تلاش زندگی (57)
خاطرات سرتیپ2عباسعلی امیریان از 1315 تا 1384

فصل هشتم

تشکیل یگان عشایری گمجن

بین راه از بلندی به طرف پایین کوه در حرکت بودیم. راننده جوان و کم تجربه بدون توجه به سرازیری با سرعت زیاد رانندگی می‌کرد. به نزدیک دهی به نام زابله رسیدیم. به جوی بسیار گودی برخوردکردیم، کنترل از دست راننده خارج شد و با سرعتی که داشت، ماشین چپ شد، تایرها به هوا و سقف روی زمین قرار گرفت. مردم ده که از نزدیک صحنه را نگاه می‌کردند و منظره را دیدند، از سر خرمن‌هایشان خیلی زود خود را به ما رساندند و با کمک همدیگر ماشین را به حالت طبیعی قرار دادند. ما چند نفر از داخل ماشین خارج شدیم و به لطف خداوند به جز محافظ که دستش زخم شده بود، بقیه سالم بودیم.

یکی از عادت‌های من این است که هنگام سوار شدن بر وسیله نقلیه عادت دارم دعای سفر که حفظ هستم، قرائت کنم و اگر رودربایستی نباشد، همسفر‌هایم هم وادار می کنم دعاها را تکرار کنند. در این سفر به احترام معاون استاندار دعاها را آهسته زمزمه می‌کردم. شاید به خاطر دعاها بود که ماشین که درب و پنجره و سقف آن خورد شده بود، به ما صدمه‌ای نرسید. این برنامه جزء عادت ثانویه من شده و از آن در مواقع مختلف بهره برده ام. حتی زمانی که در ترمینال پرواز هواپیما و یا بالگردها بودم، برای مسافرین دعا را تکرار و یا به صورت نوشته در آورده، به خلبان‌های شجاع و عزیز تقدیم می‌کردم. با این که در این حادثه صدمات زیادی به ماشین وارد شده بود، با وجود این استارت که زده شد، ماشین روشن شد. با همان وضع چندین ساعت طول کشید به کرمانشاه رسیدیم.

من به جز این سفر که حدود 24 ساعت در خدمت شهید حداد عادل بودم، اغلب اوقات با وی ملاقات و مشکلات منطقه را به عرض ایشان می رساندم. اوقات شب و روز وی صرف خدمت بود. یکی از اوقات ملاقات از این بزرگوار سوال کردم در طول شبانه روز چه ساعت‌هایی بیشتر وقت دارید، با شما ملاقات کنم. گفت از 12 شب به بعد سرم خلوت است. ایشان علاوه بر رسیدگی به وضع نابسامان استان در زمان جنگ، خیلی هم به عشایر منطقه اهمیت می‌داد و در مواقع لزوم به کار آنان رسیدگی می‌کرد. یا دو خاطره بزرگواری‌هایش گرامی باد. او در مکه با 400 نفر حاجی به دیارحق شتافت.

بازدید آیت الله خامنه ای از منطقه

در آن ایام و در زمان درگیری جنگ تحمیلی، آیت الله خامنه ای که در آن وقت نمایندگی حضرت امام خمینی در شورای عالی دفاع را به عهده داشتند، در یکی از سفرهایش به کرمانشاه جهت بازدید و افتتاح مخابرات شهرکرند وارد کرمانشاه شدند. قبل از تشریف فرمایی ایشان، من طی چند مرحله در خواست نموده بودم جناب استاندار خودش هم از منطقه قلخانی و ریجاب بازدیدی داشته باشد. این زمان مهم ترین فرصت پیش آمد که در حضور حضرت آیت الله خامنه ای این برنامه اجرا بشود.

