عملیات والفجر9 – تاریخ شفاهی (62) – قسمت پایانی
اسفند ۱۳۶۴ در غرب مریوان

 

یادداشت هایم از آن روز و نظرات فرماندهان

جناب سرهنگ سالارکیا معاون لشکر ۷۷ بود. من بلافاصله بعد از عملیات با ایشان صحبت کردم، دلایل عقب‌نشینی را این‌طور بیان کردند: نداشتن روحیه، آشنا نبودن با منطقه، صعب‌العبور بودن منطقه، عدم تدارک غذا و مهمات، شدت آتش دشمن، ترس و وحشت از کشته یا اسیر شدن، ناراحتی پرسنل از آمدن لشکر به شمال غرب، کمبود نیرو در خط و کمبود پشتیبانی. اینها خلاصه صحبت‌های جناب سرهنگ سالارکیا بود که معاون لشکر بودند. دستور از رده‌بالا بود و این یک دستور بود و فرمانده نیروی زمینی باید دستور ستاد جنگ را اجرا می‌کرد و چاره­ای جز اجرای دستور نبود. به همین خاطر بود که فرماندهان در حال برگشت از شناسایی، یگان‌های خود را تحویل گرفتند. بعضی از فرماندهان، یگان‌های خود را در منطقه پیدا کردند. با یکی از پرسنل (ستوانیار عقیل مرادی) تیپ ۲ لشکر ۷۷ که شامل گردان ۱۵۳، گردان ۱۲۲ و گردان ۱۲۹بود، صحبت کردم. ایشان عنوان می‌کرد که در شلمچه تلفات داشتند و قبل از بازسازی به منطقه شمال غرب حرکت کردند و در منطقه والفجر ۹ به کار گرفته شدند. جایگزین شهدای تک در شلمچه و ضایعات خودرویی آن عملیات‌هنوز واگذار نشده بود و سربازان ۱۰۰ روز بود که به مرخصی اعزام نشده بودند و از منطقه جنوب به شمال غرب آورده

شده بودند.

گردان ۱۱۸ تیپ ۳ لشکر ۲۸ را که وضعیت آمار تلفاتشان را بررسی کردم ۴۲ شهید، ۸۰ مجروح و ۱۳ مفقودالاثر داشتند، گردان­های تیپ هوابرد شامل ۱۲۶، ۱۴۶، ۱۳۵، ۱۵۸ و ۱۰۱ در منطقه حضور داشتند. با سروان غلامعلی امیری فرمانده گردان ۱۱۸ تیپ ۳ لشکر ۲۸ صحبت کردم، گفت:از ساعت شش تا هشت عصر، آتش تهیه دشمن اجرا شده بود و ساعت هشت‌تا ده و نیم شب قطع آتش و مجدداً از ساعت ده و نیم الی دوازده شب آتش تهیه سنگین دیگری توسط دشمن اجرا و از ساعت دوازده تک دشمن اجرا شد. علل این وضعیت را سروان امیری به این صورت عنوان می‌کرد: ۱- کمبود آتش پشتیبانی ۲-ترک منطقه توسط دید‌بان‌های توپ‌خانه  سپاه ۳- نبود طرح مشخص در منطقه پدافندی ۴- عدم شناسایی روی زمین توسط فرماندهان و یگان‌ها برای تشکیل یک خط پدافندی محکم ۵- نداشتن ارتباطات ۶- عدم اطلاع از یگان‌های هم‌جوار ۷- تعداد زیاد نفرات دشمن ۸- محاصره نیروهای خودی توسط دشمن ۹- آسیب رسیدن به خطوط آمادی خودی، خصوصاً مهمات.

