فصل هفتم
جهاد هوانیروز کرمانشاه
فعالیت جهاد در کشاورزی
فعالیت و فداکاریهای هوانیروز تنها در جبهه و جنگ تمام نمیشود، بلکه در زمان صلح هم نقش مهمی در کمک و پشتیبانی از مردم به عهده دارد. از جمله این کمکها نجات کوه نوردانی که با خطرات جانی مواجه و راه نجاتی ندارند، یا اگر سیل در قسمتی از کشور جاری شود هوانیروز اولین واحدی است که در آن جا حاضر میشود، اگر زلزله و حوادثی نظیر آن در هر نقطه از کشور ایران رخ دهد، اولین واحد کارکنان جان بر کف هوانیروز هستند که از همه زودتر برای کمک حاضر می شوند. حتی اگر گوسفندان در سالهای سخت و پر برف در جایی در حال از دست دادن جانشان باشند، آن که از آسمان علف برای آن حیوانات سرازیر میکند، به جز هوانیروز هیچ کسی قادر به کمک نخواهد بود.
در این جا فعالیت یکی از پایگاههای هوانیروز را که در استان کرمانشاه مستقر است، توضیح می دهم. من در طول زندگی همیشه به این فکر بودم که اگر کشورعزیزمان ایران از نظر مواد غذایی مخصوصاً گندم، محتاج به کمک بیگانگان نباشد، هیچ وقت زیر بار هیچ طاغوتی نخواهد رفت، حتی اگر همه وسایل ضروری به او نرسد، میتواند روی پای خود بایستد، زیرا در زمان دانشجویی مطالبی خوانده بودم که آمریکا هر سال 125 میلیون تن گندم مازاد را (خوراک یک سال مردم هندوستان) به دریا می ریزد تا برای همیشه اختیار دار قیمت غلات در دنیا باشد. این کشور پیوسته سعی میکند در قیمت همه چیز علاوه بر اسلحه و وسایل جنگی یکه تاز در دنیا باشد و آن را در اختیار بگیرد. با این ترفند هرکشوری را که بخواهد استعمار کند، دائم وسیله استعمار در اختیار دارد.
موضوع خودکفایی از نظر مواد غذایی همیشه قسمتی از ذهن مرا به خود مشغول میکرد، زیرا می دیدم آمریکا که لولههای نفت و ذخائر زیر زمین ما را تخلیه میکرد، روزی که انقلاب اسلامی پیروز شد، دست چپاول گران قطع و موقعیتی پیش آمد که کشور ما آزاد شد.
در یکی از شبهای آبان ماه 58 که افسر نگهبان بودم، یکی از درجه داران هم همراه من نگهبان بود. در ساعتهای وقت آزاد بحث را شروع کردیم، بر این مبنا که پایگاه هوانیروز کرمانشاه با محیط 13 کیلومتر و محصور نمودن هزارها متر زمین کشاورزی بکر محل رویش علفهای هرز شده که دغدغه بسیار بزرگی هنگام خشک شدن آن بر پایگاه وارد میکرد. ضمن آن که اگر آتش سوزی در محیط وسایل پرنده به وقوع می پیوست خطر بزرگی بود، اگر می خواستم قبل از خشک شدن آن را بچینیم، هزینه زیادی در برداشت. نتیجه بحث ما منجر شد که روزهای آینده در خصوص ایجاد جهاد سازندگی اقدامی صورت بگیرد، در نتیجه چند روز بعد به حضور فرمانده پایگاه سرهنگ علی سعدی نام که در برنامه جهادی پیش تاز بود، رسیدیم.
مسئله جهاد سازندگی را با وی در میان گذاشتم، موافقت کرد و قول هر گونه کمکی به من داد. روز بعد تعدادی دسته قبض به صورت سهام در چاپخانه پایگاه تهیه شد و ظهر بین دو نماز مسائل پیش آمده را برای همگان توضیح دادم و تاکید نمودم این برنامه یکی از ضروریات جامعه ما میباشد که اجرای آن مورد رضای پروردگار و هم مورد پسند مردم انقلابی ما میباشد.
در این روز بیشتر کارکنان پایگاه صاحب سهم و همگی شریک جهاد سازندگی شدند. با مبالغ سهام خریداری شده مقداری گندم خریداری شد. قبل از این جریان گندم کیلویی، ارزان تر بود، ولی موقعی که ما خریداری کردیم، با مبلغ گران تری تهیه کردیم. ظاهراً محاصره اقتصادی ما شروع شده بود. علاوه بر گندم مقداری نخود و عدس هم خریداری و از جهاد سازندگی استان یک دستگاه تراکتور جانسون قوی کرایه، و زمینها زیر کشت رفت. بذرپاشی در سال 58 و برداشت در سال 59 انجام شد. در نتیجه ی این تلاش، برداشت گندم 120 خروار شد که تقریباً گندم مصرف شده به اندازه سه ماه نان منازل سازمانی میشود. مقدار 12 خروار نخود و هزار کیلو عدس به دست آمد.
گندم به وسیله کمباین درو شد، ولی نخود و عدس توسط بانوان پایگاه با دست چیده شد. با قیمت مناسب نخود و عدس به کارکنان پایگاه و گندم هم به جهاد سازندگی استان فروخته شد. در عوض بذر گندم مرغوب برای بذر پاشی تهیه و تعداد یک دستگاه تراکتور و تعداد 2 دستگاه گاوآهن تهیه و به اموال جهاد سازندگی افزوده شد. در این کار جهادی که اغلب کارکنان سهیم بودند، همگی خود و خانوادههایشان کمک نمودند. همچنین فرمانده پایگاه و معاون ایشان، سازمان عمران ماهیدشت، جهادسازندگی استان کرمانشاه، سازمان آبیاری استان، اداره کشاورزی و سرجنگل داری همگی همکاری نمودند. کمک و همیاری سازمانها باعث قوت قلب و دلگرمی کارکنان جهاد شد و این امید در قلب آنان ایجاد شد که با این شتاب انقلابی که در پایگاه انجام می گیرد، طولی نخواهد کشید که پایگاه هوانیروز کرمانشاه بطور اخص و سایر پادگانهای ایران به طور اعم سعی خواهند کرد که در داخل هیچ پادگانی زمینی بایر نباشد که زیر کشت نرفته باشد.
چون در برداشت اولیه توفیقاتی به دست آمده بود، به فکر توسعه جهاد افتادم. برای این منظور نامه ای از طریق فرمانده پایگاه خطاب به استاندار آن زمان آقای مهندس نکوئی و معاون ایشان، ریاست سازمان عمران ماهیدشت، ریاست جهاد سازندگی، سازمان آبیاری، اداره کشاورزی و سرجنگلداری استان ارسال و در یکی از روزهای ابری همه به پایگاه دعوت شدند. محل دعوت، اطاق جنگ پایگاه بود. بعد از این که همه مدعوین آمدند، چند آیه از سوره آل عمران از آیات 191 تا 194 قرائت شد، سپس خطاب به حاضرین صحبت را آغاز نمودم. قبلاً تعدادی سیب زمینی، سیب درختی، پیاز، پرتغال که آماده کرده بودم به حضار معرفی کردم که هر کدام از چه کشوری وارد ایران میشود. لباسهای نظامی تنم از فرنج و شلوار، پیراهن و پوتینهای پایم، کمر حمایل با تکمههای فرنج و قلم خودنویس خودم که به ترتیب کشور فروشنده آن را شرح و توضیح دادم در خصوص وسایل پرنده و ماشینها و قطعات که در هنگام تعویض مورد نیاز بود، جداگانه به زبان آوردم. درب کمدی را باز کردم تعدادی پارچه کهنه که در کشور آمریکا قابل مصرف نیست، در یک کارگاه خشک شویی شسته میشود و بسته بندی نموده به شماره سریال وسیله پرنده که در سال نیاز دارد که با آن تمیز شود، به قیمت هربسته ای 67 دلار به نام سریال هلی کوپتر به ما می فروختند که با احتساب قیمت این بستهها در سال چندین کارخانه پارچه بافی میشد ایجاد کرد. این همه وسایل از کشورهای مختلف خریداری میشد، اسم تک تک کشورها را هم در این جمع می توان نام برد.
این صحبتها چنان موثر افتاد که جناب آقای استاندار قول یک میلیون و پانصدهزار تومان جهت حفر سه حلقه چاه آب که قبلاً از شرکت حفاری قیمت حفر هر حلقه گرفته بودم که این چاهها بعداز این که حفاری میشد، علاوه بر آبیاری درختان و باغ، آب منازل سازمانی هم که هر سال تابستان پایگاه را با مشکل رو به رو میکرد، رفع میشد.
انتهای مطلب