هنگام عزیمت آیت الله خامنه ای به کرند، آقای استاندارمهندس عباس زارع و آقای مهندس مجید حداد عادل و من هم در معبت آنها در سفر حضور داشتم. ابتدا بالگرد حامل ایشان در شهر کرند فرود آمد، بعد از بازدیدی از سپاه پاسداران مقیم کرند، مخابرات آن جا افتتاح شد. بعد از صرف ناهار در مقر سپاه و اقامه نماز، ابتدا ایشان و همراهان با بالگرد به پایگاه پالان مقر عشایر تحت فرماندهی جناب سرگرد رستمی پرواز نمود. عشایر با احترام وی، همه با همان سلاح‌های قدیمی برنو به صورت صف منظمی قرار گرفتند و از نماینده امام استقبال نمودند. در این هنگام از ایشان اجازه گرفتم چون عشایر کرد هستند، اگر اجازه بفرمائید من با زبان کردی وضعیت این پایگاه و نگهبانان شریف مرز ایران زمین صحبت کنم. فرمودند بفرما زبان کردی متوجه می شوم.

بعد از توضیح در خصوص مشکلات منطقه، شرحی از فداکاری‌ها ی این مردم فداکار به عرض رساندم و دنبال آن عرض کردم این مردم شریف و غیور با تمام وجود در این قسمت از سرزمین ایران اسلامی حراست و حفاظت می‌کنند و اسلحه‌های در دست آنان فقط تفنگ برنو قدیمی ترین سلاح می‌باشد که از جنگ دوم جهانی باقی مانده و در صف عشایر که در حضور ایشان صف بسته بودند، 4 نفر از آنان را معرفی کردم که پدر بزرگ در سن 80 سالگی، پسرش در سن60 سالگی و نوه اش در سن حدود 40 سالگی و نبیره اش که جوانترین بود، بین 18 تا 20 سال سن داشت، با این سنین متفاوت باتمام قدرت از کشورشان در مقابل دشمن خونخوار حراست نموده و هیچ توقعی در مقابل این فداکاری‌ها از جمهوری اسلامی نداشته، به دفاع خالصانه مشغول هستند.

بعد از صحبت‌ها و عرایض من، آیت الله خامنه ای با مهربانی خاص خود مردم را مورد تفقد قرار داده از آنان خداحافظی و ضمن دعا برای سلامتی و پیشبرد هدف آنان، منطقه را ترک و با بالگرد به پاتاق که مرکز فدائیان امام با مدیریت حاج طهماسب بود، عازم شد. به محض رسیدن بعد از چند دقیقه کوتاه از طریق بازدید از زیارت گاه بابا یادگار به سمت پائین کوه که در حراست نیروهای حاج طهماسب بود، حرکت آنها در این مسیر توسط خود رو انجام گرفت. بعد از اتمام سرازیری کوه، محلی نزدیک به جاده بزمیر آباد است که در طرف شمال غربی، عشایر ایل قلخانی آن جا را در حفاظت خویش داشتند. هنگامی که وارد این منطقه شدند، در قسمت شمال شرقی کوه‌های پاتاق در محلی که نیروهای فدائیان امام مستقر بودند، بازدید خود را آغاز نموده، نزدیک به محل بازدید جاده ای شوسه از جوانرود تا بزمیر آباد و انتهای آن سر پل ذهاب احداث شده که قبلاً در قسمت‌های قبل اشاره ای به این محل و جاده نموده ام.

در مسیر جاده پلی وجود داشت که صدامیان در اوایل هجوم آن را خراب کرده بودند، در نتیجه عبور و مرور از آن قطع شده بود و از هر نظر این جاده اهمیت خاصی داشت. آقای مهندس حداد عادل تصمیم داشت این پل را از نزدیک مشاهده کند و در آینده در مورد تعمیر آن اقدامی صورت گیرد. فاصله این جاده تا محل استقرار نیروهای حاج طهماسب حدود یک کیلومتر فاصله داشت. این جاده و پل روی آن در تیر رس نیروهای عراقی که در کوه‌های گاری مستقر بودند، قرار داشت و رفتن به آن جا خطرناک بود، ولی مهندس حداد عادل قصد داشت، آن را از نزدیک ببیند. وقتی وی قصد عزیمت به سمت خرابه پل داشت، من هم همراه او تا روی خرابه رفتم. وی از نزدیک آن را مشاهده کرد و بعد به اتفاق برگشتیم.

