صياد از تيمسار لطفي ميخواهد با تيمسار منوچهر امينيان از روي نقشه مسير پرواز هليكوپترها را محاسبه نمايد. در ادامه از محل برقراري نمازشان ميپرسد. محل اقامه نماز پادگان حميد اعلام ميشود. سپس ادامه جلسه به دست تيمسار ازگمي از قرارگاه فجر سپرده ميشود.
تيمسار ازگمي:
ـ« . . . همان طور كه مستحضريد شما ]تيمسار صياد[ آن زمان در منطقه مرا احضار كرديد و مأموريتي را به من واگذار كرديد تا دشمن را بهخود مشغول كنيم و با بالگردي كه در اختيار من قرار داديد رفتم چنانه آنجا عملياتي را طـرح و اجرا كـرديم . . . »
صياد با خندهاي مليح در حالي كه انگشتر عقيقش را در انگشت ميچرخاند؛ ميپرسد :
«آيا ميخواهيد همه را اينجا توضيح بدهيد؟! . . . شما در مورد برنامهريزي فردا چكار ميكنيد؟!»
ازگمي لبخند زنان پاسخ ميدهد:
ـ» . . . براي تردد زمینی دو دستگاه لندكروز اختصاص بدهيد. با يك فروند هليكوپتر هم صبح پرواز ميكنيم ميرويم جلو. در مورد نقش هوانيروز هم بعداً شرح خواهم داد».
محور مشترك همه مباحث، مسئله نماز و محل برگزاری آن است. ميان مباحث، خدمه هتل به دفعات با فنجانهای چاي داغ از ما پذيرايي ميكنند. اين پذيراييها در رفع خستگي ناشي از جلسه طولاني بسيار مؤثر ميافتد.
صياد در اداره و هدايت سمت و سوي جلسه بسيار متبحر نشان ميدهد. وي بعد از سخنان ازگمي مجدداً رشته كلام را در دست ميگيرد:
ـ« بنابراين برنامه قرارگاه فجر براي روز چهارشنبه مشخص شد. الان با قرارگاههاي ديگر صحبتي نداريم و ميتوانند بروند. فقط تيمسار لطفي آماده باشند تا براي برنامه فردا جلسة هماهنگي داشته باشيم. قرارگاه كربلا هم بماند. برادران دعوتي هوانيروز هم با قرارگاه فجر بروند .
بعد از تيمسار عظيم ازگمي، سرتيپ فضلالله افشين از خلبانان هوانيروز آمار عملكرد يگانش را در عمليات بيتالمقدس ذكر مینماید. بيش از سه هزار و سيصد ساعت پرواز. ميزان صرف مهمات و حمل مجروح را هم به صورت كاملاً مشخص و تفكيك شدهاي ثبت كردهاند. صياد از وي سراغ خلبان بالگرد جت رنجري را ميگيرد كه او را در بحبوحه عمليات براي شناسايي خطوط دشمن فرستاده بود. گويا قرار است جمعه اين خلبان خودش را از مشهد به برنامه برساند. حضورش در هالهاي از ابهام قرار دارد.
افشين از نقش ارزنده هوانيروز در ابتـداي جنـگ سخـنها دارد. ميگـويد شنوک و 214هاي هوانيروز در جابهجايي مردم آواره از بيابانهاي خرمشهر و آبادان در زير حجم آتش توپخانه و بمبارانهاي شديد دشمن بسيار زحمت كشيدند. گاهي براي جابهجايي مردم و اثاثيهشان، خلـبانان آن قدر داخل بالگرد شنوك را پرميكردند كه درب عقب آن اصلاً بسته نميشد. شرايط بگونهاي حاد بود كه فقط بتوانند از زمين بلند شوند و هرچه سريعتر جابهجايي صورت بگيرد. وي ميافزايد كه نميخواهد قهرمانپروري كند زيرا قهرمان فقط يكنفر است. چون آن زمان با وجود مخاطرات فراوان همه پرسنل از جان مايه ميگذاشتند. اما متأسفانه اين مسائل در هيچجايي ثبت نشده است. همچنين ميگويد يكي از خلبانان حين پرواز و انجام مأموريتي در منطقه عملياتي، تجمع تعداد 900 سرباز عراقي را شناسايي و سريع گزارش ميدهد، اين گزارش در اسارت نيروهاي دشمن خيلي مؤثر ميافتد. در اين اثنا يكي از فرماندهان وارد بحث ميشود. وي ذكر اين خاطره و ثبت آن را صحيح نميداند. معتقد است بيانش نشان از تداخل وظايف يگـانهاي رزم و ضعف و بيخبري آنان از منطقه عملياتي دارد. تيمسار افشـين ضمـن عذرخواهي در دفـاع از كـلامش ميگويد اين حادثهاي بود كه در بحبوحه اوضاع و احوال جنگ اتفاق افتاده است و قصد تضعيف هيچ يگاني را ندارد. صياد در تأييد سخنان وي ميگويد اين واقعيتي است كه اتفاق افتاده و نشانگر خلأهايي ميباشد كه طرحش نه تنها هيچ اشكالي ندارد، بلكه بیان تجربه است، بالاخره در منطقة عملياتي به آن وسعت از اين حوادث بسيار رخ ميدهد. چون دانشجويان دافوس در آينده سؤال ميكنند و آموزش ميبينند.
يكي ديـگر از فرمانـدهان قرارگــاه كربـلا معتقد است كه نكات تلـخ عمـليات بيتالمقدس ذكر نشود ولي صياد بهشدت با اين نظر مخالفت ميكند و معتقد است كه تمام نكات و حقايق بايد ذكر شود البته نه براي انتشار بلكه براي آموزش و ثبت در تاريخ. در تأييد سخنانش اظهار ميكند دانشجويانش در دانشكده افسري اصرار دارند فقط نكات شيرين جنگ تحميلي ذكر نشود بلكه مسائل تلخ نيز بازگويي شود تا بتوانند از تجارب گذشته بهتر استفاده نمايند. سپس ايشان با تحليل عمليات والفجر8 چنين به توضيح ميپردازند :
ـ« . . . آقاي رفسنجاني به دنبال جايي بود تا گلوي صدام را بگيرد. به همين منظور عمليات والفجر8 طراحي و اجرا شد، هر چند عمليات با موفقيت اجرا گرديد ولي نهايتاً صدام از فرصت استفاده كرد و فاو را پس گرفت. در حالي كه من از ابتدا با اين عمليات موافق نبودم. عمليات رمضان پيام زيادي داشت. تمام يگانهاي عمده و زبده صدام آنجا بودند. اگر به راست و چپ گرايش پيدا ميكرديم، چون صدام تمام توانش به ماشين جنگياش متكي بود قطعاً نابود ميشد. از يكطرف نيروهاي ضد صدام در هور بودند و از طرفي ما فشار ميآورديم؛ نتيجتاً سبب ميشد صدام توسط نيروهاي داخلي سقوط كند . . . »
بعد از مكث كوتاهي در ادامه به مقطع ديگري از تاريخ جنگ گريزي ميزند و ميگويد :
ـ« . . . در سوريه با حافظ اسد جلسهاي داشتيم آنجا پادگاني در اختيار گرفتيم. يك گردان از لشكر58 و يك گردان از سپاه را برديم در سوريه مستقر كرديم تا به رژيم صهيونيستي ضربه بزنيم ، سپس با خوشحالي رفتيم خدمت حضرت امام (ره) گزارش داديم، اما در کمال تعجب، ايشان با تحکیم فرمودند: « چه كسي گفته؟ اگر خون از دماغ كسي راه افتاد من گردن نخواهم گرفت!» ما هم بهت زده عقب عقب از اتاق بيرون آمديم و سريع دستور داديم نيروها را برگردانند.
اينها بايد آرشيو شوند تا بعداً به عنوان سند در تاریخ تدوين شوند. همين مرحله پنجم عمليات بيتالمقدس را براي دانشجويانم در دانشگاه شرح دادم. يك دانشجو به عنوان تز فوق ليسانس روي آن مشغول كار است؛ دانشجو پاسدار ميباشد.»
پس از كـمي صحبتـهاي متـفرقه، حالا نوبـت توجـيه و تقسـيمبندي تيمهاي فيلمبرداري با مسئوليت سرهنگ فريدون اركاني فرا ميرسد. به گفته ايشان، هر قرارگاه يك دوربين مجهز بتاكم براي ضبط تصوير نحوه حركت و ثبت خاطرات به همراه دارد. صحبتها كه به اينجا ميرسد رئيس جلسه با ذكر خسته نباشيد ، ختم جلسه عمومي را اعلام ميكند.
انتهای مطلب