فصل هشتم
تشکیل یگان عشایری گمجن
زمینههای سازماندهی گمجن
برنامه پشتیبانی وکمک رسانی به یگان گمجن یا بسیج عشایر غرب کشور (گروه رزمی مشترک جنگهای نامنظم) ابتدا از زمانی آغاز شد که در تاریخ 24/5/1359 دکتر بنی صدر رئیس جمهوری وقت به اتفاق گروهی از نظامیان به منظور بازدید از منطقه عملیاتی غرب کشور در سرپل ذهاب که توسط یک فروند بالگرد214 به خلبانی ستوانیار مالمیر و خلبانی محمدرضا اشترایه به همراه یک فروند بالگرد کبری جهت اسکورت و محافظت از 214 در اجرای دستورالعمل غرب کشور در ساعت 30/14 آماده پرواز و در ساعت 45/17 دقیقه پرواز را شروع و در ساعت 30/18 همان روز به سرپل ذهاب فرود می آیند.
رئیس جمهور و همراهان از طریق زمین بازدید خویش را در منطقه عملیاتی انجام دادند و هنگام برگشت در ساعت 50/20 دقیقه به علت ضعف در نور چراغهای وسیله پرنده در کنار یکی از دهات ناامن منطقه قلخانی به نام ده گوش بی موش در 30 کیلومتری اسلام آباد غرب سقوط میکند.
این اتفاق در منطقه ای به وقوع پیوست که وضعیت آن از جوانرود و ثلات و بابا جانی تا نزدیک کوزران در کرمانشاه و اسلام آباد دچار نا امنی و بی ثباتی شده بود. در این سانحه بر سر نشینان بالگرد صدمه ای وارد نشده بود فقط سرهنگ صیاد شیرازی در ناحیه سر مختصر جراحتی برداشته بود و عینک آقای بنی صدر هم از بین رفته بود که وی دچار ضعف بینایی گردیده بود.
با وجودآلوده بودن منطقه به نیروهای ضد انقلاب، اهالی ده، فوراً دست به کار شدند. رئیس جمهور و همراهان را به وسیله تراکتور به اسلام آباد منتقل نمودند. در این حادثه آقای رئیس جمهوری طی دستوری مبنی بر این که باز خواستی از خلبانها نباید انجام گیرد، صادر نمود.
روز بعد 25/5/59 گروهی متشکل از فرمانده هوانیروز وقت (سرهنگ گرانمایه) به اتفاق چند نفر متخصص از نیروی هوایی یک نفر استاد خلبان به نام ستوان دوم توحیدی فر و دو نفر از متخصصین هوانیروز کرمانشاه همافر داوود پورعلی اکبری(متخصص الکتریک) همافر قاسم فخیمی (متخصص فنی ) به وسیله یک فروند 214 و تعداد دو فروند بالگرد کبری جهت محافظت از بالگرد214 به منظور تهیه صورت سانحه عازم محل سقوط بالگرد می شوند.
هنگام فرود در محل ابتدا اهالی به آنان توجهی ننموده بودند، در این اثنا فرمانده هوانیروز ابتکار جالبی به کاربرده بود. او همراهان را به پای درختی که مورد تقدس اهالی بود، هدایت میکند. این ابتکار مورد توجه اهالی قرار می گیرد که نظامیان به درخت مقدس آنان احترام قائل شده اند. مردان ده یکی بعد از دیگری به دور گروه جمع می شوند. این درخت رو به روی دهی قرار دارد به نام کرم بست که مردم ده برای آن احترام خاصی قائل هستند و به این سبب به سمت نظامیان جلب می شوند. ابتکار دوم وی این بود که وی به ستوان استاد خلبان توحیدی فر که خودش کُرد است و از خصوصیات مردم منطقه آگاهی دارد، دستور داد کاغذ و قلم بردار و سؤال و جوابهای مرا یاد داشت کن.
سوال اول : آیا شما مردم خوب این ده حمام و دستشویی دارید ؟ جواب داده میشود: خیر
سوال دوم : آیا شما مرکز بهداشت که به امور درمان و بهداشت شما رسیدگی کند، دارید؟ جواب داده میشود خیر.
سوال سوم : خطاب به مردم آیا در ده شما مدرسه وجود دارد که فرزند شما در آن با سواد شوند ؟ جواب منفی است.
سوالات دیگری مطرح و جواب همه آنها شنیده و همه توسط ستوان توحیدی فر یادداشت میشود. سؤالات که به اتمام می رسد، چون توجه مردم جلب شده بود، فوراً گوسفندی ذبح میکنند و غذایی برای گروه آماده میکنند.
هنگام صرف غذا رسم است که قبل از شروع به تناول غذا، آفتابه لگن حاضر میکنند که مهمانان دستها را قبل از غذا بشویند. کسی به این مسئله توجه نمیکند، ولی ستوان توحیدی فر دستها را شسته و خطاب به بقیه اظهار می دارد، این جزء رسوم این منطقه است، اگر انجام ندهید، ناراحت و دلخور می شوند. بقیه هم پیروی میکنند و بعد از اتمام غذا و تهیه صورت سانحه با همان وسایل پرنده به کرمانشاه بر میگردند.
دو روز بعد گروه دیگری از هوانیروز کرمانشاه مرکب از فرمانده قرارگاه غرب سرهنگ عطاریان، فرمانده پشتیبانی غرب کشور، فرمانده هوانیروز کرمانشاه، سرهنگ علی سعدی نام، من (با درجه سروانی)، سروان فنی محمدرضا آمون (ما دو نفر از افسران فنی هوانیروز کرمانشاه به منظور فراهم کردن حمل بالگرد سانحه دیده از کرمانشاه آمده بودیم)، تعداد چند نفر افسران قرارگاه غرب، همراه سرهنگ عطاریان جهت بررسی وضعیت ناامن منطقه آمده بودند که من اسامی آنان را به خاطر ندارم. بالگردها در کنار ده بزرگی که دارای 400 نفر جمعیت بود، به نام ده بزرگ گهواره. ابتدا وارد منزل کدخدای ده شدند و آقای سید نصرالدین حیدری رهبر و اهل حق هم قبل از گروه وارد ده شده بود. جلسه ای با حضور گروه اعزامی به سرپرستی سرهنگ عطاریان به منظور بررسی وضعیت ناامن منطقه تشکیل شد که بتوان راه حلی برای نجات منطقه تصمیم گیری بشود. بعد از ساعتها گفتگو سرهنگ دستور داد تمام مردم ده در کنار رودخانه ای خالی از آب کنارده جمع شوند.
ابتدا سرهنگ عطاریان سخنرانی مبسوطی ایراد کرد که هم تهدید بود و هم تشویق. هنگام سخنرانی وی، یکی از اهالی ده با صدای بلند فریاد زد آقای عطاریان من دارای 8 سر عائله هستم، اگرروزی 8 قرص نان به من بدهید، دیگر عذری برای یاغی گری باقی نمیماند. صحبتها که به پایان رسید، سرهنگ وعده و وعیدهایی داد مبنی بر این که اگر سرزمین امنیت داشته باشد، همه نوع کمک انجام می گیرد. اول امنیت نیاز است، بعد آبادانی و رسیدگی به امور معیشتی مردم.
قبل از این برنامه در فرصتی که پیش آمد، من بین مردم گشتی زدم، چون با زبان محلی آشنایی دارم، مشکلات آنان را شنیدم و مردم هم سوالات و درد دلهای زیادی داشتند. آنان از نظر دکتر، دارو و درمان بسیار در وضعیت اسفناکی قرار داشتند.چنان چه مریضی داشته باشند، باید تا اسلام آباد و کرمانشاه بروند و مسافت زیادی را طی کنند.
در همان گفتگوی اولیه جرقه ای در فکرم ایجاد شد و حس مسئولیتی تمام وجودم را فرا گرفت و در همان روز نیت کردم هر آنچه در توان دارم برای این مردم رنج دیده و شریف به کار ببرم. رسیدگی به وضع زندگی آنان بهترین سلاح نفوذ بر قلب آنان بود نه زور و اسلحه. بعد از این که سفرخاتمه یافت و به کرمانشاه برگشتم، نوع ناراحتیها و عذاب دردناکی را که آنان متحمل میشدند را با جناب سرهنگ سعدی نام در میان گذاشتم. این فرمانده قول داد که هر نوع کمکی که در اختیار دارد، برای آنان مضایقه نکند.
روز بعد یک افسر پزشک وظیفه به نام دکتر بهادر که جوانی انقلابی بود، با یک درجه دار پزشکیار از کارکنان بهداری هوانیروز با مقداری دارو از هرنوعی که در داروخانه پایگاه موجود بود، با اخذ مجوز از فرمانده پایگاه توسط تعداد دو فروند بالگرد یکی کبری جهت محافظت و دیگری 214 جهت اعزام ما، به منطقه راهی شدیم. در ده گهواره ده بزرگ منطقه کدخدا مستقر و بین اهالی اعلام نمودیم هرکسی که مریض دارد، جهت معاینه و معالجه به منزل کدخدا مراجعه کند. از هنگام ورود تا غروب معاینه انجام گرفت. از 400 نفر جمعیت ده 90 نفر آنها نیاز به درمان داشتند. یک نفر هم که حالش وخیم بود، همراه برادرش سوار بالگرد شد و او را با خود به کرمانشاه بردیم تا بستری شود.
در کرمانشاه او و برادرش را توسط آمبولانس هوانیروز همراه خودم به بیمارستان لشگر 81 بردم. او را بستری و مبلغی هم در اختیار برادرش قرار دادم که در صورت نیاز مورد استفاده قرار دهد. این اقدام یکی از قدمهای مثبتی بود که برای کسب قلوب مردم منطقه انجام شد که انعکاس آن بسیار موثر واقع شد. با پخش این موضوع مردم باور کردند که این وسیله پرنده که تا آن زمان شاید صدای آن را شنیده بودند، اکنون در اختیار مریض آنها قرار میگیرد. علت بدبینی مردم نسبت به جمهوری اسلامی تبلیغات فراوان دشمن بود که با درک عقاید مردم آن سامان باعث شده بود که تعدادی یاغی شده، دست به اقدام علیه کشورشان بزنند.
یکی از سم پاشیهای دشمن در خصوص سبیل بود. یکی از عقاید مردم اهل حق، احترام به سبیل است که آن را علامت مردانگی می دانند. دشمن از این موضوع سوء استفاده کرده، علامت (وی) را که ما در تظاهرات به نشانه پیروزی نشان می دهیم، یعنی انگشتها را بالا می بریم، به مردم القاء نموده بودند که این علامت یعنی قیچی، اگر جمهوری اسلامی بر شما تسلط پیدا کند، سبیلهای شما را قیچی میکند. باید گفت چنان در این عقیده نسبت به احترام به سبیل پایبند هستند که اگر کسی بخواهد آن را بتراشد تا پای جان مقاومت میکنند. بهمین انگیزه از قدیم هم اگر از دانشجویان اهل حق وارد ارتش میشدند به عقیده آنها کاری نداشتند و آنان به داشتن سبیل افتخار میکردند و کسی مزاحم آنها نمیشد. دشمنهای ما در هر منطقه به فراخور فرهنگ مردم و آداب ورسوم آنان می توانند عقاید پاک و بی آلایش آنان را منحرف کنند و با این ترفند و شایعات توانسته بودند تعدادی از آنان را به خود جذب نموده و منطقه را ناامن کنند. گروهی به صورت یاغی و
تعدادی هم به کشور عراق جذب شده بودند.
یکی دیگر از رسوم و آداب مردم علاقه وافر به تفنگ است که دشمن از این موضوع استفاده کرده به تعدادی از آنان کلاشینکف اهدا نموده و حقوقی هم برایشان در نظر گرفته بود. این عده مسلح منطقه را ناامن کرده بودند، به طوری که پاسگاههای زابله و گهواره و دوشیمیان و بزمیرآباد محل استقرار نیروهای ژاندارمری را به تصرف خود در آورده و با برآورد خسارات فراوان فقط سلاحها و مهماتی که در پاسگاه گهواره به غارت برده بودند، مبلغ 30 میلیون تومان تخمین زده شده بود. حتی سه تا پاسگاه را هم به آتش کشیده بودند. سفر سرهنگ عطاریان به منطقه به خاطر برگرداندن آرامش به منطقه بود.
انتهای مطلب