ستوان بهزاد بزرگانی فرمانده یکی از گروهان‌های گردان ۱۱۸ نیز عنوان کرد شش تا هشت شب، آتش پراکنده دشمن اجرا شد و ده ونیم تا دوازده شب شدت داشت و از ساعت دوازده به بعد هم عملیات تک نیروهای عراقی آغاز شد. اکثر یگان‌های توپخانه در فاو بودند و به همین جهت آتش پشتیبانی با خمپاره‌اندازهای ۱۲۰ میلی­متری و موشک‌انداز ۱۰۷ (مینی کاتیوشا) اجرا می‌شد؛ یعنی نیروهای ما با آتش­های پشتیبانی سازمانی گردان­ها که در اختیارشان بود پشتیبانی می‌شدند. آتش یگان‌های توپخانه  خیلی کم بود و یا اصلاً نبود. علت این بود که یگان‌های توپخانه‌ها بیشتر در فاو بودند و توپخانه‌های یگان‌های قرارگاه شمال غرب می­باید به پای کار می‌آمدند و دیده‌بان­ها را مستقر می‌کردند و به علت جابجایی نتوانستند پشتیبانی آتش لازم از یگان‌های عمل کننده به عمل آورند.

سروان مهدی شاه‌مقصودی جمعی گردان ۱۱۲: نداشتن تحرک خودرویی به علت نداشتن خودرو و تدارک نشدن نفرات به علت صعب‌العبور بودن منطقه و تدارک دشمن به‌وسیله بالگرد و عدم تدارک مهمات نیروهای خودی به علت آتش سنگین دشمن و همچنین نداشتن خودرو و نبود آتش­های ضد آتش‌بار نیروهای خودی و در نتیجه آتش باری دشمن باعث تلفات وعقب‌نشینی نیروهای خودی شد.

ستوان یکم صادق لطفی فرمانده یکی از گروهان­های ۱۱۲ نیز اظهار داشت که با توجه به حساسیت قله ارتفاع ۱۹۰۴ که هم ازنظر راه تدارکاتی و هم ازنظر موقعیت سوق‌الجیشی باید تصرف می‌شد انجام نشد. در عملیات والفجر ۴ هم که در این منطقه اجرا شده، این ارتفاع تصرف نشد. سروان علی‌اکبر اوج جمعی گردان ۱۱۲ نیز اظهار داشت. به علت نبود مهمات و وسایل ترابری، همان مهمات را که در خط داشتیم نتوانستیم استفاده کنیم. هنگام عقب‌نشینی نیز همان مهمات را جا گذاشتیم. خودروهای غنیمتی را که با خون و دل گرفته بودیم، نتوانستیم به عقب تخلیه کنیم.

لشکر ۲۸ چون در منطقه سرزمینی خود بود، وضعیت بهتری نسبت به  سایر یگان‌ها داشت و یک‌سری امکانات را پای کار برده بودند، ولی آنها هم هنگام عقب‌نشینی به علت نداشتن وسایل ترابری، تجهیزات را جا گذاشته بودند. توپخانه در حال تغییر موضع بود و نتوانست اجرای آتش کند و کمبود سرباز نیز داشتیم.

سروان محمدرضا سرآبادانی رئیس رکن ۲ تیپ ۳: عدم هماهنگی در اجرا عملیات بین سپاه و ارتش. ساعت یک تا سه در روز ۲۲/۱۲/۶۴ آتش تهیه انجام شد. ساعت پنج و نیم یک گروهان از هوابرد در منطقه مستقر شد.

فرمانده تیپ ۳ لشکر ۲۸ جناب سرهنگ هوشنگ صفری: عدم انتخاب زمین مناسب برای پدافند، عدم میل جنگجویی پرسنل به علت بکارگیری مکرر در عملیات قبل از والفجر ۹، تحمیل کردن عملیات به ارتش از طرف سپاه، تحویل خط پدافندی به ارتش قبل از استقرار نیروها در خط توسط سپاه، نبود وسایل جهت به‌کارگیری نیروها ( به علت نبود ماشین به‌طوری­که نتوانستیم گردان ۱۱۲ را به منطقه بیاوریم)، عدم تعادل و توازن بین وسایل و ادوات حتی در اقلام خودرویی و تدارکاتی بین نیروهای سپاه و ارتش موجود در منطقه و همچنین تغذیه به نحوی که در نیروهای سپاه کنسرو و تن به ‌وفور وجود داشت ولی در نیروهای زمینی موجود در منطقه از نظر مواد غذایی در مضیقه شدید بودند، ندادن اطلاعات لازم از منطقه عملیات از سپاه به ارتش، که این باعث شد که ما هیچ‌گونه اطلاعاتی از منطقه عملیات نداشتیم.

فرمانده گردان ۱۲۶ تیپ ۵۵ هوابرد سرگرد سلیمان آرمین نیز اظهار داشت، گردان از منطقه مارد در خوزستان در تاریخ ۱۲/۱۲/۶۴ به اینجا آورده شد، در حالی که فرماندهان گروهان و گردان مدت ۹۰ روز و سربازان ۱۰۰ روز بود که مرخصی نرفته بودند. از ۱/۱۱/۶۴ تا ۲۸/۱۲/۶۴ مرخصی­ها لغو شده بود و از تاریخ ۲۸/۱۲/۶۴ نیز تعداد کمی، بعد از ۸۰ الی ۹۰ روز به مرخصی اعزام شده بودند و هنوز مراجعت نکرده بودند. فرمانده تیپ می‌گفت، فرمانده گردان آر‌پی‌جی گرفته و به خط رفته، وجود جنازه­های شهدا در کنار باقی­مانده سربازها یکی از عواملی بود که روحیه آنان را پایین آورده بود، اجرای شدید آتش پشتیبانی دشمن، نداشتن جان‌پناه در منطقه نبرد که باعث وارد نمودن تلفات زیادی شده بود، عدم پشتیبانی آتش نیروهای خودی، عدم وجود خمپاره‌اندازها به تعداد کافی، آتش شدید توپخانه‌ای دشمن، به طوری‌که ما التماس می‌کردیم به خاطر خدا دو دقیقه آتش دشمن را خاموش کنید، نیروی احتیاط هم نداشتیم. نیروی احتیاط موجود نیرویی بود که سه بار روی آن تک شده بود (گردان ۱۰۱) و با کمبود آتش توپخانه  و خمپاره­ها، در نهایت ساعت ۶ صبح عقب‌نشینی را شروع کردیم. به علت عدم وجود آمبولانس، زخمی­ها در منطقه مانده بودند، توپخانه‌ها فعال نبودند و اکثراً در فاو بودند. این صحبت تعدادی از سربازان بود که دشمن آتش تهیه دو ساعت و نیم و آتش خودی صفر (تا وقتی‌که مهمات موشک ۱۰۷ داشتیم آتش پشتیبانی داشتیم) تیربارها و تفنگ­ها به علت بارندگی و گل و لای منطقه گیر می‌کردند، کمبود نفرات و اسلحه و مهمات باعث پایین آمدن روحیه سربازان شده بود. کمبود مواد غذایی نداشتیم ولی به علت وسعت منطقه استعداد ما در خط به‌اندازه کافی نبود. منطقه صعب‌العبور بود و اعلام‌شده بود که بارزانی‌ها سه روز قبل منطقه را ترک کرده و نیرویی نبود که اینها را راهنمایی کنند.

فرمانده گردان ۱۳۵ سرگرد زین‌العابدین مرادی، فرمانده گروهان یکم ستوان تارخ، فرمانده گروهان دوم ستوان مهدی زاده و فرمانده گروهان سوم ستوان اصلان بیگ بود که در این عملیات در شیخ گزنشین شهید شد. ستوان مهدی‌زاده فرمانده گروهان دوم گردان ۱۳۵ می‌گفت، آتش تهیه ساعت ۱۱ شب شروع شد، در این لحظه گروهان سوم در حال تعویض بود و گردان هنوز خبر نداشت که چه خبر است و ارتباط باسیم و بی‌سیم هنوز برقرار نشده بود، صبح زود آمدم بخوابم دلم شور زد، آمدم بیرون دیدم، تانک‌های دشمن پشت سرمان قرار دارند. با گروهان سوم تماس گرفتم، گفت وضعیت بحرانی است و برگردید و چون می‌دانستم این خط پدافندی خوب نیست، خواستم برگردم و بروم کمک گردان ۱۲۶ به همین خاطر خمپاره­ها را در آمبولانس ریختم که در بین راه توسط توپخانه  نیروهای عراقی زده شد. ستوان مهدی‌زاده سپس ادامه داد، گروهان را جمع کردم و به آنها گفتم: مردانه ایستادگی می‌کنید و اگر محاصره شدیم محاصره را می­شکنیم و به کمک گردان ۱۲۶ می‌رویم. سه فروند بالگرد عراقی ساعت ۶ راه را با آتش بسته بودند، نیروهای دشمن توانستند ارتفاع را بگیرند، بدی آب و هوا باعث شد که هوانیروز نتواند وارد عمل شود. یکی از پرسنل گروهان اظهار داشت، فرمانده گروهان ستوان مهدی‌زاده باعث نجات گروهان شد، به جزء یک نفر که اسیر شد، بقیه نجات پیدا کردند که وی با آر پی­جی به سه سرباز عراقی که داشتند گروهان یکم را اسیر می‌کردند حمله کرد و آنها را کشت و تعدادی زیادی از بچه‌ها را که اسیر شده بودند  نجات داد.

