سفر به ماوراء (8)
سفرنامه آخرین مأموریت میدانی هیأت معارف جنگ در معیت شهید سپهبد علی صیاد شیرازی «بازآفرینی عملیات بیت المقدس»

ساخت اين پل بتوني كه قسمت شمالي را به قسمت جنوبي شهر پيوند مي‌زند در سال1338هـ . ش بر روي رودخانه كارون آغاز گرديد و در سال1349 نيز ساخت آن به پايان رسيد. پل به طول616 و عرض8 متر ساخته شد ‌. ارتش عراق در آغاز هجوم خود به خرمشهر بسيار كوشيد تا با دستيابي سريع به اين پل، راه تداركاتي مدافعان شهر را بسته، آنان را به محاصره كامل درآورد، با اين حال به دليل مقاومت شديد مدافعان غيور شهر بارها مجبور به عقب نشيني گرديد ولي سرانجام دشمن با هجوم همه جانبه و استقرار بر ساختمانهاي مجاور از جمله ساختمان فرمانداري، هر جنبنده‌اي را در اطراف پل زير آتش خمپاره و تك‌تيراندازان مزدورش قرار می‌دهد. ارتش بعثي با وجود نفرات و تجهيزات بسيار و برخورداري از همه‌گونه پشتيباني كامل تا لحظات آخر جرئت پيشروي به سوي پل را به‌خود نداد و تنها با آتشباري سنگين سعي داشت مدافعان شهر را يا به شهادت رساند يا مجبور به عقب نشيني نمايد‌. طي مقاومت35روزه با جانفشاني رزمندگان مدافع شهر، پل بارها دست به دست گرديد. اما سرانجام، پل شرمگين از حضور دشمني پليد كمر به ميان تيره كارون فرو مي‌كشد .

در اهميت پل همين بس كه بعد از سقوط پل در مورخ2/8/59، فرماندهي عراق با شادي زايدالوصفي اين روز را به عنوان روز رسمي ‌اشغال و تصرف شهر خرمشهر اعلام مي‌نمايد‌. اما مدافعان مظلوم شهر از مدتها پيش در مضيقه شديد همه جانبه قرار داشتند‌.

در حالـي خيابانـهاي بخش شمالي شهر را طي مي‌كنيم كـه هنوز نابـاورانه در افكار خويش سخت غوطه‌ورم‌. فكر نبرد خانه به خانه با تانكها و تك تيراندازان دشمن در ميان ويرانه‌هاي شهر آن هم با دست خالي و در زير بمبارانهاي شديد توپولف‌ها و ميگ‌ها قابل تصور نيست. به مردان حماسه آفريني مي‌انديشم كه جانانه به استقبال خطر شتافتند؛ آنان مرگ را نيز به هراس انداخته بودند.

در آن هنگام تيمي از دانشجويان دانشكده افسري به طـور سـازمـان يافته در كنار برخي پرسنل فداكار ارتش همانند سرگرد شريف‌النسب و سرگرد اقارب‌پرست خارج از قالب يگان رزم خويش با تنگناهاي فراوان دوش به دوش ديگران به دفاع از عزت خويش برآمدند‌. در آن مقطع زماني با وجود عدم فرماندهي واحد، آموخته‌هاي رزم‌شان در صحنه بسيار مفيد واقع مي‌شود و همه مدافعان شهر اعم از برادران سپاهي و نيروهاي مردمي دل به فرمانهاي آنان می سپردند.

دشمن بارها به خاك مذلت مي‌نشيند و رؤياي فتح سه روزه ايران اسلامي براي صدام تنها تبديل به كـابوسي هولـناك  مي‌گردد .

به راستي اين ستارگان درخشان هر كدام به اندازه هزاران خورشيد بر پهنه تاريخ انقلاب اسلامي درخشيدند و اينجا قلمرو آنان است ؛ اكنون نيز ما با سرافرازي در قلمرو خورشيد به گذشته‌اي پر افتخار نقب مي‌زنيم‌. هر قدم صدها حماسه ناگفته در دل خود پنهان دارد‌ و بي دليل نيست كه اين سرزمين مقدس را خونين‌شهر لقب داده‌اند‌.

ورود مركبمان به پادگان لشكر92 رشته افكارم را مي‌گسلد‌. راننده بي اعتنا از كنار چندين ساختمان عبور مي‌كند‌. سرانجام كاروان كوچكمان در محوطه‌اي باز متوقف مي‌شود‌. چندين فروند بالگرد 214 و212 و يك فروند جت رنجر206 به رنگ استتار، بضاعت پادگان مي‌باشد‌. كمي آن‌سوتر در گوشه‌اي چند تانك و نفربر كنـار ساختـماني كوچـك به صـورت نامنـظم به چـشم مي‌آيد‌. از نحـوه آرايـش آنها استنباط مي‌كنم كه در دست تعميرند‌. به جز باند هلي‌كوپترها و جاده‌ها بقية محوطه خاكي است .

خلبانان با لباس پرواز از قبل پاي پرنده‌هايشان آمادگي خود را به نمايش گذاشته‌اند‌. با ديدنمان اداي احترام مي‌كنند‌. با همه‌شان دست مي‌دهيم ‌.

خنكاي هوا بر گرماي كم رمق خورشيد غلبه دارد‌. بدون فوت وقت نقشه‌هاي رزمي روي آسفالت سرد باند و در كنار بالگردها گسترده مي‌شود‌. مسيرهاي پرواز به دقت با خلبانان مرور مي‌شود‌. با دو فروند214 پرواز مي‌كنيم‌. سپس براي سوار شدن به دو گروه تقسيم مي‌شويم‌. با گروه فيلمبردار و خدمه پرواز حدود24 نفريم‌. همراه رئيس گروه معارف ، فرمانده قرارگاه قدس، تيمسار نوجوان، ناييني مصاحبه‌گر قرارگاه قدس، عوامل فيلمبردار و چند نفر ديگر در دل بالگرد شماره1جاي مي‌گيريم‌. تيمسار علياري، ايرج جمشيدي، رادفر و ديگران نيز با بالگرد شماره2 همراهي‌مان مي‌كنند‌. بالگرد سبك جت رنجر206 نيز براي باز گرداندن صياد به دنبالمان خواهد آمد.

روي صندلي‌هاي برزنتي ولي راحت، روبه‌روي يكديگر مي‌نشينيم‌. فضاي داخلي به انـدازة كافي حـجيم مي‌نمايد. اگرچه در عقب كابـين خلبان نشستـه‌ايم ولـي فرمانهاي پرواز و كليدها و درجـه‌هاي نشـانگر گوناگـون در تيررس ديدمان قرار دارد‌. هم از شيشه‌هاي جلوي خلبان و هم از دو طرف به بيرون ديد خوبي داريم‌.

سرهنگ خلبان عباس تاب‌زاده با اعلام آمادگي و كسب اجازه از فرماندهان موتور را روشن مي‌كند‌. سوت ممتد موتورها آرام آرام گوشهايمان را پر مي‌كند‌. بويي خاص و ملايم، حاصل از احتراق سوخت موتور بالگرد همراه با هجوم هواي متلاطم مشاممان را پُر می‌کند. صداي شوك حاصل از اصابت ملخ با هواي اطراف نشان از دور گرفتن موتور دارد‌. كم‌كم سايه ملخ بر روي آسفالت محو مي‌شود‌. خدمه پرواز پس از آخرين كنترلهاي بيروني سوار مي‌شود و درب را مي‌بندد‌. مركبمان لرزش دارد ولي آزار دهنده نيست‌. صياد طبق عادت مألوف قبل از حركت، قرآن كوچكش را از كيف دستي برزنتي‌اش خارج و آياتي از سوره نمل را زير لب زمزمه مي‌كند‌. خيلي نرم از زمين كنده و آهسته از فراز پادگان با چرخشي دايره وار به ميان دشت هموار اوج مي‌گيريم‌. از شيشه درب كناري براي لحظه‌اي دو بالگرد ديگر را مي‌بينيم كه به ترتيب به دنبالمان روانه مي‌شوند. ساعتم7و49دقيقه را نشانم مي‌دهد‌. تيمسار صياد گوشي مخصوص پرواز را بر سر مي‌گذارد تا با خلبان بهتر در ارتباط باشد، سپس در كنار تيمسار لطفي نقشه‌اش را روي پايش باز و با كمك مداد و نقاله به ترسيم خطوط پرواز مي‌پردازد‌.

انتهای مطلب

منبع: سفر به ماوراء، خاتمی، سید کاوه، 1395، ایران سبز، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده