از نگاه او(16)
بازرسی آمادگی رزمی نیروهای مسلح در سال 1371 و 1372 به ریاست سرتیپ علی صیادشیرازی و همکاران انتخاب

سرتیپ پاسدار دکتر عیوض حیدرپور[1]

شهید صیاد خودش یک فرهنگ بود

آشنایی بنده با شهید صیاد به قبل از انقلاب برمی‌گردد، ایشان در مرکز آموزش توپخانه خدمت می‌کردند و فعالیت‌هایی در زمینه اشاعه اوامر و اعلامیه‌های حضرت امام (ره) در شهر اصفهان داشتند که همین امر موجبات آشنایی ما را فراهم کرد. بعد از انقلاب ایشان به کردستان رفتند و همان‌گونه که می‌دانید فعالیت‌های گسترده‌ای را در منطقه غرب کشور در مقابل با ضد انقلاب داشتند، بعداً هم که با عراق وارد جنگ شدیم و با تشکیل ستاد کل این افتخار را پیدا کردم که در یک مجموعه با ایشان همکاری داشته باشم. قبل از اینکه وارد بحث بازرسی‌های انجام شده از نیروهای مسلح با هدایت شهید صیاد شویم و خاطرات خودم را در این خصوص بیان کنم لازم است در زمینه‌هایی مطالبی را ارایه دهم.

تیپ فرهنگی شهید صیاد

شهید صیاد خودش یک فرهنگ بود، من امروز خیلی فکر کردم که فرهنگ اصلاً به چه معنی ست، از نظر خودم به این نتیجه رسیدم اگر یک مجموعه رفتارها، عملکردها و دانش‌های نهادینه شده در انسان‌ها بتواند یک مجموع مطلوب را رقم بزند، ما می‌توانیم اسمش را فرهنگ بگذاریم. تیمسار صیاد به  معنای واقعی خودش یک فرهنگ بود، آن چیزی را که به آن باورداشت و به آن چیزی که عمل می‌کرد دقیقاً مطالعه شده بود و برای انجام هر کاری اول می‌رفت فرهنگ آن کار را پیدا می‌کرد، بررسی و شناخت پیدا می‌کرد. در زمانی که شروع به کار می‌کرد آن فرهنگ در وجود ایشان نهادینه شده بود در عین حال اگر لازم بود فرهنگ را تغییر دهد، ضمن مشورت با دیگران، این کار را انجام میداد، به خاطر دارم در یک بازدید تخصصی شیمیایی که من و دکتر عباسپور در معیت شهید صیاد بودیم، ایشان طوری برنامه‌ریزی کرده بود که هر روز (به نوبت) یکی از ما سه نفر ماموریت داشت به درب منزل دو نفر دیگر رفته تا به اتفاق به محل ماموریت برویم.در یکی از روزها که نوبت من بود درب منزل ایشان رفتم، در راس ساعت تعیین شده (حتی دو الی سه دقیقه هم زودتر) ایشان آمدند، سه عدد سیب آورده بودند، یکی را به من و یک سیب هم برای دکتر عباسپور نگه داشتند و یک سیب هم برای خودشان، من و ایشان (هر دو نفر) مشغول خوردن سیب شدیم، در خاتمه من برای انداختن آن قسمت چوبی سیب شیشه پنجره خودرو را پایین کشیدم تا آن را به بیرون پرتاب کنم، ایشان بلافاصله جلوی این عمل من را گرفت، سریعاً شیشه را بالا دادم، یکی دو دقیقه بعد به گونه‌ای که من ناراحت نشوم، صحبت‌هایی در زمینه وظایف هر یک از ما دررعایت نکات بهداشتی شهر در ابعاد مختلف بیان کردند و فرمودند عدم رعایت این وظایف  (حتی در قالب یک حرکت کوچک) تجاوز به حقوق دیگران، کثیفی شهر، بروز بیماریهای مختلف، افزایش هزینه‌های شهرداریها و غیره می‌شود و طوری این مسایل را مطرح می‌کرد که به هیچ وجه باعث ناراحتی انسان نمی‌شد و کلاً همه اطرافیانش (به خصوص با همکاران نظامی) به همین گونه عمل می‌کرد و با اطمینان می‌توانم بگویم که ایشان کثیرالالطفات بود، همه چیز اطرافش را می‌دید، هیچ چیز را از قلم نمی انداخت و ما در تاریخ خوانده‌ایم که این مسئله (کثیرالالطفات) از ویژگی‌های برجسته حضرت علی (ع) بود که تیمسار صیاد داشت و به آن توجه می‌کرد. این قسمت را اگر بخواهم جمع بندی کنم بدینگونه است که می‌توان گفت ایشان دارای یک سبک فرهنگی بود.که در درونش نهادینه شده بود و با اتکاء به همین فرهنگ کار می‌کرد، بر قلبها حاکم بود و به فرمایش مقام معظم رهبری صیاد دلها بود. در ادامه اگر فرصت بود من حرف‌هایی در خصوص سبک فرهنگی شهید صیاد دارم که بیان خواهم کرد.

اخلاق خدایی

نکته دیگری که در مورد شهید صیاد می‌توانم عنوان کنم خُلق و خوی خدایی ایشان بود. جناب فردپور جلسه را با آیات و کلام خدا آغاز کردند که جزء رویه ثابت شهید صیاد در آغاز هر کاری بود، در حقیقت شهید صیاد با قرائت آیه «رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا» در آغاز هر جلسه یا هر کاری فضای جلسه و کار را به سمتی سوق می‌دادند که به همه حاضرین در جلسه القاء می‌گردید، ما الان در حضور خداوند هستیم و خدا ناظر بر نحوه عملکرد ما است و لذا به گونه­ای باید عمل کنیم که نتیجه کار مورد رضایت حق تعالی قرار گیرد. خاطرم است که در خرداد ماه سال 1358 بنده و تعدادی از دانشجویان خدمت امام رسیدیم، در همان روز سفرای ایران در کشورهای خارجی خدمت ایشان رسیده بودند. حضرت امام در آغاز سخن فرمودند که قبل از این دیدار با سفرای ایران در کشورهای خارجی دیدار داشتم و به آنها گفتم که همواره انجام هر کاری را با (بسم الله الرحمن الرحیم) شروع کنید و در ادامه فرمودند کار که با بیان (بسم الله الرحمن الرحیم) آغاز می‌گردد، فضا را فضای الهی می‌کند و در اختیار آدم قرار میدهد و من معتقدم که شهید به شروع جلسه با این روش اعتقاد داشت، لذا به این روش عمل می‌نمود.

برخورد انسانی

خاطره­ای عرض کنم، بنده به اتفاق (حدوداً 27 نفر) دیگر برای ارزیابی آمادگی رزمی نیروهای مستقر در جزایر عازم منطقه شدیم. ابتدا با یک فروند بالگرد نیروی دریایی ارتش و یک فروند هواپیمای متعلق به سپاه وارد منطقه مورد بازدید (تنب بزرگ) شدیم. برابر هماهنگی‌های قبلی اکثریت تیم بازرسی می باید در تنب بزرگ ‌بمانند و کارهایشان را شروع کنند و شهید صیاد هم به اتفاق یکی دو نفر عازم تنب کوچک شده و آنجا را مورد بازدید قرار دهند. شهید صیاد در نبود خودشان، هدایت و مدیریت کار بازدید را به بنده محول و تاکید کردند تا مراجعتشان به هیچ وجه ما جزیره را ترک نکنیم و خودشان با بالگرد عازم تنب کوچک شدند.

مقطع زمانی بازدید ما از جزایر با آغاز مهاجرت پرندگان به تنب کوچک  هم زمان گردیده بود، فاصله هوایی تنب بزرگ و کوچک با هلی کوپتر حدود 5 دقیقه بود، به دلیل وجود تراکم

پرندگان در تنب کوچک بالگرد قادر به نشستن نبوده و لذا خلبان بالگرد را در حداقل ارتفاع ممکن با زمین قرار داده و مسافرین پیاده شده بودند و هلی کوپتر به تنب بزرگ برگشت.

