تلاش زندگی (52)
خاطرات سرتیپ2عباسعلی امیریان از 1315 تا 1384

فصل هشتم

تشکیل یگان عشایری گمجن

تأمین نیازمندی‌ها و امنیت

اولین برنامه نیازمندی‌ها را از نظامیان مستقر در گهواره فراهم کردم. نظامیان مقداری جیره جنگی از طریق ستاد مشترک به آن جا آورده بودند، آن چه من انجام دادم مقداری مواد غذایی تعدادی پتو و سایر وسایلی که در هوانیروز موجود بود و مقداری هم از کمک‌های مردمی تهیه و همراه خود به گهواره بردم. دومین اقدام از نظر آموزش عشایر بود که قرار شده بود امنیت منطقه به خودآنان واگذار شود. برای انجام این برنامه به یک نفر درجه‌دار ورزیده از درجه داران هوانیروز به نام قلی سلیمانی از هوانیروز مأموریت داده شد و او را همراه خود به پایگاه آوردم.

بعد از آن که تعدادی تفنگ برنو که در اختیار ارتش بود (از جنگ دوم جهانی در انبارها مانده بود)، از طریق ستاد مشترک به ده گهواره آورده شد و در اختیار ما قرارگرفت، آموزش تعدادی از عشایر شروع شد. البته خیلی مشکل بود، ولی با صبر و حوصله با همکاری قلی سلیمانی موفق شدیم 250 نفر از عشایر پیر و جوان را آموزش بدهیم. این آموزش کمک زیادی به امنیت منطقه می‌کرد، زیرا خود مردمان آن جا از همه کس بیشتر می توانستند امنیت و آرامش را به منطقه برگردانند. برای این که بیشتر بتوانم در کارم موفق باشم درجه داری که خود از ایل قلخانی و در هوانیروز خدمت می‌کرد با خودم آورده بودم، آمدن وی خیلی در پیشرفت امور مؤثر بود.

به منظور این که بتوانم وارد زندگی مردم آن جا بشوم، در طی روز به وسیله این درجه دار، مشخصات خانواده‌ها و تعداد عائله و نحوه نیازمندی اهالی آگاه بشوم، به وی ماموریت دادم این مشخصات را برایم تهیه کند و شبانه مقداری از کمک‌های مردمی که در انبار جمع آوری کرده بودم، به تعداد عائله خانوار تحقیق شده لباس،کفش با مقداری برنج و قند وچای و سایر نیازمندی‌های خانواده را آماده نمودم. در این اقدام یک نفر روحانی که به نوبت از طریق ستاد مشترک مأموریت اقامه نماز و پاسخ به سوالات شرعی داده شده بود، همراه خود در تاریکی شب وسایل را برداشته، با استفاده از فانوس به درب منازل مراجعه و بعد از کسب اجازه به وسیله درجه دار قلخانی وارد منزل شده، بعد از گفتگو وسایل را تحویل و به این ترتیب هر شب به چند خانواده سرکشی می‌کردم. این برنامه سبب شده بود که افکار مردم نسبت به جمهوری اسلامی خیلی فرق نموده، بدبینی‌های قبلی را خنثی می‌کردیم.

بعد از اتمام آموزش عشایر به هر کدام از این 250 نفر آموزش دیده، یک قبضه اسلحه برنو با تعدادی فشنگ به آنان تحویل و به تدریج امنیت و حفاظت از منطقه را به خود آنان واگذار می‌کردیم. هفتگی یا 15 روز یک بار همراه گروه مستقر در گهواره، نماینده ژاندارمری، نماینده استانداری و نماینده ارتش در جلسات استانداری شرکت و مراتب پیشرفت در تأمین امنیت به اطلاع مسئولین می رسانیدیم.

با این اقدام مسافتی حدود 60 کیلومتر از اسلام آباد غرب تا گهواره دارای امنیت شد. دیگر نیاز نبود چند بالگرد وسایل و نیروها رابه منطقه ناامن منتقل کنند، بلکه به وسیله کامیون‌های هوانیروز وسایل و مایحتاج مورد نیاز مردم و همچنین حمل افراد با خودرو صورت می‌گرفت.

برگرداندن افراد یاغی

یکی دیگر از اقداماتی که انجام شد، برگرداندن تعدادی یاغی به خانواده‌های خود بود. تعدادی از مردان آن جا با تبلیغ منفی ستون پنجم از خانه و کاشانه خود رها شده، به صورت یاغی در کوه‌ها زندگی می‌کردند. اگر می خواستند از حال خانواده با خبر شوند، شبانه به صورت مخفی وارد شده، سحرگاه در تاریکی محل را ترک می‌کردند. برای آنان امان نامه ای از قرارگاه و استانداری دریافت کردم و در منطقه برای بازگشت آنها تبلیغ نمودیم. کم کم این افراد ترسشان برطرف و به خانواده برگشتند. هنگام برگشت آنان تعدادی از کارکنان با هدایایی به منزل آن فرد مراجعه و ضمن دلجویی از وی و اطمینان از این که همیشه در امنیت و امان خواهید بود، نگرانی وی را رفع می‌کردیم.

هموار نمودن جاده‌های منطقه

جاده‌های ناهموار و رفت و آمد در طول تاریخ برای این مرزنشینان مشکلات فراوانی در پی داشت. برای رفع این مشکل هموار کردن مسیرهای رفت و آمد مردم ضروری بود. در این مورد هماهنگی و همکاری بین ارگان‌ها و ارتش در سطح عالی بود. اگر جایی نیاز پیدا می‌شد، بعداز درخواست عملی می‌شد. من با لباس نظامی به اداره راه وترابری استان کرمانشاه مراجعه کردم و یک دستگاه بلدوزر از آن اداره دریافت و با راننده به منطقه انتقال دادیم. زمانی که هوا مناسب بود، این بلدوزر در بین راه گهواره و زابله اقدامات تسطیح و هموار نمودن جاده مشغول بود و شب‌ها هم در منزل یکی از اهالی استراحت می‌کرد. پیوسته کار انجام شده توسط وی مورد ارزیابی قرارمی‌گرفت، اگر نیازی داشت، برایش فراهم می‌کردیم.

من علاوه بر مراجعه به اداره راه وترابری استان کرمانشاه، به اداره کشاورزی و جهاد سازندگی استان مراجعه کردم که بعد از هماهنگی برای بهره وری زمین‌های حاصل خیز کشاورزی اقدامات مفید و ارزنده ای انجام گرفت.

اقدام دیگر من پاکسازی ذهن منفی مردم منطقه بود. چنان به آنان القا شده بود که جمهوری اسلامی را دشمن خود فرض می‌کردند و به طور کلی مردم آن دیار نسبت به کشور خودشان بدبین شده بودند. تصمیم گرفتیم به آداب و رسوم مردم گرچه اهل حق بودند و با مرام و رسوم ما تناقض داشت، احترام قائل شده، در مراسم مذهبی آنان شرکت داشته باشیم. در این دیار مردم به جای نماز، نذر ادا می‌کنند. با این که در بعضی مواقع مولا علی علیه السلام را تا حد الوهیت می پرستند، گرچه حضرت علی خودش در محراب نماز شهید شده، ولی مردم آن منطقه نماز نمی خوانند. یکی از نظامیان به یکی از مردم قلخانی گفته بود که مولا علی که به او علاقه دارید، در حالت نماز شهید شد. در جواب گفته بود مولا علی به اندازه همه ما نماز خوانده، در نتیجه جایی برای نماز خواندن ما نمانده، او برای همه نماز خوانده است.

تصمیم گرفتیم در نذر آنها شرکت کنیم. نذر آنان با این سبک اجرا می‌شد که در ده تعدادی گوسفند ذبح می‌کردند. تمام قسمت‌های حرام بیرون ریخته می‌شد و بقیه با گوشت آن به صورت مخلوط داخل چند دیگ ریخته و وقتی پخته می‌شد، ابتدا دست‌ها را با آب وصابون می شویند و سپس دور هم به صورت دایره وار نشسته و با تشریفات خاصی دعا، شعر و سرودهای مخصوص مراسم را می خواندند. با همان حالت تمام استخوان‌هارا از گوشت جدا نموده، مقداری گوشت داخل چند تا نان نموده با یک کاسه از آب گوشت به صورت مساوی چه بزرگ وچه کوچک هدیه می‌کردند.

یکی دیگر از برادران نظامی از فردی سوال کرده بود چرا تمام اعضا گوسفند همه را به صورت مخلوط پخته و تحویل مردم می دهید؟ جواب داده بود سلیقه افراد بشر مختلف است، یکی کله پاچه دوست دارد دیگری دل و جگر و یکی یک قسمت دیگر از گوشت گوسفند دوست دارد در چنین حالتی تقسیم می کنیم چون همه به صورت مخلوط پخته شده هر کس با تصور علاقه خود آن را تناول می‌کند.

این مردم بزرگوار مطابق رسم و رسوم محلی در ماه محرم و مخصوصاً روز عاشورا راه پیمایی دسته جمعی دارند و در این حالت شعارشان شاه حسین است که نوحه خوان      می‌گوید و بقیه آن را تکرار می‌کنند تا پایان مراسم این وضع ادامه دارد. شرکت و همراهی در این راه پیمایی نکات ارزنده ای در برداشت که در یک نقطه بر زبان جاری نمودن نام مقدس حضرت امام حسین بود که آنان می‌گفتند شاه حسین. ما هم داخل جمعیت شعار یا حسین بر زبان جاری می‌کردیم. نام حضرت امام حسین قلب‌ها را به هم نزدیک می‌کرد. و این موضوع در ایجاد امنیت در منطقه اثر مثبت داشت.

به تدریج اداره امنیت منطقه به خود آنان محول شد. در طول سال‌ها سرزمین خود را حفاظت و اداره می‌کردند، امروز هم بعد از زحمات فراوان آن را به دست خودشان سپردیم. اثر مثبت این حالت این بود که یک گردان تانک از منطقه بیونیج آزاد و از گهواره هم تعدادی از نظامیان به واحدهای منطقه جنگی رهسپار شدند. فقط تعداد چند نفر در گهواره و پایگاه بیونیج باقی ماندند که از تعداد انگشت تجاوز نمی‌کرد.

با اقدامات موثر از نظر درمانی و آبادانی و تهیه ارزاق و لباس و ابراز محبت به آنان و احترام به عقایدشان مردم قلب پاک این سامان خیلی زود تغییر عقیده داده و حامی امنیت منطقه شدند. به طوری که آنان بعد از انجام حمایت و دیدن آموزش با سلاح، اوضاع منطقه دگرگون شد. زیرا بهترین کسی که می توانست از محل زندگیش نگه داری کند خود مردم بودند.

حتی در یکی از شب‌ها تیراندازی به سمت پایگاه صورت گرفت، به محض شنیدن صدای تیراندازی تمام مردان ده بزرگ گهواره به طرف پایگاه سرازیر شدند و از ما نظامیان مستقر در پایگاه می خواستند به منازل آنها برویم، و می‌گفتند خود ما حراست پایگاه را به عهده  می‌گیریم، زیرا شما از زن و بچه و خانه و زندگی خود به خاطر حراست از ما دست کشیده اید وکیلومترها از محل زندگی خویش دور شده اید، ما نمی گذاریم به شما صدمه ای به شما برسد.

انتهای مطلب

منبع: تلاش زندگی، حسینیا، احمد، 1400،ایران سبز، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده