چهره به چهره دریا-41
زندگینامه و خاطرات ناخدایکم کوروش بایندر

حسام‌الدین بیان ‌هم در نیروی زمینی بود. ایشان ‌هم یکی از افسرهای خوب نیروی زمینی، مطلع و استاد دانشکده افسری بود. بعد از انقلاب با او آشنا شدم. خیلی به من لطف دارد و مرد بسیار خوبی است. به‌طورکلی ارتش ایران برای گسترش خود نظریات غربی را گرفته بود. حالا من این نظریات غربی و شرقی را برایتان توضیح می‌دهم. غربی‌ها اصولاً فردگرا هستند. جامعه‌گرا نیستند، یعنی می‌گویند فرد مهم‌ترین عنصر مجموعه است. می‌گویند اگر فرد آزاد باشد و بتواند طوری که دلش می‌خواهد زندگی کند، اجتماع هم همان جوری زندگی می‌کند اما ایدئولوژی‌های شرق یا کمونیست، در حقیقت می‌گفت که فرد مسئله و مورد اهمیت نیست. باید کاری بکنیم که اجتماع آموزش ببیند و رفاه داشته باشد. باید جامعه مسکن، بهداشت و تحصیلات داشته باشد. غربی‌ها می‌گفتند باید کاری بکنیم که فرد این مزایا را داشته باشد و درنتیجه می‌توانیم به‌جایی برسیم که همه از این امکانات برخوردار باشند و این فردگرایی و اجتماعی گرایی، در فلسفه نظامی شرق و غرب هم وجود دارد.

نیروی دریایی اتحاد جماهیر شوروی، با این تاکتیک و استراتژی که می‌گفت کشتی روسی باید بتواند از راه دورتر، شروع به تیراندازی بکند و ضربه شدیدی بزند و بعد این ضربۀ شدید بتواند استمرار داشته باشد. بنابراین نیروی دریایی شوروی بر این منوال کشتی‌های جنگی‌ می‌ساخت. این را اگر تجزیه‌وتحلیل کنیم، به‌جایی می‌رسیم که می‌بینیم در طراحی و ساخت کشتی تاکید دارند‌ باید توپ‌هایی  با برد  خیلی زیاد

داشته باشد که بتوانند در نخستین مرحله از راه دورتر شلیک کنند و موشک‌های دوربرد داشته باشند.

به‌هرحال بگذریم ناخدا افضلی به نیروی دریایی آمد و من نمی‌خواستم با او کار کنم. خیلی‌ها اعتقاد دارند که توده‌ای‌ها در نیروی دریایی، قبل از فاش شدن ماجرای جاسوسی افضلی و گروهشان، خیلی نفوذ داشتند اما به‌شخصه قبول ندارم که حزب توده در نیروی دریایی نفوذ عمیقی داشتند. این‌ها در کل‌ حدود 1500 افسر نیروی دریایی، فقط پنج یا شش نفر بودند که به‌طورکلی یک تعدادی‌شان از دوران نهضت ملی وارد حزب توده شده و یا سمپات بودند. افضلی و یکی دوتای دیگر‌شان متعلق به آن دوران بودند که ارتباطشان قطع شده بود ولی بعد از انقلاب این‌ها دل‌وجرئت پیدا کردند و دوباره رفتند، یا با آن‌ها تماس گرفته شده بود واقعاً نمی‌دانم.

بنابراین این‌ صحبت را قبول ندارم که حزب توده در نیروی دریایی خیلی قوی بود. کم بودند اما تشکیلاتی کار می‌کردند. ما سیاستمدار نبودیم، اصلاً نمی‌دانستیم این‌ها توده‌ای‌اند، حتی نمی‌دانستیم سیاسی‌اند. فکر می‌کردیم هیچ‌کس سیاسی نیست. واقعاً تعجب کرده بودیم که افضلی ریش گذاشته و تسبیح به دست می‌گیرد؛ چون به‌خوبی سوابقش را می‌دانستیم. پیش خودمان می‌گفتیم حتماً یک داستانی دارد، ولی نمی‌دانستیم این داستان چیست. می‌خواستیم کار واقعی نیروی دریایی را بکنیم، یعنی در حقیقت نیروی دریایی را به دریا ببریم و تمرین کنیم اما می‌دیدیم که این‌ها می‌روند، یک صحبتی می‌کنند و اوضاع را به هم می‌ریزند و بیخودی شلوغ‌وپلوغ می‌کردند.

طبقه درجه‌دار نیروی دریایی نسبت به افسران زندگی سخت‌تری داشتند. البته اگر نسبت بگیریم، آن‌ها از بقیه ارتش مرفه‌تر بودند. به خارج کشور می‌رفتند، کشتی می‌آوردند، فوق‌العاده می‌گرفتند، خانه‌سازمانی داشتند، بهداری، دبیرستان و همان چیزهایی که افسرها داشتند، این‌ها هم داشتند، ولی کمی سطح پایین‌تر بودند. گاهی اوقات می‌رفتیم و وضعیتشان را می‌دیدیم؛ خیلی به هم نزدیک بودیم. در نیروی دریایی درجه‌دار و افسر خیلی به هم نزدیک بودند. البته بعضی از افسرها این‌جوری نبودند، ولی اکثریت افسرها و درجه‌دارها به دلایل خیلی روشن بسیار به هم نزدیک بودند. روی کشتی، کل مساحت برحسب این‌که کشتی کوچک یا بزرگ باشد، حدود 300 تا 600 متر است. 100 یا 200 افسر و درجه‌دار مجبور بودیم مدت‌ها در این محیط زندگی ‌کنیم. در طبقات مختلف، در انبار مهمات، انبار سوخت و حمام دسته‌جمعی همواره باهم بودیم. پس بنابراین خیلی نزدیک به هم زندگی می‌کردیم. حتی گاهی همدیگر را لخت می‌دیدیم. مثل پادگان نبود، یک مدت طولانی شبانه‌روز با هم روی دریا بودیم، بنابراین خیلی به هم نزدیک بودیم. بعضی افسرها با درجه‌دارها خیلی رفیق بودند، بعضی‌ها هم روابط معمولی داشتند.

دلیلی نمی‌دیدیم که بخواهند سیستم نیروی دریایی را عوض کنند، ولی یک عده درجه‌داران را تحریک می‌کردند. در ابتدا 4 یا 5 نفر بودند اما یاد گرفته بودند دیگران را به‌خوبی تحریک کنند. مثلاً وارد کشتی می‌شدیم و می‌دیدیم روی برد یک اعلامیه زده‌اند و فردی که فرمانده قسمتی شده بود را تخریب کرده‌اند که او رفیق فلانی و مورد توجه فلانی بوده است؛ یا نشان فلان داشته است. خب همه نشان داشتند. یادم هست برای من هم نوشتند که رفیق گرمابه و گلستان شهریار شفیق بوده‌ام. جالب است بدانید اصولاً در سیستم دربار طوری نبود که کسی با درباری‌ها رفیق بشود.

می‌خواهم این‌ها روشن بشود، آن‌ها رفیق‌ یا نزدیکان خودشان را انتخاب می‌کردند. هر زمان ‌هم که از آن‌ها نقطه‌ضعفی می‌دیدند، ردشان می‌کردند و می‌رفت. طوری نبود که شما بتوانی احساس کنی که جزو آن‌ها هستی. شهریار هم کسی بود که دوست داشت به کسی که خوب کار عملیاتی و حرفه‌ای دریایی بلد بود، نزدیک بشود. تشویقش و اگر هم لازم بود کمکش می‌کرد، ولی در سیستم آدم‌های درباری اصلاً‌ چیزی به‌عنوان دوست یا رفیق‌ وجود نداشت؛ این صمیمیت نمی‌توانست به این  شکل

باشد که اگر شما کاری می‌کنید، پس او هم برای شما کاری می‌کند، ابداً این‌جوری نبود.

بعد از انقلاب با معیارهای آن زمان، هرکسی یک نقطه‌ضعف‌هایی داشت. یکی نشان تاج و یکی نشان‌ همایون گرفته بود. اوایل اگر می‌گفتی در عملیات تنب ابوموسی هم شرکت کرده‌ام، جرم بود. اگر به ظفار رفته و جنگیده بودی، جرم بود. کم‌کم هواداران حزب توده و سازمان‌های دیگر مثل مجاهدین و چریک‌های فدایی را بین درجه‌دارها دیدیم و متوجه گرایش‌هایشان شدیم. تک‌وتوک در میان درجه‌دارها بودند و دیگران را تحریک می‌کردند. شناخته ‌شده نبودند، ولی معلوم بود بین درجه‌داران نفوذ دارند.

فکر می‌کنم  همان روزها و ماه‌های آخر و اوایل پیروزی انقلاب سربازگیری انجام شده بود. به این شکل که مثلاً درجه‌داری به مرخصی رفته و دیده بود پسرخاله‌اش حرف‌هایی می‌زند؛ پای حرف‌های او نشسته و گوش کرده بود و متوجه شده بود حرف‌هایی که می‌زند، در آینده ازلحاظ اجتماعی و اقتصادی به نفع اوست. شعار نظام ارتش بی طبقه توحیدی، موردپسند این‌ها بود. بنابراین با این افراد همراه می‌شدند، شلوغ می‌کردند و اوضاع را به هم می‌ریختند. واقعیت این است که نه حزب توده، نه سایر احزاب، نفوذ چشمگیری نداشتند، به همین دلیل هم خیلی زود نیروی دریایی منظم شد. بلافاصله با شروع جنگ همه سر جای خودشان نشستند و منظم شروع به کار کردند. فداکاری‌های بسیاری هم کردند که خیلی کمرنگ منعکس شده است. واقعاً نقش نیروی دریایی در جنگ و فداکاری پرسنل، افسران و درجه‌داران روی ناوها و نیروهای پشتیبانشان جزو مواردی است که به دلیل اتفاقاتی که پشت سر هم افتاد، خیلی تیتروار منعکس شده است. همین مسائل ابتدای انقلاب موجب شد کارهای خوبی هم که در نیروی دریایی شده بود، درست ارائه نشود.

تقریباً همان ابتدای جنگ، توانستیم باوجود تمام کمبودها و فشارها در سرفرماندهی نیروی دریایی، کاری کنیم که نیروی دریایی عراق در ساحل خودش محبوس شود. بعد از هفتم آذر، نیروی دریایی عراق عملاً دیگر نتوانست کشتی‌هایش را بیرون بیاورد. البته این‌ها کمی هم به دلیل نقطه‌ضعف جغرافیایی‌شان بود. واقعیت‌ها را باید گفت، ولی در حقیقت تعداد زیادی‌ از شناورهای عراقی تا بیرون آمدند که خودی نشان بدهند، اما همگی توسط نیروی دریایی و نیروی هوایی غرق شدند. عراقی‌ها متوجه شدند با توجه به این‌که ازلحاظ جغرافیایی نقطه‌ضعف دارند، باید برای تقویت نیروی هوایی و ضد دریایی خودشان اقدام کنند. هلی‌کوپترهای سوپرفرلون گرفتند و هواپیماهایشان را مجهز به موشک اگزوست فرانسوی کردند. آن‌ها عملاً به این نتیجه رسیدند حالا که نمی‌توانند از طریق سطح دریا با نیروی دریایی ایران مقابله کنند، باید برای جبران این ضعف، به تقویت قسمت‌های دیگر ارتش خود بپردازند.

گفتند وقتی از طریق سطح آب نمی‌توانیم بجنگیم، از هوا می‌رویم و این کار را انجام می‌دهیم. با هزینه بسیار، نیروی هوایی‌شان را به نیروی هوایی ضد دریایی تبدیل کردند. هدف نیروی دریایی در جنگ ضربه زدن به اقتصاد کشورهای دشمن است. عراقی‌ها روی این‌که خطوط مواصلاتی دریایی ایران را قطع کنند، به شدت کار می‌کردند. می‌خواستند ابتدا جلوی صادرات نفت ایران را بگیرند و بعد واردات ایران را دچار اشکال کنند. هر چیزی وارد بندر امام می‌شد، با موشک می‌زدند، اما باید بدانید عراقی‌ها هیچ‌وقت نتوانستند از روی کشتی این اهداف را بزنند، همه را یا از ساحل و یا از طریق هوا می‌زدند. نیروی دریایی کار خودش را همان اول جنگ، خیلی خوب انجام داد. تقریباً صادرات اسکله‌های البکر و الامیه را ساقط کرد. به‌طوری‌که اصلاً نتوانند پایگاهی روی آن داشته باشند. بنابراین آن‌ها به نیروی هوایی پناه بردند و روی آب شناور نبودند.

همان اوایل انقلاب، یک سری‌ از قراردادهای تسلیحاتی لغو شد. سیاست حکومت دولت موقت این بود که از بلوک آمریکا و غرب، به غیر متعهدها بپیوندیم، جزو متعهدها بودیم، ولی کسی باور نمی‌کرد. این باور را باید به وجود می‌آوردیم. باید نشان می‌دادیم که دیگر نمی‌خواهیم به اقیانوس هند برویم. بنابراین بلافاصله گفتند رزم‌ناوهای اسپرونزا را نمی‌خواهیم. زیردریایی آلمان را هم تا بعد از جنگ نگرفتیم. یک‌بار به هیئت‌وزیران رفتم. آن زمان آقای موسوی نخست‌وزیر بود. وزیر دفاع تیمسار امیر سلیمی که باهم دوستی نزدیکی داشتیم و داریم مرا به هیئت‌وزیران برد. خیلی به ایشان ارادت دارم. مردی بسیار وارسته و یک نظامی بسیار صاف‌وصادق است. آن روزها زیردریایی‌ها و ناو خارک را گرفتیم. دلایلی آوردم که زیردریایی سلاح خوبی است، ولی واقعیت این است که به‌قدری گران بود که شاید درستش این بود که این پول را برای نیروی دریایی هزینه نکنند و به نیروی هوایی بدهند. در خلیج‌فارس بیشتر به هواپیما احتیاج داشتیم. چون نیروی دریایی عراق که کاری نمی‌کرد. اگر می‌خواستیم هم که نمی‌دادند، باید 6 میلیارد دلار پول می‌دادیم که این مبلغ به صلاح نبود. ما هم رفتیم توی هیئت‌وزیران و نکات مثبت و منفی، ازجمله قیمت بالای آن را هم گفتیم. نمی‌دانم بقیه‌اش چه شد، ولی می‌دانم که دیگر به ما ندادند؛ من هنوز آن زمان توی ارتش بودم. حالا یا فرمانده دریا ساحل یا توی ستاد مشترک بودم.

 

انتهای مطلب

منبع: چهره به چهره دریا، آقامیرزایی،محمد علی، 1400یران سبز، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده