یادداشت هایم از آن روز و نظرات فرماندهان
جناب سرهنگ سالارکیا معاون لشکر 77 بود. من بلافاصله بعد از عملیات با ایشان صحبت کردم، دلایل عقبنشینی را اینطور بیان کردند: نداشتن روحیه، آشنا نبودن با منطقه، صعبالعبور بودن منطقه، عدم تدارک غذا و مهمات، شدت آتش دشمن، ترس و وحشت از کشته یا اسیر شدن، ناراحتی پرسنل از آمدن لشکر به شمال غرب، کمبود نیرو در خط و کمبود پشتیبانی. اینها خلاصه صحبتهای جناب سرهنگ سالارکیا بود که معاون لشکر بودند. دستور از ردهبالا بود و این یک دستور بود و فرمانده نیروی زمینی باید دستور ستاد جنگ را اجرا میکرد و چارهای جز اجرای دستور نبود. به همین خاطر بود که فرماندهان در حال برگشت از شناسایی، یگانهای خود را تحویل گرفتند. بعضی از فرماندهان، یگانهای خود را در منطقه پیدا کردند. با یکی از پرسنل (ستوانیار عقیل مرادی) تیپ 2 لشکر 77 که شامل گردان 153، گردان 122 و گردان 129بود، صحبت کردم. ایشان عنوان میکرد که در شلمچه تلفات داشتند و قبل از بازسازی به منطقه شمال غرب حرکت کردند و در منطقه والفجر 9 به کار گرفته شدند. جایگزین شهدای تک در شلمچه و ضایعات خودرویی آن عملیاتهنوز واگذار نشده بود و سربازان 100 روز بود که به مرخصی اعزام نشده بودند و از منطقه جنوب به شمال غرب آورده
شده بودند.
گردان 118 تیپ 3 لشکر 28 را که وضعیت آمار تلفاتشان را بررسی کردم 42 شهید، 80 مجروح و 13 مفقودالاثر داشتند، گردانهای تیپ هوابرد شامل 126، 146، 135، 158 و 101 در منطقه حضور داشتند. با سروان غلامعلی امیری فرمانده گردان 118 تیپ 3 لشکر 28 صحبت کردم، گفت:از ساعت شش تا هشت عصر، آتش تهیه دشمن اجرا شده بود و ساعت هشتتا ده و نیم شب قطع آتش و مجدداً از ساعت ده و نیم الی دوازده شب آتش تهیه سنگین دیگری توسط دشمن اجرا و از ساعت دوازده تک دشمن اجرا شد. علل این وضعیت را سروان امیری به این صورت عنوان میکرد: 1- کمبود آتش پشتیبانی 2-ترک منطقه توسط دیدبانهای توپخانه سپاه 3- نبود طرح مشخص در منطقه پدافندی 4- عدم شناسایی روی زمین توسط فرماندهان و یگانها برای تشکیل یک خط پدافندی محکم 5- نداشتن ارتباطات 6- عدم اطلاع از یگانهای همجوار 7- تعداد زیاد نفرات دشمن 8- محاصره نیروهای خودی توسط دشمن 9- آسیب رسیدن به خطوط آمادی خودی، خصوصاً مهمات.
ستوان بهزاد بزرگانی فرمانده یکی از گروهانهای گردان 118 نیز عنوان کرد شش تا هشت شب، آتش پراکنده دشمن اجرا شد و ده ونیم تا دوازده شب شدت داشت و از ساعت دوازده به بعد هم عملیات تک نیروهای عراقی آغاز شد. اکثر یگانهای توپخانه در فاو بودند و به همین جهت آتش پشتیبانی با خمپارهاندازهای 120 میلیمتری و موشکانداز 107 (مینی کاتیوشا) اجرا میشد؛ یعنی نیروهای ما با آتشهای پشتیبانی سازمانی گردانها که در اختیارشان بود پشتیبانی میشدند. آتش یگانهای توپخانه خیلی کم بود و یا اصلاً نبود. علت این بود که یگانهای توپخانهها بیشتر در فاو بودند و توپخانههای یگانهای قرارگاه شمال غرب میباید به پای کار میآمدند و دیدهبانها را مستقر میکردند و به علت جابجایی نتوانستند پشتیبانی آتش لازم از یگانهای عمل کننده به عمل آورند.
سروان مهدی شاهمقصودی جمعی گردان 112: نداشتن تحرک خودرویی به علت نداشتن خودرو و تدارک نشدن نفرات به علت صعبالعبور بودن منطقه و تدارک دشمن بهوسیله بالگرد و عدم تدارک مهمات نیروهای خودی به علت آتش سنگین دشمن و همچنین نداشتن خودرو و نبود آتشهای ضد آتشبار نیروهای خودی و در نتیجه آتش باری دشمن باعث تلفات وعقبنشینی نیروهای خودی شد.
ستوان یکم صادق لطفی فرمانده یکی از گروهانهای 112 نیز اظهار داشت که با توجه به حساسیت قله ارتفاع 1904 که هم ازنظر راه تدارکاتی و هم ازنظر موقعیت سوقالجیشی باید تصرف میشد انجام نشد. در عملیات والفجر 4 هم که در این منطقه اجرا شده، این ارتفاع تصرف نشد. سروان علیاکبر اوج جمعی گردان 112 نیز اظهار داشت. به علت نبود مهمات و وسایل ترابری، همان مهمات را که در خط داشتیم نتوانستیم استفاده کنیم. هنگام عقبنشینی نیز همان مهمات را جا گذاشتیم. خودروهای غنیمتی را که با خون و دل گرفته بودیم، نتوانستیم به عقب تخلیه کنیم.
لشکر 28 چون در منطقه سرزمینی خود بود، وضعیت بهتری نسبت به سایر یگانها داشت و یکسری امکانات را پای کار برده بودند، ولی آنها هم هنگام عقبنشینی به علت نداشتن وسایل ترابری، تجهیزات را جا گذاشته بودند. توپخانه در حال تغییر موضع بود و نتوانست اجرای آتش کند و کمبود سرباز نیز داشتیم.
سروان محمدرضا سرآبادانی رئیس رکن 2 تیپ 3: عدم هماهنگی در اجرا عملیات بین سپاه و ارتش. ساعت یک تا سه در روز 22/12/64 آتش تهیه انجام شد. ساعت پنج و نیم یک گروهان از هوابرد در منطقه مستقر شد.
فرمانده تیپ 3 لشکر 28 جناب سرهنگ هوشنگ صفری: عدم انتخاب زمین مناسب برای پدافند، عدم میل جنگجویی پرسنل به علت بکارگیری مکرر در عملیات قبل از والفجر 9، تحمیل کردن عملیات به ارتش از طرف سپاه، تحویل خط پدافندی به ارتش قبل از استقرار نیروها در خط توسط سپاه، نبود وسایل جهت بهکارگیری نیروها ( به علت نبود ماشین بهطوریکه نتوانستیم گردان 112 را به منطقه بیاوریم)، عدم تعادل و توازن بین وسایل و ادوات حتی در اقلام خودرویی و تدارکاتی بین نیروهای سپاه و ارتش موجود در منطقه و همچنین تغذیه به نحوی که در نیروهای سپاه کنسرو و تن به وفور وجود داشت ولی در نیروهای زمینی موجود در منطقه از نظر مواد غذایی در مضیقه شدید بودند، ندادن اطلاعات لازم از منطقه عملیات از سپاه به ارتش، که این باعث شد که ما هیچگونه اطلاعاتی از منطقه عملیات نداشتیم.
فرمانده گردان 126 تیپ 55 هوابرد سرگرد سلیمان آرمین نیز اظهار داشت، گردان از منطقه مارد در خوزستان در تاریخ 12/12/64 به اینجا آورده شد، در حالی که فرماندهان گروهان و گردان مدت 90 روز و سربازان 100 روز بود که مرخصی نرفته بودند. از 1/11/64 تا 28/12/64 مرخصیها لغو شده بود و از تاریخ 28/12/64 نیز تعداد کمی، بعد از 80 الی 90 روز به مرخصی اعزام شده بودند و هنوز مراجعت نکرده بودند. فرمانده تیپ میگفت، فرمانده گردان آرپیجی گرفته و به خط رفته، وجود جنازههای شهدا در کنار باقیمانده سربازها یکی از عواملی بود که روحیه آنان را پایین آورده بود، اجرای شدید آتش پشتیبانی دشمن، نداشتن جانپناه در منطقه نبرد که باعث وارد نمودن تلفات زیادی شده بود، عدم پشتیبانی آتش نیروهای خودی، عدم وجود خمپارهاندازها به تعداد کافی، آتش شدید توپخانهای دشمن، به طوریکه ما التماس میکردیم به خاطر خدا دو دقیقه آتش دشمن را خاموش کنید، نیروی احتیاط هم نداشتیم. نیروی احتیاط موجود نیرویی بود که سه بار روی آن تک شده بود (گردان 101) و با کمبود آتش توپخانه و خمپارهها، در نهایت ساعت 6 صبح عقبنشینی را شروع کردیم. به علت عدم وجود آمبولانس، زخمیها در منطقه مانده بودند، توپخانهها فعال نبودند و اکثراً در فاو بودند. این صحبت تعدادی از سربازان بود که دشمن آتش تهیه دو ساعت و نیم و آتش خودی صفر (تا وقتیکه مهمات موشک 107 داشتیم آتش پشتیبانی داشتیم) تیربارها و تفنگها به علت بارندگی و گل و لای منطقه گیر میکردند، کمبود نفرات و اسلحه و مهمات باعث پایین آمدن روحیه سربازان شده بود. کمبود مواد غذایی نداشتیم ولی به علت وسعت منطقه استعداد ما در خط بهاندازه کافی نبود. منطقه صعبالعبور بود و اعلامشده بود که بارزانیها سه روز قبل منطقه را ترک کرده و نیرویی نبود که اینها را راهنمایی کنند.
فرمانده گردان 135 سرگرد زینالعابدین مرادی، فرمانده گروهان یکم ستوان تارخ، فرمانده گروهان دوم ستوان مهدی زاده و فرمانده گروهان سوم ستوان اصلان بیگ بود که در این عملیات در شیخ گزنشین شهید شد. ستوان مهدیزاده فرمانده گروهان دوم گردان 135 میگفت، آتش تهیه ساعت 11 شب شروع شد، در این لحظه گروهان سوم در حال تعویض بود و گردان هنوز خبر نداشت که چه خبر است و ارتباط باسیم و بیسیم هنوز برقرار نشده بود، صبح زود آمدم بخوابم دلم شور زد، آمدم بیرون دیدم، تانکهای دشمن پشت سرمان قرار دارند. با گروهان سوم تماس گرفتم، گفت وضعیت بحرانی است و برگردید و چون میدانستم این خط پدافندی خوب نیست، خواستم برگردم و بروم کمک گردان 126 به همین خاطر خمپارهها را در آمبولانس ریختم که در بین راه توسط توپخانه نیروهای عراقی زده شد. ستوان مهدیزاده سپس ادامه داد، گروهان را جمع کردم و به آنها گفتم: مردانه ایستادگی میکنید و اگر محاصره شدیم محاصره را میشکنیم و به کمک گردان 126 میرویم. سه فروند بالگرد عراقی ساعت 6 راه را با آتش بسته بودند، نیروهای دشمن توانستند ارتفاع را بگیرند، بدی آب و هوا باعث شد که هوانیروز نتواند وارد عمل شود. یکی از پرسنل گروهان اظهار داشت، فرمانده گروهان ستوان مهدیزاده باعث نجات گروهان شد، به جزء یک نفر که اسیر شد، بقیه نجات پیدا کردند که وی با آر پیجی به سه سرباز عراقی که داشتند گروهان یکم را اسیر میکردند حمله کرد و آنها را کشت و تعدادی زیادی از بچهها را که اسیر شده بودند نجات داد.
این خلاصه یادداشتهایی بود که من در عملیات والفجر9 از فرماندهان یادداشت کرده بودم. در نهایت این عملیات در یک وضعیت بسیار نامتعادل و نامناسب شروع شد، در حالی که فرمانده قرارگاه غرب، فرمانده نیروی زمینی و فرماندهان یگانها، همه در منطقه و در خط مقدم حضور داشتند. خاطرهای که خوب است بازگو کنم، فرمانده لشکر 77 (امیر صالحی فعلی) قرارگاه خود را ترک نمیکرد و وسایل او هم مانده بود و نگران این بودیم که فرمانده لشکر اسیر شود. فرمانده نیرو دستور داد که بروید فرمانده لشکر را از سنگر بیرون آورده و با خود بیاورید، چون اگر فرمانده لشکر اسیر شود، آبروی ما میرود. نفراتی رفتند و وی را به تماس و دستور فرمانده قرارگاه شمالغرب با ایشان، بالاخره از قرارگاه لشکر به عقب تخلیه کردند. همه عقبنشینی کرده بودند و تنها قرارگاه لشکر مانده بود. نیروهای عراقی داشتند قرارگاه را دور میزدند. وضعیت بسیار بدی به وجود آمده بود. من در تاریخ خوانده بودم نیروها شکست میخورند و عقبنشینی مدیریت نشده میکنند، ولی در عمل به چشم ندیده بودم. آن روز من آن وضعیت را دیدم و خیلی ناراحت شدم. سعی میکردیم جلوی سربازها را بگیریم، ولی نمیتوانستیم. سربازها اصلاً به دستورات گوش نمیدادند و توان خود را از دست رفته میدانستند.
عملیات والفجر9 را فقط کسانی که در معرکه بودند، میتوانند تشریح کنند و فرماندهانی که در این عملیات بودند، میتوانند توضیح دهند تا بگویند چه اتفاقی افتاده است و با چه هدفی رفته بودند؛ چون آنها در حال شناسایی بودند و در راه برگشت از شناسایی، یگانهای خود را تحویل گرفته بودند. به چه صورت یگانها در خط مستقر شده بودند و چه امکاناتی داشتند و چه فشاری روی آنها بود و چقدر تلفات دادند و علت این شکست چه بود که من به بعضی از اینها (نداشتن سرپناه) اشاره کردم. من استعداد بعضی از یگانها را یادداشت کرده بودم گردان 101 که شامل گروهان ارکان 200 نفر، گروهان یکم 57 نفر (47 نفر سرباز)، گروهان دوم 49 نفر (40 نفر سرباز بقیه درجهدار) و گروهان سوم 61 نفر بودند. بعد از عملیات والفجر9 واحد عملیات بازرسی نیروی زمینی شکل گرفت، از آن به بعد در کلیه عملیاتها حاضر بودیم، یعنی قبل و بعد از هر عملیاتی، قبل از عملیات، کار ما بازدید از آمادگی یگانها و اطلاع رسانی برای تصمیمگیری درست فرماندهان و بعد از آن، بررسی و تجزیه تحلیل علل شکست یا پیروزیها در هر عملیات بود. والسلام
انتهای مطلب