فصل 9 – آخرین فرازهای خدمتی
به دنبال خانه سازمانی
این وضعیت مرا عصبانی کرد، به حضور ریاست بازرسی نیرو تیمسار سلیمانجاه رسیدم. ساعت 6 بود با ایشان ملاقات کردم و کلیه گرفتاریهایی که در طول این چند روز به آن برخورد نموده بودم، به اطلاع وی رساندم. در پایان گفت در هر کدام از سه نیرو که مایل باشید، میتوانید به خدمت ادامه دهید. گفتم اگر میخواهید محبتی در حق من داشته باشید، مرا به وزارت دفاع صنایع هلی کوپترسازی منتقل بفرمایید. گفت در این رابطه باکسی هماهنگی نموده اید؟ عرض کردم با آقای نعمت زاده انجام شده است.
ضمن تماس با مهندس نعمت زاده در فرصتی به حضور وزیر دفاع تیمسار جلالی رسیده بودم، در این ملاقات ایشان قول دادند که به من مسکن هم بدهند. تیمسارسلیمانجاه تلفنی به تیمسارحیدری معاونت پرسنلی درخواست کرد طی نامه ای بسیار قدردانی شده از من، مرا به وزارت دفاع منتقل نماید. تقریبا دو روز معطل شدم تا این نامه آماده شد. چون فرماندهان در آن روزها درگیر سمینار بودند، نامه را خودم به دانشگاه جنگ بردم. تیمسار جلالی آن را امضا و فردای آن روز (21/7/ 67) نامه را به وزارت دفاع بردم. وزیر دفاع بعد از اطلاع از امضای نامه انتقالی من، از سهمیه خودش یک دستگاه منزل سازمانی در شهید فکوری به من واگذار نمود که همان روز، نامه اش به صنایع دفاع نوشته شد. هفته آخر مهرماه 67 همه اش درگیر نامه انتقالی بودم. سرانجام روز 4 آبان67 کلید منزل سازمانی به من واگذار و تحویل شد. به محض دریافت کلید خانه سازمانی شهرک شهید فکوری به لویزان رفتم، منزل سازمانی نیرو را تحویل پست مهندسی لویزان دادم و در همان شب به ساری برگشتم.
مدت دو روز وسایل منزل جمع آوری و درتاریخ 7/8 /67 توسط دو دستگاه خودرو وسایل را به تهران انتقال دادم و خود و خانوادهام همراه یک دستگاه خودرو پشتیبانی عازم تهران شدیم. صبح روز 8 /8/ 67 وارد تهران شدیم. وسایل بعد از ما رسید. روز بعد جهت تسویه حساب به ساری برگشتم. در این فاصله مدارک تحصیلی فرزندانم را گرفتم و به تهران آمدم. مدت دو روز طول کشید که اسم نویسی تمام شد. فرصتی داشتم که سفری به کرمانشاه داشته باشم و بعد از مدتها دیداری با فامیلها تازه کردم.
انتقال به وزارت دفاع
روز 28 /8/ 67 اولین روز خدمتم در وزارت دفاع بود. تا آخر وقت در وزارت دفاع بودم. امروز کاری انجام ندادم. صبح روز29/ 8 / 67 پیگیر شغل و مسئولیتم شدم، ولی امروز هم به علت اینکه سازمان خرید که من می بایست به آنجا میرفتم، کارکنانش پراکنده بودند، به روز بعد موکول شد.
در تاریخ 30/8 / 67 محل خدمت من در دفتر خرید تعیین شد. در محل جدید و نا آشنا روزهای نخست برایم سخت بود، ولی بعد از مدتی نگاهها و برخوردها تغییر نمود و برادرانی که در آن قسمت کار میکردند با محبت رفتار و حتی راهنمایی میکردند. از جمله یکی از امرا به نام عبدیزدان بسیار کمک و راهنمایی مینمودند و من هیچ گاه آن را فراموش نخواهم کرد. این نحوه کار با روحیه و تبحر من تطابق نداشت، تا اخر اسفند روی یکی از پروندههای خرید قراردادهای داخلی متمرکز بودم، ولی من خودم از کاری که انجام میدادم خشنود نبودم. سرانجام با کمک و مساعدت دوست و همکار عزیزم سرتیپ نظام علی کریمی از وزیر دفاع وقت، تیمسار جلالی مجوز گرفت تا محل خدمت من به صنایع پنها تغییر یابد.
ابتدای سال68 در محل جدید یعنی صنعت پنها ابتدا به نام مأمور و سپس به صورت دایم در معاونت پشتیبانی مشغول به کار شدم. با این که محیط جدید با قوانین و مقررات مخصوص به خود اداره میشود و برای من تازگی داشت، ولی خیلی زود نسبت به اداره جایی که به من محول شده بود، مسلط شدم. در این راه از راهنماییهای بی دریغ مدیر عامل محترم و بزرگوار تیمسار سید محمود آذین برخوردار بودم. علاوه بر ایشان تعدادی از کارکنان پنها که با ایشان افتخار خدمت داشتم و اغلب از کارکنان هوانیروز بودند و قبلاً همدیگر را میشناختیم، مزید بر همکاری صمیمانه با من شده بود. از جمله سرگرد اکبر آریایی که خود سالها در اداره پشتیبانی سابقه داشت. بعد از پیرزی انقلاب اسلامی هر دو در عقیدتی هوانیروز همکاری داشتیم و از لحاظ فکری و عقیدتی با هم مشترک بودیم. موقعیت برای انجام خدمت فراهم بود و این از الطاف الهی بود که همیشه در زندگی مرا یاری فرموده است.
ابتدا باید با همکاری سه مدیریت پشتیبانی، تحول جدیدی ایجاد میکردم طی چندین جلسه با مدیران و کارکنان و چند مرحله سخنرانی، خیلی زود محبت آنان جلب شد و همگی همکاری قابل تحسینی را با من آغاز نمودند. تخصص کارکنان پنها در سطح عالی بود و هرکدام در قسمت وکار خویش مهارت بالایی داشتند.کارهای زیادی به علت جنگ تحمیلی وجوداشت که برای انجام آنها با اولویت باید برنامه ریزی میشد. در این گیر و دار مسئله ترفیع من با مشکل مواجه شد و توسط یکی از ارگانها از ابلاغ ان خود داری میکردند، به این بهانه که من بنا به دستور وزیر به صنعت انتقال یافته بودم و آنان در جریان قرار نگرفته بودند، این سوء تفاهم باعث شده بود در ابلاغ ترفیع مخالفت کنند تا جایی که 17 ماه طول کشید که درجه ام ابلاغ شد.
انتهای مطلب