مقدمه نویسنده
یکی از ناگفته های جنگ تحمیلی، نقش رسته بهداری، پزشکان، پرستاران، بهیاران، رانندهای آمبولانس و… است. چه آنهایی که در بیمارستانها و بهداری ها بودند و چه آنهایی که در یگانهای رزمی و گردانهای در پشت خاکریز و خط مقدم، به مجروحان رسیدگی و آنها را منتقل میکردند. در مورد کوشش های این عزیزان کمتر صحبت شده است، حال آن که زحتها و فداکاری هایی که از خود نشان داده اند بسیار درخشان بوده از شاهکارهای دفاع مقدس محسوب میشود.
به لطف الهی جلد دوم از کتاب درمانگران رزمنده که منعکس کننده عملکرد کارکنان بهداری ارتش جمهوری اسلامی ایران است به چاپ رسید.
این کتاب اختصاص به بیان خاطره ها و تجربه های “سرتیپ دوم غلامحسین دربندی” دارد که با حضور فعال و طولانی مدت خود در خطوط مقدم مناطق عملیات جنوب، نقش بسیار موثری در امداد رسانی به مجروحان دفاع مقدس داشته اند.
این کتاب به شرح زیر تنظیم شده است:
1. فقط به گفتن خاطره بسنده نکردیم بلکه سعی شد تا هم زمان با آن، فضای مناطق عملیاتی و مشکلات امداد رسانی در خط مقدم وپشت جبه ها ترسیم شود تا ارزش حرکت جهادی کارکنان بهداری برای مخاطبان خصوصا نسل جوان اسان تر ادراک شود.
2. مطالب را موضوع بندی کردیم تا هر مطلب در موضوع مربوط به خودش در قالبی منظم و هدفمند ارائه شود. به همین دلیل، ترتیب زمانی وقایع مد نظر نبوده و ممکن است در مواردی توالی زمانی بین بخشهای مختلف کتاب دیده نشود.
3. تصاویر مرتبط با هر موضوع در پا ورقی با شماره مشخص و برای مشاهده آن به انتهای کتاب ارجاع داه شده است.
4. شرح عملیاتهای که از آنها نامبرده شده است، به طور مختصر در انتهای کتاب همراه با نقشه ی منطقه عملیات اورده شده تا تجسم وقایع بهتر صورت گیرد.
5. برای کتاب فهرست اعلام تهیه و اسامی شهدایی که نامشان در کتاب امده از سایر اسامی تفکیک شده است.
6. اسامی در متن کتاب با حروف درشت تر امده است.
امید است که مورد رضایت همه رزمندگان ایثارگر، خانواده های محترم شهدا و جانبازان و آزادگان خصوصا کارکنان بهداری نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران قرار گیرد.
آغاز جنگ و دشواری های امداد رسانی
سی ویکم شهریور اخرین روزهای ماموریت آموزشی گردان ما در منطقه ی دشت آزادگان بود که اعلام کردند عراق به ایران حمله کرده است. رژیم بعثی عراق تجاوز وحشیانه ی خود به میهن اسلامی را از سر تا سر مرزهای غربی و جنوبی آغاز کرده بود.
مردم در اضطراب و نگرانی به سر می بردند. جبهه ها هنوز شکل اصلی خود را پیدا نکرده بود. دشمن وحشی به شدت مشغول پیشروی بود. دولت برای جبران کمبود نیرو در جبهه ها، سربازان منقضی خدمت سال 56 را به خدمت احضار کرد. مراکز اموزشی سریعاً کارکنان وظیفه را اموزش داده و به جبهه های اعزام میکردند. همه مناطق شدیداً به نیرو نیاز داشت. ستادهای اعزام نیرو هنوز سازمان نیافته و کار خود را شروع نکرده بودند. در بعضی نقاط اعزام ها به صورت داوطلب و بدون ثبت شدن در جایی انجام می شد.
دشمن با دو لشکر یورش خود را به مرز بستان آغاز کرده بود که یکی از نقاط اصلی درگیری محسوب می شد.
تنها یگانی که در این منطقه آماده بود، ما بودیم. به همین دلیل شبانه دستور دادند حرکت کرده، جلو برویم. نیمه شب خود را به حوالی بستان که تا مرز فاصله زیادی ندارد رساندیم. شب را در بیابانهای اطراف با هول و هراس به سر بردیم چون تا آن وقت هیچ کدام از ما جنگ ندیده بودیم و از زد و خورد و گلوله های توپ و تانک سابقه ای غیر از میدان های تیر اندازی و مانورها نداشتیم. هنوز با مفاهیم سنگر و خاکریز و خط مقدم اشنا نبودیم و نمی دانستیم در صورت اعلام خطر هوایی چه باید بکنیم؟
ما جلو رفتیم و تقریباً در خط قرار گرفتیم. شبها کنار ماشین میخوابیدیم که خیلی خطرناک بود. روبه روی ما عراقی ها روی زمین باز با فاصله ی تقریبا کمی قرار داشتند و لشکر انبوهی از خودرو، تانک ها و ادوات جنگی آنها که برای تجاوز به خاک میهن ما اماده شده بودند، به چشم می خورد.
از آنجایی که گردان ما پیاده زرهی بود با حمله و گریز سعی میکردیم دشمن را خسته کنیم. مرتب ضربه های غافلگیرانه به آنها میزدیم تا از پیشروی شان جلوگیری شود و فرصتی باشد تا نیروهای کمکی خودشان را برسانند. درگیری ها به صورت شبانه روزی و از فاصله های نزدیک ادامه داشت. سلاح های ما عمدتاً کالیبر سبک مانند 106 میلی متری و خمپاره 60و 120 میلی متری بود. گردان ما به خاطر سبک بودن و تحرک زیاد همیشه در خط مقدم جبهه های منطقه ی دشت آزادگان مانند الله اکبر، دهلاویه، سوسنگرد، کرخه، کور، چزابه وبستان حضور داشت و مانع پیشروی بیشتر دشمن می شد. در واقع تیپ 3 دشت آزادگان با انجام عملیات تاخیری ضمن جلوگیری از پیشرفت دشمن، فرصت را برای رسیدن سایر نیرو ها فراهم میکرد. برای این نوع عملیات متهورانه همیشه از افراد داوطلب که دارای روحیه ی تهور و شجاعت بودند، استفاده میکردیم.
یادم هست اولین سری از افسران لیسانس وظیفه که به جبهه های جنوب آمادند وبه گردان رزمی ما اختصاص یافتند، جوان هایی بودند بسیار شجاع و متدین که اکثراً اهل مازندران بودند. یکی از آنها ستوان دوم «همت اله جوانفر» اهل آمل بود که افسر تدارکات و غذا شد و هر روز غذای ما را تا خط مقدم می آورد. و دیگری ستوان دوم «هرمز شجاعی مهر» مجری فعلی صدا سیما بود. دیگری ستوان دوم وظیفه ، شهید «سید مصطفی حجازی» اهل تنکابن که بسیار شجاع بود و نقش موثری در پیروزی های رزمندگان داشت که در ادامه شرح دلاوری ها و شهادت او را خواهم گفت.
چون روزهای اول جنگ بود یگان ها به طور کامل تشکل پیدا نکرده بودند و هنوز سازمان مشخصی نداشتیم و ایستگاه های جمع اوری و تخلیه مجروح که اصطلاحاً به آن زنجیر تخلیه میگفتند فعال نشده بودند. به ناچار مجروحان را بس از مداوای اولیه به شهر اهواز می فرستادیم. این در حالی بود که شهر، شبها در خاموشی بود و عبور از خیابان های تاریک اهواز بسیار مشکل می نمود و بیمارستان ها در حالی به درمان مجروحان میپرداختند که زیر بمباران هواپیما و حتی توپ خانه و خمپاره قرار داشتند.
به خاطر مسافت زیاد و فقدان مراکز بهداری در طول مسیر، اقدامات اولیه را در داخل امبولانس انجام می دادیم و تعدادی هم نا گزیر به شهادت می رسدند.
پزشکان و پرستاران با ایثار تمام در زیر آتش دشمن و در شرایط سخت و طاقت فرسا انجام وظیفه می کردند و رسالت خطیر خود را انجام می دادند.
انتهای مطلب