با مراجعت بالگرد به تنب بزرگ ما از این موضوع مطلع شدیم (برابر هماهنگی انجام شده قرار بود بالگرد حدود ساعت 1200 به تنب کوچک برود تا شهید صیاد و سایر نفرات همراه را به تنب بزرگ برگرداند) که این امر به دلیل حضور پرنده‌ها میسر نگردید و در همین زمان یک‌باره با طغیان شدید آب دریا مواجه شدیم بطوریکه امواج آب تا ارتفاع 4 الی 5 متری وارد جزیره می‌شد، دریا هم به شدت متلاطم و حرکت با قایق بسیار سخت و خطرناک بود. با وضعیت پیش آمده شهید صیاد و همراهان مجبور بودند با قایق از تنب کوچک به تنب بزرگ بیایند، حدود یک ساعت قبل از غروب خورشید هنوز شهید صیاد و همرزمان به تنب بزرگ نرسیده بودند و خلبان بالگرد به من اطلاع داد که حتماً باید قبل از غروب خورشید پرواز کند در غیر این صورت پرواز در تاریکی هوا غیرممکن است و اگر شب را در جزیره بمانیم فردا صبح قادر به استارت زدن نیستیم، با دوستان مشورت کردم و با وضع پیش آمده اجباراً تصمیم به خروج از جزیره تنب بزرگ گرفتیم. با بلند شدن بالگرد، من شهید صیاد و همراهان را در 100 متری ساحل دیدم، به خلبان گفتم برگردد تا شهید صیاد را نیز با خود ببریم، خلبان اظهار داشت به دلایل فنی قادر به انجام این کار نیست. بعد از چند دقیقه پرواز هواپیمای شهید صیاد را مشاهده کردیم که از بالگرد جلو زد، با اندکی تاخیر هواپیما و بالگرد به فرودگاه بندرعباس رسیدند.سردار شمشیری و امیر کوششی هم با تیم ما بودند. سردار شمشیری به من گفت شهید صیاد به شدت از دست شما عصبانی است، در جواب گفتم ما اجباراً نتوانستیم صبر کنیم تا ایشان به تنب بزرگ برسند، چون اگر پرواز نمی‌کردیم  مشکلات زیادی برای همه پیش میآمد ما به اظهارات فنی و علمی خلبان عمل کردیم. با ورود به فرودگاه بندرعباس عازم محل استقرار تیم شدیم. وقتی به محل استقرار رسیدیم، وقت نماز مغرب و عشاء بود. شهید صیاد در صف اول نماز جماعت نشسته بود، من با کمی احتیاط به سمت صف اول نماز رفته و با فاصله دو الی سه نفره از شهید صیاد نشستم. نمازهای واجب و نافله اقامه شد. همه منتظر بودند تا برخورد تند و شدید صیاد را با من ببینند. به طرف ایشان رفتم، سلام کردم و گفتم تیمسار سراغی از ما نمی‌گیرید، خسته نباشید… ایشان خنده‌ای کرد و من را در آغوش کشید

و بوسیدند (خنده ایشان فراتر از یک لبخند ساده بود)، همه تعجب کرده و به هم نگاه می‌کردند. شهید صیاد در جواب من فرمودند، در رابطه با شما و عملکردتان من از خدا خواستم تا کمکم کند در برخورد اولیه به گونه‌ای عمل کنم که باعث ناراحتی و سرخوردگی شما از ادامه خدمت نشوم (شما در نظر بگیرید یک نفر تا چه اندازه باید به خدا نزدیک و خودمانی باشدکه یک چنین تقاضایی از خدا بکند)، و در ادامه از من خواستند تا علت عدم اجرای دستور را بیان کنم، من ماجرا به طور کامل و دقیق خدمتشان عرض کردم، فرمودند پس چرا خیری دوست، سرگرد… و دکتر… را جا گذاشتید، حالا برای اینکه متنبه شوید و دیگر از این کارها نکنید، بالگرد را می‌فرستم تا آنها را بیاورند ولی هزینه آن را باید خودت پرداخت کنی. فرهنگ ایشان به گونه‌ای بود که در هر برخوردی (در ابعاد مختلف) انسان را با خدا آشنا می‌کرد.

 

  1. متولد 1333 در شهرضا. سال 1353 وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران گردید. پس از فارغ‌التحصیلی در رشته پزشکی عمومی، در سال 1360 وارد جبهه‌های نبرد شد. در سال 1365 دوره تخصصی انستزیولوژی و مراقبت‌های ویژه را طی کرد. ایشان بیش از 50 ماه در جبهه حضور فعال داشت. یکی از بنیانگذاران دانشگاه امام حسین(ع) و دانشگاه علوم پزشکی بقیة الله (عج) می‌باشد. از سال 1369 عضو شورایعالی بازآموزی و نوآموزی کشور بود. چندین سال هم عضو شورایعالی نظام پزشکی کشور بود. چاپ بیش از 110 مجلد کتاب و مقاله از ایشان در مجلات داخلی و خارجی. ارتقای مرتبه علمی وی از دانشیاری به پروفسوری (استاد تمامی) در سال 1381. از سال 1382 نماینده مردم شهرضا و دهاقان در مجلس شورای اسلامی به مدت 3 دوره. هم اکنون نیز به عنوان استاد و فوق تخصص بیهوشی قلب و مراقبت‌های ویژه فعالیت می‌کند. نامبرده همچنین چندین بار موفق به دریافت لوح تقدیر از وزیر بهداشت وقت خود گردیده است.

انتهای مطلب

منبع: از نگاه او، فردپور، حسن، ایران سبز،1400، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده