دریادار
هنگام فرماندهی ناو آرتمیز، بعد از عملیات ظفار آن را برای تعمیرات زیرآبی به کراچی پاکستان بردم. وقتی برگشتیم، در لنگرگاه، یک قایق به استقبالم آمد. یکی از دوستانم در قایق بود، به من گفت که در نیروی دریایی خبرهایی شده است و احتمالاً یک عده را خواهند گرفت. آمدیم و دیدیم همه همین حرفها را میزنند. بعد از دو سه روز یک عده را گرفتند. فرمانده نیروی دریایی، دریادار رمزی عطایی بود که او را هم گرفتند. در حقیقت فرمانده و جانشین نیروی دریایی، رئیس مهندسی نیروی دریایی و یک سری افسرهای زیردست رئیس مهندسی نیروی دریایی را بازداشت کردند. این افراد کسانی بودند که پروژههای ساختوساز اسکلهها و خانههای سازمانی پایگاهها را به عهده داشتند. اینجوری که گفته شد از پیمانکارها رشوه گرفته بودند. جانشین نیروی دریایی هیچوقت اقرار نکرد که رشوهای گرفته است، ولی او را هم گرفتند. درهرصورت اینها را چند سالی نگه داشتند و بعد هم بهشان عفو خورد. تقریباً میتوانم بگویم همهشان از ایران رفتند. چندتایشان که جوانتر بودند هنوز در ایران هستند. اینها زیاد متهم نبودند و اکنون در ایران مشغول کارهای دریایی هستند. بعضیهایشان هم بیکارند.
فرمانده ناوگان آن زمان تیمسار حبیباللهی فرمانده نیروی دریایی شد. رئیس ستاد ناوگان هم که رئیس ستاد ایشان بود، رئیس مهندسی جدید شد. به او هم درجۀ دریادار موقت دادند، درنتیجه تیمسار آزادی جانشین او فرمانده ناوگان و جانشین ناوگان ناخدا شهریار شفیق شد که با خانواده سلطنتی نسبت داشت. مرا هم از فرماندهی ناو آرتمیز بهعنوان رئیس ستاد ناوگان انتخاب کردند. با درجه ناخدا سومی معادل سرگردی رئیس ستاد ناوگان شدم. سابقهام خوب بود، بهاضافه اینکه در دانشگاه فرماندهی ستاد انگلیس در گرینویچ، گزارش بسیار خوبی راجع به من داده بودند. وقتی مرا برای این پست انتخاب میکردند، صحبت بود که به سرگرد چه جوری میخواهید پست دریاداری بدهید؟ که همین گزارش مرا ارائه میکنند تا مورد تصویب قرار بگیرد. گزارش را میخوانند و مرا انتخاب میکنند.
این پیشنهاد فرمانده نیروی دریایی، دریادار حبیباللهی بود. بعد هم شد دریاسالار حبیباللهی، اکنون در ایران نیست، خارج کشور است. در تاریخ 18/9/54 به ستاد ناوگان رفتم. ظاهراً تا محل دریاداری من تصویب شود، ابتدا سه ماه مرا بهعنوان افسر عملیات ناوگان خلیجفارس گذاشتند. از تاریخ 1/11/54 رئیس ستاد ناوگان خلیجفارس و دریای عمان شدم که در حقیقت جایگاه دریاداری بود. دو سه ماه هم طول کشید و همینجوری از تاریخ 18/9/54 تا 1/11/54 در اتاق رئیس ستاد نشستم. از تاریخ 1/11/54 رسماً پست جدید را به من ابلاغ کردند. در این مدت، خیلی کارها در ناوگان کردیم؛ ازجمله تشکیلاتی برای نظارت در ستاد ناوگان که تازه به بندرعباس آمده بود، درست کردیم.
این تشکیلات را پیاده کردیم. بهترین ناوهای نیروی دریایی در ستاد ما بودند. جانشین ناوگان هم بیشتر وظیفهاش این بود که برود توی دریا را بازرسی بکند. اصولاً زیاد هم به کاغذبازی علاقهمند نبود که بیاید و چیزی بخواند، بیشتر مرد عملیاتی بود. دوست داشت بیاید و بازرسی بکند. معمولاً وضعیت چیزهایی که دیده بود را به من یادداشت میداد، به فرمانده ناوگان هم یک گزارش میداد. گزارش او پیش ما میآمد و ما ارکان ستادی گوش میکردیم تا اشکالات را رفع کنیم. سیستم اینجوری بود که فرمانده ناوگان در محل مستقر میشد، اگر لازم بود به تهران میرفت. جانشین ناوگان، کارش این بود که بیشتر به ناوها سر بزند. کار رئیس ستاد هم این بود که اینها را به کارهای قابلاجرا تبدیل بکند. تصمیم نهایی را فرمانده ناوگان میگرفت و اجرا میشد.