این خلاصه یادداشت‌هایی بود که من در عملیات والفجر۹ از فرماندهان یادداشت کرده بودم. در نهایت این عملیات در یک وضعیت بسیار نا­متعادل و نامناسب شروع شد، در حالی که فرمانده قرارگاه غرب، فرمانده نیروی زمینی و فرماندهان یگان‌ها، همه در منطقه و در خط مقدم حضور داشتند. خاطره­ای که خوب است بازگو کنم، فرمانده لشکر ۷۷ (امیر صالحی فعلی) قرارگاه خود را ترک نمی‌کرد و وسایل او هم مانده بود و نگران این بودیم که فرمانده لشکر اسیر شود. فرمانده نیرو دستور داد که بروید فرمانده لشکر را از سنگر بیرون آورده و با خود بیاورید، چون اگر فرمانده لشکر اسیر شود، آبروی ما می‌رود. نفراتی رفتند و وی را به تماس و دستور فرمانده قرارگاه شمالغرب با ایشان، بالاخره از قرارگاه لشکر به عقب تخلیه کردند. همه عقب‌نشینی کرده بودند و تنها قرارگاه لشکر مانده بود. نیروهای عراقی داشتند قرارگاه را دور می‌زدند. وضعیت بسیار بدی به وجود آمده بود. من در تاریخ خوانده بودم نیروها شکست می‌خورند و عقب‌نشینی مدیریت نشده می‌کنند، ولی در عمل به چشم ندیده بودم. آن روز من آن وضعیت را دیدم و خیلی ناراحت شدم. سعی می‌کردیم جلوی سربازها را بگیریم، ولی نمی‌توانستیم. سربازها اصلاً به دستورات گوش نمی‌دادند و توان خود را از دست رفته می‌دانستند.

عملیات والفجر۹ را فقط کسانی که در معرکه بودند، می‌توانند تشریح کنند و فرماندهانی که در این عملیات بودند، می‌توانند توضیح دهند تا بگویند چه اتفاقی افتاده است و با چه هدفی رفته بودند؛ چون آنها در حال شناسایی بودند و در راه برگشت از شناسایی، یگان‌های خود را تحویل گرفته بودند. به چه صورت یگان‌ها در خط مستقر شده بودند و چه امکاناتی داشتند و چه فشاری روی آنها بود و چقدر تلفات دادند و علت این شکست چه بود که من به بعضی از اینها (نداشتن سرپناه) اشاره کردم. من استعداد بعضی از یگان‌ها را یادداشت کرده بودم گردان ۱۰۱ که شامل گروهان ارکان ۲۰۰ نفر، گروهان یکم ۵۷ نفر (۴۷ نفر سرباز)، گروهان دوم ۴۹ نفر (۴۰ نفر سرباز بقیه درجه‌دار) و گروهان سوم ۶۱ نفر بودند. بعد از عملیات والفجر۹ واحد عملیات بازرسی نیروی زمینی شکل گرفت، از آن به بعد در کلیه عملیات‌ها حاضر بودیم، یعنی قبل و بعد از هر عملیاتی، قبل از عملیات، کار ما بازدید از آمادگی یگان­ها و اطلاع رسانی برای تصمیم‌گیری درست فرماندهان و بعد از آن، بررسی و تجزیه تحلیل علل شکست یا پیروزی­ها در هر عملیات بود. والسلام

انتهای مطلب

منبع: عملیات والفجر ۹ – تاریخ شفاهی، کامیاب، محمد و همکاران، ۱۴۰۰، ایران سبز، تهران

 

۰ دیدگاه ۱۵۰۰ کاراکتر باقی مانده