فصل 9 – آخرین فرازهای خدمتی
در مرحله نهایی من به اتفاق او به حضور وزیر رفتیم. بعد از گفتگوی طولانی و توضیح در باره اهمیت صنعت در زمان جنگ این بزرگواردر همان جلسه، حواله سه دستگاه با قیمت هر دستگاه یک میلیون تومان به صنعت پنها در واقع اهدا کرد، چون به جای 27 ملیون تومان فقط 3 ملیون باید پرداخت میکردیم. از طریق مالی وجه، مورد نظر پرداخت شد. دستگاهها در اختیار کارخانجات اراک بودن باید سفری به اراک انجام میشد. یک روز بعد همراه مدیر تأسیسات آقای مهندس الهیاری و برادرعزیز جناب پرستاری به اراک سفر نمودیم. به دیدن مدیرعامل آقای مهندس ابراهیمی رفتیم. این جوان انقلابی و بزرگوار ضمن پذیرایی ناهار دستور انتقال سه دستگاه بویلر به صنعت پنها صادر نمود. از آن جایی که صنعت از هر نظر خودکفا است و نیروی کاری بسیار ورزیده و مجهز داشت، طولی نکشید محلی که باید دستگاهها نصب میشد، آماده شد و نصب گردیدند. خدا را شکر یکی دیگر از مشکلات حل شد و با این که صنعت از نظر بودجه در مضیقه بود، با عنایت و توجه خاص مدیرعامل این هزینه هم پرداخت شد و یکی از خواستههای من برآورده گردید.
اقدام دیگر با توجه به این که چیلرها و موتورهای پمپهای آب سالهای جنگ، فرصتی برای رسیدگی به آنها پیش نیامده بود، هنگام زمستان کلیه چیلرها از پشت بامها باز و توسط کارمندان فنی جرم گیری، بازسازی و مجدداٌ در محل اولیه نصب گردیدند. در تابستان تمام دستگاههای گرمازا و پمپها همگی از تمام قسمتهای صنعت جمع آوری و بعد از سرویس و رنگ آمیزی شده، مثل زمان خرید نو در محلهای مربوط نصب گردیدند.
مشکل دیگر مصرف سوخت صنعت بود که در تابستان روزانه مبلغ20 هزارتومان و در زمستان دو برابر یعنی مبلغی حدود 40 هزار تومان برای صنعت، هزینه زیادی به حساب میآمد. برای جلوگیری از این هزینه از مدیر عامل درخواست شد گاز شهری وارد صنعت بشود که موافقت کرد. با این که بودجه زیادی لازم داشت و کار بسیار مشکل و سختی بود، اولاٌ محیط بسیار وسیع بود، با مسافتی که باید کنده کاری میشد و لولهها در خیلی از جاها از زیر زمین عبور داه میشد که اغلب کندن بتن به آن ضخامت که هنگام ساخت بیاندازه با اصول علمی روی آن دقت شده بود، بعد از شروع چنان دست و پاگیر بود که با دریل برقی و کمپرسور از صبح تا غروب روی آن عملیات انجام میگرفت، ولی حاصل کار کنده کاری بعضی روزها از دو متر تجاوز نمیکرد.
هنگام کنده کاری به علت ضخامت زیاد بتن موتور تنها کمپرسور سوخت در شهر تهران اصلاٌ وجود خارجی نداشت و سامانه سیم پیچی آن طوری بود که غیر قابل تعمیر بود، به طوری که چند روز عملیات کنده کاری متوقف شد. بعد از مدتها پیگیری متوجه شدم که در کارخانه تراکتورسازی تبریز نمونه آن یافت میشود، لذا با اجازه مدیر عامل محترم تیمسار آذین به همراه همکار بسیارعزیزم آقای منصور پرستاری و یکی از کارمندان جدیدالاستخدام صنعت به نام رحیم فخیمی که برادر یکی از دامادهایم بود، با خودرو صنعت عازم تبریز شدیم. به دیدن مدیر عامل کارخانه رفتیم.
او یک دستگاه موتور کمپرسور به مبلغ سه هزار تومان به ما تحویل داد. دستگاه را به تهران آوردیم و با عنایت پروردگار موتور نصب و کار کنده کاری ادامه یافت. مکاتبه خرید گاز توسط مسئولین انجام شد. لوله کشی از زیر زمین و فضای آزاد با قوت ادامه یافت. مشکل دیگر لوله اصلی گاز شهری رو به روی صنعت از ضلع جنوبی اتوبان مسیر فرد گاه مهرآباد گذر میکرد، برای عبورآن به داخل صنعت چند ساعتی باید راه عبور و مرور مسیر فرودگاه قطع میشد و این موضوع اجازه اش با معاونت ترافیک بود. ناچار شدم خودم به خیابان آزادی راهنمایی و رانندگی مراجعه و از صبح تا ساعت 2 بعد از ظهر وقت من صرف شد تا پلیس اجازه قطع خیابان به من داد. ولی تعهد اخلاقی گرفتند شکافتن خیابان نباید بیش از دو ساعت طول بکشد. هنگام رسیدن به صنعت اداره تعطیل شده بود و من فقط یکی دو نفر بیشترنیرو نداشتم که خیابان را بکنند. خودم کلنگ در دست گرفته وارد عمل شدم، در آن هنگام افسر نگهبان متوجه شد، تعدادی پاسدار با خودش به کمک ما آمدند و به لطف خداوند خیابان کنده و کار لوله گذاری انجام شد. سر وعده ای که داده بودم، رفت و آمد فرودگاه به حالت طبیعی برگشت. لوله گاز شهری وقتی به داخل پنها وصل شد، چون از داخل ایرادی نبود، کار لوله کشی سرعت بیشتری گرفت. در قسمتهای روی دیوارها لوله کشی آسان بود و به سرعت پیش میرفت، اما قسمتهایی که از زیر زمین و محل بتن گذر میکرد، به سختی پیش میرفت. با این وجود کار ادامه یافت. ولی در همان روزها من به حفاظت انتقال یافتم. فقط روزها از بعد ظهرها به پنها میآمدم و نظارت میکردم و دراین فاصله کار لوله کشی مدتها ادامه یافت و به لطف حق سبحان بعد از مدتی صنایع بزرگ پنها از نعمت گاز شهری برخوردارشد.
در این طرح بزرگ من تا آن مدت که در صنایع خدمت داشتم، تا حد توان کارکردم، مدیر عامل و بقیه دست اندرکاران بی دریغ پشتیبانی و حمایت کردند و نتیجه این حمایتها سبب شد هزینه مصرف سوخت از گازوئیل به گاز شهری تبدیل شود که هم از نظر بودجه و هم از لحاظ آلودگی محیط زیست، به نفع صنعت شد. من هر وقت به صنعت وارد میشدم و کارکنان را مشاهده میکردم که از گرمای دلچسپ استفاده میکنند، از دیدن آن لذت میبردم و به کسانی که در این راه کمکی کردند و فعا لیتی داشتند درود می فرستم.
اقدام دیگری که زمان خدمت گذاری من در صنعت انجام گرفت، فعالیت نصب پل عابر پیاده رو به روی منازل سازمانی شهید فکوری بود. تعداد زیادی از کارمندان صنعت در آن جا سکونت داشتند که هر روز باید از طرف شمال اتوبان تهران- کرج عبورکرده، خود را به داخل صنعت هلیکوپتر سازی می رساندند که گاهی تصادف و مرگ و میری هم به وقوع می پیوست.
جهت رفع این مشکل باید پل عابر پیاده در روی اتوبان آزادی نصب میشد. نظر به کمبود بودجه در زمان جنگ، برای صنعت چنین هزینه ای مقدور نبود. بعد از پی گیری مشخص شد اسکلت چنین پلی قبلاٌ فراهم بوده، ولی قبل از نصب، سرقت و توسط سارقین در یکی از باغهای شهریار پنهان شده بود! با جستجو به وسیله بالگرد محل آن را کشف کردیم، ولی برای نصب آن روی اتوبان باید از طریق صنایع فلز که متولی این برنامه بود و به شهردای که باید هزینه آن را تقبل مینمود، هماهنگی به عمل میآمد. به این منظور من به اتفاق آقای پرستاری چندین مرحله به صنایع فلز مراجعه و با مهندس عامری مدیر عامل صنعت در مورد اهمیت نصب این پل از جهت حفاظت جان تعدادی از کارکنان صحبت کردم. سرانجام مجوز نصب آن را از مدیرعامل دریافت نمودیم.
در این فاصله نقل و انتقالی در پنها انجام گرفت. امیر آذین از صنعت برای مدت چند ماهی از پنها منتقل و آقای عبداللهی مدیر جدید صنعت شد. او هم بعد از مدت کمی مریض شد و از پنها رفت. در این زمان آقای اصغر ترکان مدیرعامل صنایع هوایی شد. وی بعد از انتخاب در همه امور دخالت میکرد و من برای نصب پل که مدتها پی گیر آن بودم، باید از ایشان اجازه میگرفتم. او با نصب پل مخالف بود، برای جلب رضایت وی طی چند مرحله گفتگوی حضوری نتوانستم از ایشان مجوز بگیرم.
در چنین حالت نا امیدی باز لطف خداوند مرا یاری فرمود، امیر آذین بار دیگر به صنعت بازگشت و با کمکهای بی دریغ این فرمانده مدیر، کار نصب پل انجام شد. این پل بعد از چند سال جایش کمی تغییر کرد، یعنی حدود 20 متر به ترمینال آزادی نزدیک تر شده، این را من از عنایتهای خداوند می دانم و هر زمان از زیر یا روی آن گذر می کنم، خدا را شکر میکنم که ایجاد این پل جان خیلی از انسانها را از خطرحتمی نجات داده وخواهد داد. با توضیح این که برخلاف نظر آقای اصغرترکان کلیه هزینه آن به کمک صنایع فلز و شهرداری صورت گرفت و برای شرکت پنها هزینه ای در بر نداشت.
انتهای مطلب