در این مدت، توی خلیجفارس و دریای عمان خیلی کارکردیم. مانورهای بسیاری
برگزار شد. یک مقدار کار پشتیبانی عملیاتی و رفاهی هم انجام دادیم. پشتیبانی عملیاتی رفاه، قسمت لجستیکی و پشتیبانی به ناوهای نیرو بر بود. یک سری مواد سنگین را که هواپیما نمیتوانست ببرد به ناوهای نیرو بر میدادیم که منتقل کنند. وقتی به ستاد ناوگان رفتم، کارهای لجستیکی را انجام میدادم تا اینکه یک هواپیمایRF4[1] نیروی هوایی که رفته بود از مرز عمان و یمن جنوبی عکسبرداری بکند را با موشک سام شش زدند. آن روزها رئیس ستاد ناوگان بودم. هنوز درگیری در مرزهای یمن و عمان وجود داشت و ایران از طریق عکسبرداری شناسایی کمکهایی به عمان میکرد. ارتش ایران از این عکسها استفاده میکرد، به ارتش عمان هم میداد. مأموریت تجسس و یافتن دوربین این هواپیما را به نیروی دریایی دادند. به دلیل اینکه این هواپیمای عکسبرداری بود، نمیخواستیم دوربین دست آنها بیفتد. شاه دستور داد هر جور هست باید این دوربین را از زیرآب بیرون بیاورید. دوباره مجبور شدیم به دریای عربستان برویم. با عبور از تنگه هرمز وارد دریای عمان میشویم، بعد از رأسالحد وقتی بهطرف جنوب میپیچیم، نرسیده به باب المندب دریای عربستان آغاز میشود. این هواپیما را در ساحل شرقی یمن و عمان در دریای عربستان، درست مرز یمن جنوبی و عمان، نزدیک یک پاسگاه مرزی زده بودند و همانجا توی آب افتاده بود.
خلبان هم بعداً در کودتای نقاب گیر افتاد و اعدام شد. یکپا هم نداشت و در یمن زندانی بود. تا آنجایی که یادم میآید، فکر میکنم بعد از انقلاب آزاد شد. نامش را یادم نمیآید. اسم کوچکش داریوش بود. این خلبان آنجا رفته و عکسبرداری کرده بود. بعد از اصابت موشک به هواپیما، خلبان با چتر بیرون پریده و گویا پایش شکسته بود. یادم میآید که یک پا نداشت. مدتی در یمن جنوبی اسیر شد و در زندان بود. کتابی دارم که آقای ریشهری راجع به نقاب نوشته است. من به تاریخ علاقهمندم و این را خواندم. این خلبان را میشناختم، بعد دیدم که عکس او را هم جزو اعدامیان کودتای نقاب در این کتاب انداختهاند. تقریباً یقین دارم بعد از انقلاب که ایران و یمن جنوبی روابطشان باهم خوب شد، او را بهعنوان یک عمل خیر و حسن نیت آزاد کردند. به ایران آمد و بعد هم که گول افرادی را که در کودتای نقاب شرکت داشتند را خورد. البته من معتقدم که کودتای نقاب هم کار حزب توده بود. برای اینکه میخواستند ارتش را به هر نحوی شده بدنام و منحل بکنند.
در ارتش، کسی سیاسی نبود. از اول در دانشکده افسری آمده و بهسلامتی شاهنشاه گفته بودند: «خدا، شاه، میهن». استراتژی ارتش این بود. یک عده هم خودشان را شاهدوست میدانستند. بنابراین اگر کسانی میرفتند و میگفتند به شما ظلم شده، فرماندههایتان را اعدام و خودتان را پاکسازی کردهاند و میخواهند ارتش را از بین ببرند، حالا بیایید باهم کاری بکنیم؛ ممکن بود گروهی تحریک بشوند اما این کار آمریکاییها نبود. در حقیقت ممکن است یک عده را از بیرون آورده باشند که نشان بدهند اینجوری بوده است، ولی اگر در مورد نقش حزب توده تحقیق کنید، میفهمید هدف مجاهدین و حزب توده این بود که ارتش را از بین ببرند. چریکهای فدایی هم همینجور، بنابراین، این کار را میتوانند آنها کرده باشند.
باری اگر یمن به سازمان ملل میرفت، شکایت میکرد و دوربین را بهعنوان مدرک نشان میداد و ثابت میکرد ایران در کشوری که اصلاً همسایهاش هم نیست، دخالت میکند، برایمان داستان میشد. به دلایلی نمیخواستند این دوربین به دست کسی بیفتد. دستور دادند که بروید و دوربین هواپیما را درآورید. یک کشتی تجارتی از نیروی دریایی انگلیس اجاره کردیم. پاسپورتهایی از ملیتهای مختلف برای افراد ایرانی که زبانهای مختلفی بلد بودند، گرفتیم. اینها چیزهایی است که هیچکس نمیداند. حالا اگر بروید توی آرشیوهای ارتش و نیروی دریایی حتماً سوابقش موجود است.
1- حرف R یعنی reconnaissance یعنی این هواپیما عكسبرداری و فیلمبرداری میكرد. بیشتر عكس برمیداشت.
انتهای مطلب