هنگام رسیدن به محلی که آیت الله خامنه ای و همراهان قرار داشتند، هوا تاریک شده بود، ناگهان صدای تیراندازی شنیده شد و حتی یک تیر نزدیک حداد عادل و من اصابت کرد با شنیدن صدای تیراندازی گروه همراه آیت الله خامنه ای سوار بر ماشین شدند و از مسیری که وارد شده بودند، به سمت پاتاق قصد برگشت کردند. مرحوم سرگرد شهسواری که در این بازدید حضور داشت، دو نفری فهمیدیم این صحنه را حاج طهماسب قبلاً برنامه ریزی نموده بود که به حاج آقا و همراهان وانمود کند که وی و نیروهایش خیلی با نیروهای عراقی نزدیک و همیشه تبادل آتش بین آنان رد و بدل می‌شود و حال این که فاصله این محل تا کوه‌های گاری چند کیلومتر بود. گروه در تاریکی شب وارد پاتاق و محل استقرار ستاد نیروهای حاج طهماسب شدند. توقف تا ساعت 11 طول کشید، چون شب بود پرواز با بالگرد غیر ممکن بود، ولی استاندار آقای مهندس عباس زارع پیش بینی وسیله نقلیه از کرمانشاه نموده بود که ماشین تشریفات استانداری به ریجاب آمد. آیت الله خامنه ای و مهندس عباس زارع و مهندس حداد عادل با ماشین تشریفات و ما چند نفر بقیه با خودرو جیب منطقه را به سمت کرمانشاه ترک کردیم.

بین راه رادیو روشن شد و رادیو کرمانشاه اطلاعیه ای پخش نمود مبنی بر این که امروز غروب بین نیروهای فدائیان امام و نیروهای عراقی در ریجاب درگیری پیش آمده که فدائیان امام موفق شدند ضمن نابودی تعدادی از صدامیان چند دستگاه تانک آنها را منهدم نمودند. اتفاقاً خبر گزاری پارس نماینده اش به نام آقای احمدی با من داخل خودرو جیب کنار دست من بود، متوجه شدم این دروغ بسیار خالی از حقیقت را آقای احمدی به کرمانشاه مخابره و آنان بدون تحقیق آن را پخش نموده بودند.

از خبرنگار پرسیدم آقای احمدی این اطلاعیه را جنابعالی مخابره کرده اید، کدام درگیری و کجا این نیروها در این محل با هم درگیر ی داشتند؟ در جواب من گفت می خواستم روحیه ملت ایران را بالا ببرم! با مخابره این دروغ که اصلاً وجود خارجی نداشت، بسیار مرا ناراحت کرد. خطاب به وی گفتم آقای بزرگوار با دروغ پراکنی و خارج از حقیقت می خواهید روحیه ملت را بالا برده آنان را خوشحال کنید و این روش اطلاعیه دادن بر خلاف خط مش کشور جمهوری اسلامی است.

بین راه تا رسیدن به کرمانشاه این مشاجره بین من و او رد و به دل شد. بعد از پیاده شدن از ماشین در کرمانشاه، آیت الله خامنه ای به ساختمان استانداری رفتند و من هم عازم منزل شدم. چون برنامه روز بعد ایشان با کار من ارتباطی نداشت، پیگیری نکردم که روز بعد چه برنامه ای قرار بود انجام شود. آن چه به کار من مربوط بود، برنامه بازدید از عشایر گمجن بود که انجام شده بود و من تا پایان آن بازدید حضور داشتم

انتهای مطلب

منبع: تلاش زندگی، حسینیا، احمد، 1400،ایران سبز، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده