انقلاب
وقتی انقلاب در ایران اوج گرفت و پیروز شد. تنها افسری بودم که بلافاصله بعد از انقلاب، نهتنها پاکسازی نشدم، بلکه شغل بالاتری گرفتم. اولین شغلم مسئول تجدید سازمان نیروی دریایی بود. بعد معاون طرح و برنامه و بعدازآن فرمانده ناوگان شدم.
ناخدا افضلی که آمد به ستاد مشترک ارتش، رفتم. خودم رفتم چون نمیخواستم زیردست افضلی کار کنم. ناخدا افضلی همدوره من و مهندس کشتی بود. فکر میکردم که او نمیتواند این کار را انجام بدهد؛ ضمناً به عملیاتی که اول انقلاب در پایگاههای دیگر کرده بودند، مشکوک بودم و میدانستم این افراد به آن صورت مذهبی نیستند؛ بهخوبی میشناختمشان. با ناخدا افضلی روی یک ناو از آمریکا به ایران آمده بودم. قبلاً هم گفتم کلاً به او مشکوک بودم، بنابراین در نیروی دریایی نماندم.
البته بهطورکلی سیاسی نبودم، در جایگاه یک افسر نیروی دریایی فقط حرفهای عمل میکردم. حتی فکرم هم حرفهای بود، به همین دلیل همیشه مورد قبول بودم و افسرهای زیردستم مرا دوست داشتند. اصلاً کاری به کسی نداشتم و شیلهپیلهای هم در کارم نبود. وقتی انقلاب شد، باوجود داشتن دو بچه حتی خانه هم نداشتم. فقط یک ماشین جیپ تویوتا خریده بودم. تمام ثروت خودم و خانوادهام یک جیپ تویوتا بود. مدل همین جیپهایی که بعداً هنگام جنگ در ارتش زیاد شد. انقلاب که به پیروزی رسید، اصلاً پاسپورت نداشتم؛ یعنی ابداً در فکر گرفتن پاسپورت و خارج شدن از ایران نبودم. به همین سبب کلاً پاسپورت نگرفتم. دلیلی نداشت که فکر کنم مرا اذیت میکنند. اشتباه هم نکردم، واقعاً به من کاری نداشتند. حتی پرسنل نیروی دریایی طومار جمع کردند که ما این شخص را بهعنوان فرمانده ناوگان میخواهیم.
حاجآقا حقانی هم طومار را به دفتر امام فرستاد. یک تعداد از این اسناد را هنوز دارم.
باید بگردم و پیدا کنم. البته آدم نباید از خودش تعریف بکند، ولی آن موقع درحالیکه جزو رؤسای ناوگان زمان قبل بودم، شغل بالاتری گرفتم و ردهام پائین نیامد. بعد هم که وارد جنگ شدیم که آنهم داستان خودش را دارد.
بعد از انقلاب در ارتش تغییرات زیادی انجام شد. سپهبد مهدیون بعد از انقلاب، به مدت 48 ساعت فرمانده نیروی هوایی شد. کارکنان نیروی هوایی تجمع و اعتراض کردند و او را عوض کردند. او یکی از خلبانهای خیلی خوب نیروی هوایی بود. شاید ساعت پروازش در نیروی هوایی، بیسابقه بود. اتفاقاً از یک خانواده محروم هم به درجه سرلشکری رسیده بود. برادرهای کوچکش در دبیرستان خاقانی، همکلاسی و همدوره من بودند. ازآنجا یادم هست که اینها خانواده بسیار متوسطی بودند.
قبل از انقلاب رئیس دایره عملیات، معاونت و رئیس ستاد در عملیات بودم. رکن سوم یعنی عملیات که کارهای جنگی را میکند. حالا هم رکن سوم ستاد کل یا ستاد مشترک مسئولیتش طرحریزیهای عملیاتی و البته هماهنگی کارهای عملیاتی است. از تاریخ 1/11/54 تا 1/1/58 رئیس ستاد ناوگان بودم؛ بعد از پیروزی انقلاب هم هنوز پست رئیس ستاد ناوگان را داشتم که بعد از 1/1/58 به عنوان معاون طرح و برنامه به تهران منتقل شدم.
بعد از انقلاب همهچیز دگرگون شد. اصلاً استراتژی ملی تغییر کرد. ما دیگر نه در بلوک غرب و نه در بلوک شرق بودیم، یعنی کشوری بودیم که میخواستیم از دو ابرقدرت مستقل باشیم. این شعار «نه غربی، نه شرقی، جمهوری اسلامی» که آمد، در حقیقت مؤید این بود که ما نه به شرق وابستهایم، نه به غرب. این عدم وابستگی به شرق و غرب، اصولاً دو جور استراتژی و نظریه دارد. دکتر مصدق طرفدار عدم وابستگی مثبت بود، یعنی میگفت باید از شرق و غرب امکانات بگیریم و چیزی بهشان ندهیم. به این نظریه موازنه منفی میگفتند. بعد از شهریور 20، وقتی کشور بسیار ضعیف بود، صحبت از موازنه مثبت هم بود. یعنی میگفتند نفت جنوب را که به انگلیسها دادیم، نفت شمال را هم به روسها بدهیم و کشور را تقویت کنیم. در دوران شاه بهخصوص برای نیروی زمینی اسلحه روسی هم خریدیم. اقدام بدی هم نبود. توپخانه ضد هوایی شلیکا به ما توانایی همپا بودن ضد هوایی با لشکرهای زرهی قوی را میداد و سلاحهای 23 میلیمتری که در جنگ به ما خیلی کمک کرد.
وقتی جنگ شد، این تجهیزات هنوز ناقص بود. بنابراین در دوره شاه یک مقدار سعی میشد این موازنه وجود داشته باشد. این مسئله دلایل مختلفی داشت. یکی از دلایل این بود که بعضیاوقات آمریکاییها برای دادن چیزهایی ناز میکردند؛ ما هم میگفتیم از روسها میخریم. بعضیاوقات به مصلحت بود که درازای گازی که به شوروی صادر میکنیم، یک سری سلاح بگیریم که فقط متکی به غرب نباشیم و این هم فکری بود. اصولاً چون همسایه شوروی بودیم، نفوذ نظامی همواره توأم با یک مقدار دادن اطلاعات بود. یعنی وقتیکه مستشاری را از روسیه برای ذوبآهن اصفهان میآوردیم، حواسمان جمع بود که صد در صد مقداری از اطلاعات راجع به اصفهان خارج میشود.
در دنیای امروز البته خیلی فرق کرده است. تقریباً میتوانم بگویم در دنیای امروز اصلاً این مسائل حلشده است. حتی چینیها که قبلاً در مورد دادن اطلاعات به خارج بسیار ملاحظهکار بودند، اکنون دیگر این موضوع را کنار گذاشتهاند، دلیلش هم این است که چیزهای جدیدی مثل ستلایت[1] و قمر مصنوعی عکسبردار به وجود آمده است. حالا توی تلویزیون و ماهواره خیلی چیزها را میبینید و همینجور از هوا و فضا از همهچیز عکسبرداری میشود، ولی ما هنوز هم میبینیم روی خیلی چیزها نوشتهاند عکسبرداری موقوف.
سیستمهای حفاظت اطلاعات هم خیلی مترقیتر شده است، یعنی متوجه شدهاند که اینجوری نیست. اطلاعات و ضداطلاعات، اکنون جنبههای دیگری پیدا کرده و به چیزهای دیگری توجه دارد که باید آنها را بپایند. امروزه هرسال یک سری کتابهایی به نام جِینز منتشر میشوند و اصولاً مؤسسه جینز در لندن انگلیس، مؤسسهای است که کارش تحلیل وضعیت نظامی دنیاست که کتابهایی همچون جینز فایترشیپ، جینز هاورکرافت و کتابی به نام جینز بتلتَنکز، راجع به تانکهای رزمی دارند. این کتابها سالی یکدفعه منتشر میشوند، خیلی هم گران و قطور است و برای هرکدام 150 یا 200 پوند باید پول بدهید.
البته مجله جینز را هم دارند که مرتب چاپ میشود و تمام پیشرفتهای نظامی را با عکس، تفصیلات و تواناییهایشان تجزیهوتحلیل و چاپ میکنند. پس اطلاعاتی مهم است که جزئیات ریز جنگهای الکترونیکی، فرکانسها، موارد فوق سری و در حال آزمایش یا اقدامات محرمانۀ دولتها و ارتشها و یک سری اطلاعات جزئی را داشته باشد و اینها اطلاعاتی است که دشمن نباید بداند. باقی اینها مثل بدنه تانک و بدنه هواپیما و غیره را که دیگر در کتابها و اینترنت موجود است. یک کتاب دیگر هم به نام «میلیتری بالانس» یا بهاصطلاح توازن نظامی هم هرسال منتشر میشود که نیروهای نظامی کشورهای مختلف را بررسی میکند و قدرت نیروی هوایی، دریایی، زمینی و حتی نیرو و قدرت بسیج همه کشورها را نوشته است. اصلاً میدانید در لندن، درآمد اقتصادی تعداد زیادی از شرکتهای انگلیسیاز طریق فروش خدمات و اطلاعات به دست میآید. این شرکتها اینتلجنس هستند. نوعی از شرکتند که با فروش اطلاعات درآمد کسب میکنند. مثلاً اطلاعات حساس نفت را میفروشند. مجلات ماهیانه و کتابهایی به نام Review دارند که تجزیهوتحلیل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی میکنند. در دانشگاه جنگ که بودیم، آنها را دیدهام. قبل از انقلاب هم برایمان میآمد. بعد از انقلاب زمانی که آقای ملکی در وزارت خارجه بود، اینها را وارد میکرد. اتفاقاً خیلی هم ارزان چاپ میکرد و ما هم میخریدیم. ولی حالا دیگرنیست،
این مجلهها به ایران نمیآید. اوج نیروی دریایی در آن زمان بود. البته ازلحاظ آموزش هم خیلی خرج میکردیم.
بهطور مثال تعداد زیادی از افسرهای نیروی دریایی رفتند و در رشتههای مدیریت، الکترونیک و مدیریت صنایع در آمریکا دورههای دکترا دیدند. دکتر علیاصغر کاظمی یکی از این افراد، استاد دانشگاه و افسر نیروی دریایی است که کتابهای زیادی هم منتشر کرده است. زمان جنگ هم مشاور بود و آدم بسیار بامعلوماتی بهحساب میآمد.
1- Satellite ماهوارههای قدرتمندی که همه چیز را رصد میکنند.
انتهای مطلب