعد از جنگ ویتنام اتفاق افتاد، سیاست آمریکا تغییر کرد.

بر طبق این رویۀ جدید این‌طور نتیجه‌گیری شد که ارتش آمریکا در مناطقی حضور فعال نداشته باشد؛ فقط با تأمین اسلحه و آموزش دورادور، به کشور هم‌پیمان کمک بکند و سرباز همان منطقه از منافع آمریکا دفاع کند. در این میان سهم ایران، خلیج‌فارس و تا حدودی اقیانوس هند بود. قرار بر این شد که حضور ما با کشتی‌ها و زیردریایی‌ تا حدودی در اقیانوس هند، بتواند جایگزین نیروی دریایی آمریکا بشود.[2]

بعد از اعلام دکترین جدید، قرار بود ایران نقش ژاندارمی  را  در منطقه  و خلیج‌فارس بازی کند. برای همین بحث زیردریایی پررنگ و جدی شد. زیردریایی هم سفارش دادیم. قرار شد سه زیردریایی‌ معمولی آمریکایی کهنه نوسازی شود و به ما بدهند تا علم و هنر زیردریایی را یاد بگیریم. البته زیردریایی فقط برای خلیج‌فارس مطرح نبود، تسلط ایران به‌عنوان متحد آمریکا بر اقیانوس هند و دریاهای منطقه مسئلۀ اصلی محسوب می‌شد. از تنگه هرمز به‌طرف شرق که برویم، بلافاصله عمق بالای 1000 متر می‌رود. در خلیج‌فارس بیشترین عمق حدود 100 متر است، گاهی نقاط خاصی در تنگه هرمز عمق به 120 متر می‌رسد، ولی به‌مجرد اینکه تنگه هرمز را رد کنیم و به جنوب جاسک برسیم، عمق آب بالای هزار متر می‌شود. در آن قسمت‌های اقیانوس، زیردریایی خیلی خوب می‌تواند عمل کند؛ به‌اضافه این‌که قرار بود زیردریایی‌های ایران در اقیانوس هند هم رفت‌وآمدهایی داشته باشد.

آن زمان مسائلی در شاخ آفریقا مطرح بود. مسئله جنگ ظفار[3] و جنگ‌ودعوای بین کمونیست شوروی و کمونیست چین هم جریان داشت. در ادامه وقتی درگیر این جنگ شدیم، بیشتر در موردش می‌گویم. در جنگ ظفار حتی کمونیست‌های مائوئیست هم نقش بازی می‌کردند. در خاور دور هم خِمر‌های سرخ[4] و مائوئیست‌ها در مناطقی با حکومت‌های محلی می‌جنگیدند و منافع غرب و سیاست‌های سرمایه‌داری آمریکا را به چالش می‌کشیدند. اصولاً خطر کمونیست دوگانه بود، یک‌سو از طرف چین و از طرف دیگر شوروی دنیای سرمایه‌داری را تهدید می‌کرد. آن روزها دیدگاه آمریکا این بود که باید با هردوی این‌ها مقابله بشود. دکترین نیکسون می‌گفت برای مقابله با تهدید کمونیست نباید فقط سرباز و نیروهای آمریکایی مأمور بشود، باید نیروهای همان منطقه در این جهت فعال شود. در آن دوران دولت ایران، یعنی شخص شاه‌، دوست داشت که ایران در این زمینه در اقیانوس هند، پیش‌قدم باشد. به همین دلیل می‌گفتند ایران ژاندارم خلیج‌فارس است.

1- نیكسون، پس از نشستن بر كرسی ریاست جمهوری ایالات‌متحده سلاح قاطع خود را در برخورد با حوادث بحران‌زایی كه امریكا را به مخاطره افكنده بود، سیاست خارجی منطقی قرار داد. نیكسون به هنگام مسافرت خود به كشورهای آسیایی، در 25 ژوئیه 1969 م در پایگاه نظامی امریكا در جزیره گوام از اقیانوس آرام طی سخنانی، راهبرد نوین سیاست خارجی خود را مطرح كرد. این راهبرد، اصطلاحاً با عناوین دكترین نیكسون، دكترین نیكسون ـ كیسینجر، نظریه مشاركت ملی و یا نظریه جایگزینی موردبررسی قرارگرفته است. مهم‌ترین مبانی فكری و اصول این دكترین بر موارد ذیل استوار بود: 1. رعایت كلیه تعهدات كشورهای هم‌پیمان از سوی امریكا. بر این اساس، امریكا به‌تمامی قراردادها و پیمان‌های نظامی و اقتصادی پیشین با دولت‌های متحد، پایبند بود. نیكسون این اصل را در سخنرانی خود در جزیره گوام مطرح كرد و سپس در گزارش سیاست خارجی خود در 18 فوریه 1970 بر آن تأكید ورزید. 2. تأمین پوشش اتمی برای متحدان یا كشوری كه موجودیتش به منافع حیاتی و امنیت امریكا بستگی دارد. نیكسون در این مورد می‌گوید: «امریكا یك سپر دفاعی برای متحدانش كه ادامه حیات آنان برای امنیت امریكا و جهان مهم و ضروری است، در برابر یك حكومت هسته‌ای ایجاد خواهد كرد.» 3. كمك نظامی بر پایه تعهدات قبلی برای رویارویی با هرگونه تجاوز، به‌شرط آنكه كشورهای مورد تجاوز، مسئولیت اصلی دفاع را بپذیرند. این اصل از مهم‌ترین اصول دكترین نیكسون بود كه ساختار سیاست خارجی آینده امریكا را در مناطق مختلف جهان، به‌ویژه خلیج‌فارس ترسیم كرد. دكترین نیكسون به‌صراحت اعلام داشت كه امریكا به دولت‌هایی كه با خطر روبرو هستند، كمك خواهد كرد و ابزار نظامی لازم را در اختیار آنان خواهند گذاشت.

1- کشورهای صاحب ‌نفت در جهان‌ سوم که از دهۀ ۱۹۵۰ به بعد هر یک به شکلی درگیر مبارزه با کمپانی‌های بزرگ نفتی بودند، با تأسیس «اوپک» در سپتامبر ۱۹۶۰ درصدد استفاده از نفت به‌عنوان سلاحی برای نیل به اهداف اقتصادی و سیاسی برآمدند؛ برای نمونه، اوپک در سال‌های ۱۹۷۳ و ۱۹۷۴ قیمت‌های نفت را به‌صورت بی‌سابقه‌ای افزایش داد. نیکسون نیز تحت‌ِ تأثیر فرآیند سیاست‌گذاری خارجی، افکار عمومی آمریکا و شرایط بین‌المللی، سیاست جدیدی را در مورد خلیج‌فارس در پیش‌ گرفت که مبتنی بر سپردن مسؤولیت حفظ ثبات و امنیت منطقه به دولت‌های منطقه‌ای بود و به «دکترین نیکسون» مشهور شد. در این شرایط و به‌ویژه تحت تأثیر دکترین نیکسون، هدف سیاست خارجی ایران تحقق نقش ژاندارمی منطقه بود و به همین علت به خرید بیشتر تسلیحات از آمریکا روی آورد. بنیانِ مقاله، تبیین تأثیرپذیری سیاست نفتی ایران در دهۀ ۱۳۵۰ از دکترین نیکسون با استفاده از مدل پیوستگی «روزنا» است.

1- جنبش آزادی‌بخش ظفار در سال ۱۹۶۲ باهدف استقلال ظفار شکل گرفت. این سازمان در ابتدا تحت تأثیر اندیشه‌های ملی‌گرایانه رهبران قبایل منطقه بود و از کمک‌های نظامی عربستان سعودی نیز سود می‌برد. چریک‌های ظفاری علاوه بر حملات خرابکارانه به ادارات دولتی و تأسیسات نفتی توانستند بخش‌هایی از ظفار را نیز آزاد کنند. در ۱۹۶۷ دو حادثه موجب شد تا قدرت چپ‌گراها و ناصریست‌ها در این سازمان افزایش پیدا کند. اول شکست اعراب در جنگ شش‌روزه که دیدگاه‌های رادیکال را در تمام جهان عرب تقویت کرد و دیگری تشکیل جمهوری دمکراتیک یمن (یمن جنوبی) با خروج نیروهای انگلیسی از عدن. تا سال ۱۹۶۹ نیروهای شورشی بر بیشتر مناطق کوهستانی ظفار تسلط یافتند و تنها جاده‌ای که از صلاله به‌سوی این منطقه می‌رفت را قطع کرده بودند. نیروهای آن‌ها به‌خوبی آموزش‌دیده و مسلح به کلاشنیکف و سلاح‌های سنگینی چون تیربار دوشکا، خمپاره‌های ۸۲ میلی‌متری، راکت‌اندازهای کاتیوشای ۱۴۰ میلی‌متری ب‌ام ۱۴ و ۱۲۲ م‌. م گراد بودند. در مقابل سلطان عمان تنها هزار نیرو در ظفار داشت که تجهیزات بسیار بدی داشته و عمدتاً از سلاح‌های بازمانده جنگ جهانی دوم مانند تفنگ‌های گلنگدنی برخوردار بوده و تنها در سال ۱۹۶۸ تفنگ‌هایشان با تفنگ خودکار اف‌ان فال تعویض شد. این نیروها حتی لباس و پوتین مناسب ناهمواری‌های این منطقه را در اختیار نداشتند و آموزش لازم برای نبرد با چریک‌ها را ندیده بودند به همین دلیل فقط قادر به حفاظت از شهر صلاله و نواحی اطراف آن بودند. سلطان قابوس پس از به قدرت رسیدن در ۱۹۷۰ با گوشزد کردن خطر قوت گرفتن جنبش‌های چپ‌گرا در منطقه در صورت موفقیت شورشیان ظفار توانست حمایت‌های نظامی و مالی گسترده‌ای را از کشورهای منطقه دریافت کند. عملیات نظامی ارتش شاهنشاهی ایران در ظفار برای مقابله با چریک‌های جدایی‌طلب چپ‌گرا در این منطقه به درخواست سلطان قابوس، پادشاه عمان از محمدرضاشاه پهلوی، پادشاه وقت ایران انجام گرفت. محمدرضا پهلوی در ۱۹۷۳ میلادی (پائیز ۱۳۵۲) واحدهای واکنش سریع ارتش شاهنشاهی ایران را با سلاح‌های مدرن و ۲۰ فروند بالگرد به ظفار اعزام کرد. حضور نظامی ایران در تغییر وضعیت به سود پادشاهی عمان و سرکوب شورش ظفار نقش داشت. از آن زمان سلطان قابوس بقای تخت و تاج خود را تا حد زیادی مدیون ایران می‌داند.

2- خِمِرهای سُرخ نام گروهی با تفکرات و ایدئولوژی مائوئیستی بود که از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ میلادی بر کشور کامبوج حکومت می‌کرد. این حکومت برآمده از حزب کمونیست کامبوج بود و روش حکومتی آن‌ها به‌گونه‌ای بود که در این سال‌ها منجر به نسل‌کشی و قتل‌عام ۱٫۷ میلیون نفر شد که ۲۱ درصد کل جمعیت کامبوج را شامل می‌شد. رژیم خِمِرهای سُرخ با حمله ارتش ویتنام سقوط کرد. خِمِرهای سُرخ با در دست گرفتن قدرت تغییرات شدیدی را در جامعه ایجاد کردند به‌گونه‌ای که جامعه‌ای کاملاً کمونیستی و خودکفا ایجاد کنند. آن‌ها حکومت «دمکراتیک کامبوج» را تأسیس کردند. آن‌ها تمام مردم را به کار منظم و اجباری در مزارع مجبور کردند و مظنونان را مورد شکنجه قرار می‌دادند یا می‌کشتند. تخمین زده می‌شود که بیش از دو میلیون نفر از اهالی کامبوج طی این دوره کوتاه کشته‌شده باشند. رهبران خِمِرهای سُرخ تحصیل‌کردگان در کشور فرانسه بودند و منش حزب کمونیست فرانسه را سرلوحه خود قرار داده بودند. از میان آن‌ها پل پوت شناخته‌شده‌تر بود که در سال ۱۹۹۸ درگذشت.

انتهای مطلب

منبع: چهره به چهره دریا، آقامیرزایی،محمد علی، 1400، ایران سبز

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده