سفر به ماوراء (22)
فصل دوم – دولتمردان بی کفایت کشور همسایه

سفرنامه آخرین مأموریت میدانی هیأت معارف جنگ در معیت شهید سپهبد علی صیاد شیرازی «بازآفرینی عملیات بیت المقدس»

نماز غير منتظره

با ورود به آسمان خرمشهر وارد پادگان لشكر 92 مي‌شويم و يك راست به نرمي كنار چند فروند 214 روي باند متوقف مي‌شويم‌. هنگامي بر زمين پا مي‌گذاريم كه تا ساعت 16 هنوز 5 دقيقه باقي است‌. قصد داريم گروه پرواز و بالگرد را عوض كنيم‌. ولي صياد بلافاصله به‌طرف پاترول سفيد رنگي كه با راننده آماده است مي‌رود‌. قبل از سوار شدن به بقيه مي‌گويد آماده باشند تا يك‌ربع ديگر مجدداً پرواز كنيم‌. چيزي به من نمـي‌گـويد ولي به دنبـالش روان مي‌شوم. سپـس دو نـفري با ماشـين به‌طرف ساختمانهاي پادگان به راه مي‌افتيم‌. به‌نظرم 15 دقيقه تنفس داريم‌. با راهـنمايي صيـاد ماشـين كـنار ساختـمان نمازخـانه مي‌ايستد. پيـاده مي‌شـويم‌. آستينهايش را بالا مي‌زند، بند پوتينهايش را مي‌گشايد و براي تجديد وضو به‌طرف وضوخانه مي‌رود‌. بعد از چند دقيقه وارد نمازخانه مي‌شود و در خلوت نمازخانه با آرامشي خاص دو ركعت نماز به‌جا مي‌آورد! هنوز با روحيه ايشان غريبم‌. اسم اين نماز را هم نماز «غيرمنتظره» مي‌گذارم!. البته او عادت دارد با هر وضويي دو ركعت نماز بخواند‌. خستگي در كردن بعضي هم اين طوري است! با حجم كار از مستحبات غافل نمي‌ماند‌.

بعد از اقامه نماز بدون درنگ با ماشين خودمان را به كنار باند بالگردها مي‌رسانيم‌. هنوز راه ديگري در پيش داريم‌. با عوض شدن گروه خلبانان و بالگرد مجدداً با همان تركيب نفرات قبلي در ساعت16و10دقيقه از روي زمين برمي‌خيزيم‌. اين دفعه تيمسار مي‌گويد: 35 دقيقه بيشتر كار نداريم‌. به‌طرف خرمشهر به منظور برداشت هوايي عملكرد مرحله يكم و دوم قرارگاه نصر در پروازيم‌. مبدأ شروع برداشت از رود پر آب كارون به سمت دژهاي مرزي است‌. كنار خدمه پرواز بالگرد در حالي كه كلاه پرواز بر سر دارد نشسته‌ام‌. صياد از عقب به كابين جلو می‌چرخد و با خلبان از طريق گوشي صحبت مي‌كند‌. قطعاً استفاده از بالگردهاي متعدد حكمتي دارد‌. به‌نظرم صياد مي‌خواهد از همه پرسنل به‌طور بالسويه براي اجراي مأموريت‌ها بهره‌گيرد‌. اين نوع مديريت محاسن بسياري دارد‌. هم در تقويت حس مشاركت بين پرسنل مؤثر است و هم به كسي فشار نمي‌آيد‌. در علم مديريت اين روش «مديريت اثر بخش» نام دارد كـه باعث افزايـش بهره‌وري كاركنـان ميشود. احـساس مي‌كنم خيلي از زمين فاصله گرفته‌ايم‌. در پايين پايمان، جادة باريك ولي طويل دل دشت را تا دور دست خط انداخته است‌. ماشينها همانند اسباب بازي، به‌شكل قوطي‌هاي كوچك و بزرگ با فاصله درحركت‌اند‌. با كاستن ارتفاع، درب بغل مجدداً براي ضبط و برداشت تصويري گشوده مي‌شود‌. سرعت ما120 نات و در ارتفاع پنج هزار پايي زمين هستيم‌. اين اطلاعات را از خدمه پروازمان به‌نام مهدي‌پور كسب مي‌كنم‌.

روي سـر پـلها و بـالاي رود پر پـيچ و تـاب كـارون ضـبط آغاز مي‌گردد. صياد ميكروفون در دست با نشستن كنار صندلي به‌گونه‌اي قرار مي‌گيرد تا دوربين بتواند تصوير مناسبي از منظره بيرون را در كادر خود داشته باشد‌. براي حفظ ايمني، فيلمبردار با كمربند مخصوص مهار شده تا هنگام گردش‌ها به بيرون پرت نشود و حادثه‌اي به وجود نيايد‌. براي نمابرداري بهتر سرعت و ارتفاع را مجدداً كم مي‌كنيم‌. بر فراز رودخانه چند دور روي پل‌هاي شناور چرخ مي‌زنيم‌. در ساعت16و40دقيقه با اتمام فيلمبرداري قصد بازگشت مي‌كنيم‌. تا زمان نشستن روي باند لشكر92 بيش از چند دقيقه طول نمی‌کشد. براي امروز اين آخرين پرواز است.

مهمان ويژه

هنگام ورود به هتل خبر مي‌دهند امام جمعه خرمشهر حجت‌الاسلام والمسلمين ابوالحسن نوري به هتل تشريف آورده‌اند‌. گويا ايشان براي خوش‌آمدگويي و تجديد ديدار با فرماندهان ارتش آمده‌اند. چه فرصتي از اين بهتر! اينجا بسياري از چهره‌هاي پر افتخار دفاع مقدس به دور هم گرد آمده‌اند‌. در بدو ورودمان، امام جمعه خرمشهر فرصت نمي‌دهد، متواضعانه و گشاده‌رو به استقبال صياد مي‌شتابد‌. همديگر را به گرمي درآغوش مي‌كشند‌. محاسن و موهاي سپيد با عبا و عمامه مشكي، تركيبي همگون در هيبت حاج آقا نوري پديد آورده است‌. سيدي با قامت متوسط، مُسن اما بسيار سرزنده و پر حرارت است. صياد بعد از مصافحه، لبخند بر لب با ابراز خرسندي، از مهمان ناخوانده ولي محترمش براي اقامه نماز مغرب و عشاء دعوت    مي‌كند‌. وي هر فرصتي را به نماز پيوند مي‌زند‌. تا اذان مغرب و عشاء اندكي وقت دارم تا به سرو وضع آشفته و خاكي خودم برسم‌.

هنگام نماز، دقايقي زودتر از افق شرعي مغرب به سوي نمازخانه به طبقه اول مي‌شتابم‌. اگر كمي تأخير كنم بايد در راهرو بنشينم‌. وقتي به نمازخانه مي‌رسم جايي براي نشستن نمی‌یابم؛ ديگران زودتر از من آمده‌اند‌. داخل نمازخانه همـه با هـمان لباس رزمـشان در صفوفي به هم فـشرده و منظم به انتظار اذان نشسته‌اند‌. از بلندگوهاي دستگاه صوتي، شميم آواي قرآن فضا را معطر كرده‌. به ناچار با تلاش، خودم را به صف جلو مي‌رسانم‌. فخرزاده لطف مي‌كند در صف اول گوشة ديوار كنار خودش جایی برايم باز مي‌كند‌.

« بگــــذار كه بنــده كميــــنم                    تا در صف بنــــدگان نشيـــنم »

با ورود امام جمعه خرمشهر به نمازخانه، سرهنگ دربندي از ميان صفوف برمي‌خيزد و نواي روحبخش اذانش را با صوتي خوش سر مي‌دهد‌. سپس حجت‌الاسلام نوري به ذكر اقامه قيام و همگي در پي تكبيرةالاحرام ايشان، دلهايمان را پشت سر سلالة پيغمبر، آسماني مي‌كنيم‌.

 

با اتمام تعقيبات نماز عشاء، رئيس هیئت معارف جنگ پشت تريبون و رو به جمع قرار مي‌گيرد‌. سكوتي روحاني بر فضاي نمازخانه حكمفرماست؛ امام جمعه خرمشهر كنار تيمسار حسني سعدي و سيدحسام هاشمي به ديوار تكيه دارد‌. به چهره‌هاي خسته از كار روزانه ولي مصمم جمع خيره مي‌شوم؛ سيروس لطفي، كريم عبادت، شاهين‌راد، مدارائي، ازگمي، رادفر، نوجوان، بختياري، قويدل، فريدونيان، آجوري، فرهاد حميدي‌نيا، افشين، . . . و ساير اعضاي هیئت معارف، همه به انتظار سخنان فرمانده محبوب خویش نشسته‌اند‌. صياد با اندكي تأمل دستانش را به دعا مي‌گيرد و با ذكر هميشگي خود، سكوت را مي‌شكند:

ـ « رَبِّ ادْخِلني مَدخَلَ صِدقٍ وَ اخْرُجْني مَخرَجَ صِدقٍ وَ اجْعلْ لي مِنْ لدُنكَ سُلطاناً نَصيراً؛ اللّهُمَّ كُنْ لِولِيّكَ الحُجةِ ابنِ الحسنِ، صَلواتُكَ عليهِ و علي آبائِهِ …؛ اللهُمَّ اجْعَلني مِن انصارِهِ و اعوانِه ، . . . سه صلوات بفرستيد‌.

ـ . . . « اللهُمَّ صَلِّ علي مُحمد و آلِ محمد »

ـ« . . . اعوذُُ بِاللِه مِنِ الشيطانِ الرجيم‌ِ. خداوند متعال در هشدار محكمي كـه مي‌دهد به ما مي‌گويد اگر شكر خدا را در نعمتهايش بگوييم، نعمتهايش را افزون مي‌كند و اگر خداي ناكرده كفران نعمت كنيم به عذاب شديد مبتلا مي‌شويم‌. ما در سراسر دوران سربازيمان پر از نعمت بوديم و همه توفيق پيدا كرديم تا پوزه ضدانقلاب را به خاك بماليم و با دشمن بجنگيم و در خدمت امام و ولايت باشيم، اكنون نيز در خدمت مقام معظم رهبري هستيم‌. اگرچه در دوران جنگ وظيفه داشتيم بياييم جبهه، ولي درون ما غوغا بود و همين بود كه بركات خدا بر ما نازل مي‌شد‌. حال نمي‌توانيم قدر نعمتهاي خدا را درست به جا بياوريم ولي فكر مي‌كنم همين قدر قبول مي‌كند‌. جنگ تمام شده؛ حالا گروه معارف جنگ را شكل داده‌ايم  و مي‌خواهيم وارد عرصه عمل شويم و اينها را به قلم و زبان بياوريم‌. بي سر و صدا شروع كرديم و تبليغ هم نكرديم‌. امروز نيز بعد از كار سخت روزانه از اذان صبح تاكنون مشغول بوديم، وقتي وجود مبارك امام جمعه محترم خرمشهر را ديديم، خوشحال شديم‌. هرچند ايشان بزرگواري كردند كه نزد رزمندگان اسلام آمدند و ما بايد مي‌رفتيم به محضر ايشان و اين از نعمتهاي خداوند متعال مي‌باشد. . .».

انتهای مطلب

منبع: سفر به ماوراء، خاتمی، سید کاوه، 1395، ایران سبز، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده