سفر به ماوراء (11)
سفرنامه آخرین مأموریت میدانی هیأت معارف جنگ در معیت شهید سپهبد علی صیاد شیرازی «بازآفرینی عملیات بیت المقدس»

اردوگاه شهيد صيادي

ميان دشت وسيع دو طرف جاده اصلي، چندين دستگاه ماشين‌آلات مخصوص تسطيح زمين به رنگ زرد خودنمايي مي‌كند‌. وجود دكل مخابراتي بلندي در حاشيه جاده آسفالت اهوازــ‌خرمشهر شاخص خوبي است‌. اطراف دكل سايت مخابراتي مجاور جاده را كنكاش مي‌كنيم‌. كمي دورتر با مشاهده دو خودروي تويوتا استيشن در ميان دشت خاكي كنارشان مي‌نشينيم‌. از ميان گردوغبار سرتيپ مسائلي و محسني به استقبالمان مي‌آيند‌. بالگردمان مرخص مي‌شود تا بعد از سوخت گيري دوباره برگردد كنار پل شناور‌. از جاده‌هاي خاكي ميان طرح نيشكر با خودرو به سوي محل پل شناور بر روي رودخانه به راه مي‌افتيم‌. تيمسار مسائلي با خودروي ديگر مأمور مي‌شود برود سازمان آب تا مقدمات نماز و ناهار افراد را مهيا نمايد‌. وي قبل از حركت به ما يك فلاسك چاي و تعدادي كلوچه و ميوه مي‌دهد‌، ما نیز به راه می‌افتیم. جاده ناهموار است‌. گاهي از طريق پلهاي سيماني از روي كانالهاي عريض و خشك عبور مي‌كنيم‌. كانالها را به شكل ناوداني و با بتون مسلح ساخته‌اند‌. بر اثر دست انداز تكه‌اي كلوچه مي‌پرد گلوي صياد‌. به شدت به سرفه مي‌افتد‌. پس از اينكه با ليواني چاي گلويش را صاف مي‌كند، در تمجيد از نيروهايش مي‌گويد: بچه‌ها خيلي با صفا كار مي‌كنند. وي كاري كه آنها انجام مي‌دهند را صددرصد قلبي و ماية افتخاري ذكر مي‌كند كه نمي‌تواند با معيارهاي مادي آن را ارزيابي نمايد‌. بعد با خنده مي‌افزايد هتل كاروانسراي آبادان تاكنون اين همه تيمسار به خودش نديده !

اندكي بعد سر يك دوراهي چند سرباز كنار پلاكارد خير مقدمي كه حكم جهت نما نيز دارد ظاهر مي‌شوند. به احترام ايستاده‌اند؛ تيمسار صياد از راننده مي‌خواهد متوقف شود. با يك خسته نباشيد خودش ميوه‌هايش را بين سربازان تقسيم مي‌كند‌. به راهمان ادامه مي‌دهيم‌. تيمسار محسني از اصل و نسب صياد مي‌پرسد‌. ايشان مي‌گويد اصالتاً شيرازي است و اهل استان فارس‌، ليكن در گرگان بزرگ شده‌ است و علاقة شديدي نيز به استان سرسبز مازندران دارد‌. سپس به خاطرات گذشته نیز گریز می‌زند. مي‌گويد در همين حوالي در زمان جنگ قرارگاه كربلا در محل زيرگذري ساخته بودند كه از زير رودخانه به آن سو عبور می‌کرد. يادش مي‌آيد كه زيرگذر رودخانه به شهر اهواز خيلي نزديك بود‌. يادآوري خبر پذيرش قطعنامه 598 هنوز هم سبب مي‌شود چهره‌اش مغموم و کامش تلخ به‌نظر برسد‌. اقرار کرد داخل هواپيما در مسير اروميه با شنيدن خبر پذيرش قطعنامه از سوي حضرت امام (ره) به تلخي فراوان گريسته‌. بعد گريز مي‌زند به درگيريهايش با بني‌صدر و برخوردهاي خردمندانه حضرت امام با این موضوع‌.

افزايش پوشش گياهي و درختان انبوه نشانه نزديكي ما به رودخانه است‌. از ميان ني‌هاي بلند روبروي پلي شناور بر رودخانه‌اي پرآب بيرون مي‌آييم‌. زمين محوطة اطراف پل توسط دستگاههاي مهندسي تسطیح و آماده شده است‌. بر روي پلاكاردي مي‌خوانم : « اردوگاه شهيد صيادي» ! … عجب اسمي !

بسياري افراد زودتر از ما رسيده‌اند و خودروهايشان دو طرف پل صف كشيده‌اند‌. پل شناور از اتصال تعداد بي‌شماري مكعبهاي فلزي كه درونشان با مواد سبك پر شده تشكيل گرديده است‌. چهار رديف از اين مكعبها با مهار شدن در كنار يكديگر دو طرف رود را به هم متصل نموده‌. پل به قدري عريض است كه دو خودرو به راحتي مي‌توانند همزمان از آن عبور نمايند‌. افراد كاروانها با لباس نظامي اطراف پل به صورت پراكنده در انتظار مانور هواپيماهاي نيروي هوايي‌اند‌. چند خودروي تويوتا استيشن فرماندهي در وسط پل متوقف‌اند‌. با پاي پياده قدم زنان از روي پل به آن سوي رودخانه راه مي‌افتيم‌.

پلهاي شناور توسط يگان مهندسي نيروي زميني ارتش نصب شده است. صياد بعد از ذكر حمد خدا آن را تمرين خوبي براي پرسنل مي‌داند‌. يكي از عكاسان با  استفاده از فرصت لحظة عبورمان را از روي پل ثبت مي‌كند‌. در طرف ديگر رود روي عارضه‌اي مشرف به اطراف تا پرواز هواپيماها انتظار مي‌كشيم‌. طبق برنامه ده دقيقه ديگر زمان باقي مانده‌. در اين اثنا كاروان اتوبوسهاي گروه تيمسار حسني سعدي ، قرارگاه نصر نيز سر مي‌رسند با حضور بقيه افراد دو سر پل كم‌كم شلوغ مي‌شود‌. فيلمبردارها و عكاسان با استقرار در مكانها و زاويه‌هاي مناسب در انتظار شكار لحظه‌هايند‌. همه سر به هوايند!

تيــمسار صيـاد به يـاد جـت رنـجر مي‌افـتد و با آرامـش مي‌گويد: خـدا كند هلي‌كوپترمان زودتر بيايد تا با پرواز جنگنده‌ها تداخل پيدا نكند‌. صداي بلند نوار مختاباد كـه از بلنـدگوهاي واحـد تبلـيغات در محـوطه اردوگـاه پـخش مي‌شـود گوشهايمان را آزار مي‌دهد‌. صياد بالاخره دستور مي‌دهد تا بلندگوها را خاموش كنند‌. حالا تنها صداي پيوسته تق‌تق موتور جرثقيلي كه براي بيرون كشيدن قايق به گل نشسته‌اي تلاش مي‌كند به گوش مي‌رسد.

تعدادي از قايقهاي يگان مهندسي ارتش در تلاطم كناره‌هاي رودخانه همچون پَرِ كاه آرام به بالا و پايين تاب مي‌خورند‌. كمي دورتر از پل چندین دستگاه ماشين‌آلات مهندسي رزمي شامل كمپرسي، گريدر، جرثقيل و كمرشكن در كنار تعدادي چادر صحرايي متوقف‌اند‌. درختان انبوه و نيزارهاي بلند ، حاشيه رودخانه را از دشت متمايز مي‌كند‌. عقربه‌هاي ساعت 4 دقيقه از يازده مي‌گذرد ولي هنوز از هواپيـماها خبري نيست‌. از دور صداي بالگرد جت رنجرمان به گوش مي‌رسد‌. با نزديك شدنش  صياد از روي زمين با اشاره دستش، خلبان را براي نشستن در مكان مورد نظر هدايت مي‌كند‌. بر اثر كثرت تردد و سر و صدايمان مردم بومي منطقه نيز با كنجكاوي در اطرافمان جمع مي‌شوند‌. بچه‌هاي بومي كم سن و سال با چهره‌هاي آفتاب سوخته سخت مجذوب بالگردند‌. لباسهاي بلند عربي‌شان مندرس و همه پابرهنه هستند .

تيمسار از بزرگترين‌شان وضعيت كسب و كارش را جويا مي‌شود‌. مي‌پرسد     « شما عرب هستيد؟» همه در جواب مي‌گويند « بله» تيمسار مي‌گويد : «پس خوب نماز مي‌خوانيد » ! آنها هم تأييد مي‌كنند‌. همواره یک سر کارها و سخنان وی به زلف نماز گره می‌خورد!

20دقيقه ديگر از 11مي‌گذرد‌. انتظار به درازا كشيده. از آمدن هواپيماها نا اميد هستيم‌. گويا در كار ناهماهنگي به وجود آمده‌. افسر رابط نيروي هوايي غيبت دارد‌. بالاخره11و45دقيقه با جت رنجر، اردوگاه شهيد صيادي را به مقصد سازمان آب ترك مي‌كنيم‌. تيمسار صياد با كلاه پرواز بر سر در كنارم پلكهايش از خستگي آرام روي هم مي‌رود‌. پس بالاخره ايشان هم مي‌خوابد! ولي اين استراحت چند دقيقه بيشتر طول نمي‌كشد .

اين دفعه وقتي در سازمان آب مي‌نشينيم تيمسار مسائلي به‌همراه جمعي از پرسنل به استقبالمان مي‌آيند‌. خبر مي‌دهند هواپيماها نيز دقايقي قبل از روي پل عبور كرده‌اند به‌طرف ساختمانهاي اداري به‌راه مي‌افتيم از قرار معلوم بين تيمهاي ملي فوتبال ايران و چين مسابقه‌اي رسمي در جريان است‌. كارمندان با خوشحالي نتيجه بازي را يك بر صفر به نفع تيم ما اعلام مي‌كنند‌. تا اذان ظهر دقايقي بيش نمانده ، صياد مي‌پرسد آيا هنوز بازي ادامه دارد ؟ جواب مي‌دهند بله‌. هنوز بسياري خودشان را نرسانده‌اند، از جمله تنها روحاني قافله‌. حالا خورشيد كاملاً در وسط آسمان ايستاده.

با تجديد وضو از آب حوض جلوي ساختمان آماده اقامه نماز ظهر مي‌شويم‌. در اتاق روبه‌روي نمازخانه معدودي از پرسنل سازمان آب آسوده خاطر به ‌دور تلويزيوني رنگي سخت مجذوب تماشاي بازي فوتبال‌اند‌. زمان بازي با اذان ظهر تداخل دارد‌. صياد رنجيده خاطر به‌نظر مي‌آيد مي‌دانم به نماز حساس‌اند‌. سرهنگ دربندي با صوتي دلنشين آواي اذان را در راهرو ساختمان سر مي‌دهد‌. بيشتر علامت هشدار است تا دعوت به نماز‌. شايد تذكر به افرادي است كه محو فوتبال‌اند‌. بدون فوت وقت صياد ، خودش با ذكر اذان و اقامه به نماز مي‌ايستد .

انتهای مطلب

منبع: سفر به ماوراء، خاتمی، سید کاوه، 1395، ایران سبز، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده