از نگاه او(21)
بازرسی آمادگی رزمی نیروهای مسلح در سال 1371 و 1372 به ریاست سرتیپ علی صیادشیرازی و همکاران انتخاب

سرتیپ پاسدار محمدنبی رودکی
خاطره‌هایم از شهید صیاد
آشنایی من با شهید صیادشیرازی در سال 1359 در سنندج بود، موقعی که سنندج در محاصره نیروهای ضدانقلاب بود. من تقریباً چند ماه قبل از آن در نیمه دوم 58 در منطقه غرب کشور بودم و در باشگاه افسران سنندج مدتی محاصره شده بودیم. بعد در اوایل سال 59 تصمیم قاطع بر این گرفته شد سنندج آزاد بشود یکی از فرماندهان مقتدر آن زمان ارتش که با مخالفت¬های زیاد بنی صدر و بعضی از فرماندهان همراه بنی صدر روبرو شده بود، شهید صیاد شیرازی بود. ایشان آمدند در منطقه عمومی سنندج با برادرمان رحیم صفوی و امیر حسام هاشمی که با ایشان بودند و جمعی دیگر از فرماندهان که بعداً مسئولیت¬های بزرگتری گرفتند. ما در سنندج به عنوان یکی از فرماندهان اعزامی از استان فارس در عملیات آزاد سازی سنندج شرکت داشتیم. طراحی آزاد سازی سنندج از چندین هزار نفر ضد انقلاب که شامل حزب دموکرات،کومله، حزب رزگاری و نیروهای اشرف دهقان بودند. تعداد زیادی از عناصر ضد انقلاب در آنجا جمع شده بودند و با طراحی که نهایتا شهید صیاد شیرازی و سردار صفوی آنجا انجام دادند از سه محور به سنندج هجوم آوردیم، بچه‌های فارس در محور لشکر سنندج به سمت استانداری و به سمت باشگاه افسران، بچه¬های قم هم بودند و همچنین نیروهای ارتش که از خود پادگان حرکت کردیم و نهایتا تا مسجد جامع آمدیم و من آنجا از ناحیه 2 پا مجروح شدم و ما را به بیمارستان 520 منطقه ارتش تخلیه کردند که این موضوع، جای بحث خودش را می‌طلبد. این اولین آشنایی ما که در شب¬های قبل جلساتی بود و این شهید بزرگوار و رحیم صفوی طرح¬ها را توضیح می¬دادند، من در آنجا با این بزرگوار آشنا شدم بعد از آنکه جنگ تحمیلی شروع شد و ایشان در مهر ماه سال 1360به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شدند. در عملیات ثامن¬الائمه جلساتی دایر می¬شد باز من در آنجا فرمانده جبهه آبادان-ماهشهر بودم، منطقه¬ای که به عنوان جبهه میدان تیر آبادان بود فرماندهی آن به عهده من بود با یک گردان 400 نفره رفته بودیم تقریباً از خرداد تا مهر 60 آنجا بودیم که عملیات ثامن الائمه شروع شد البته می¬شود گفت من بعد از عملیات ثامن¬الائمه و قبل از طریق القدس مجددا با این بزرگوار در جلساتی که برگزار می¬شد در ارتش و سپاه حضور داشتم در منطقه سوسنگرد در قرارگاه بردیه، جایی که در دهلاویه شهید چمران به شهادت رسید (در خرداد 1360) بعدش ما در آبان و آذر 1360 باز در منطقه دهلاویه با این بزرگوار جلساتی داشتیم همینطور در 8 سال دفاع مقدس و بعد از آن تا چند روز قبل از شهادت این بزرگوار طوری شده بود که با ایشان مانوس شده بودیم، علاوه بر فرماندهی ایشان بر ما، یک رفاقتی هم بین بنده و ایشان بود و در عملیات¬های مختلف طریق‌القدس که خاطره¬ای از شبی در آن عملیات می¬خواهم بگویم، این بزرگوار و شهید نیاکی در دعای توسلی که در قرارگاه بردیه سوسنگر انجام شد یک حالی به فرماندهان دست داد که همان موجب کم شدن آتش تهیه سنگین دشمن روی چزابه شد و تا همان جلسه بود که شهید نیاکی از هوش رفت از جهت روضه¬ای که آنجا خوانده شد در مورد حضرت زهرا (ص) فکر می¬کنم شهید حجت¬اسلام ردانی¬پور از اصفهان این دعای توسل را خواند و بعد آن روحیات روحانی و معنوی شهید صیاد خیلی در فرماندهی کردن ایشان تاثیر داشت.
توکل و تصمیم
در تصمیم سازی عملیات¬ها و در طراحی عملیات¬ها، تصمیم گیری ایشان قاطع بود به نحوی که ایشان می¬گفتند «فاذا عزمت فتوکل علی الله» تصمیم گرفتی دیگر شما برو توکل کن به خدا توکلش بسیار بالا بود. در عملیات بدر باز ایشان وقتی تصمیم بر این گرفته شد که عملیات در آنجا انجام بشود ایشان محکم-تر از همه، نیروهای ارتش را پای کار آورد، تیپ55 هوابرد با لشکر33 المهدی در منطقه ماهشهر و امیدیه آموزش لازم عبور از هور را تمرین کردند و هوانیروز که نقش بسیار مهمی داشت امیر جلالی و شهید صیاد کاملاً هوانیروز را پای کار آوردند، همینطور توپخانه ارتش را و در حالی این اقدام را شهید صیاد انجام داد که خودش در مورد اجرای عملیات بدر نظر متفاوتی داشت، اما وقتی که تصمیم مقامات بالاتر ابلاغ شد، ایشان محکم¬تر کار را دنبال کرد، این یک ویژگی ولایی است که در این بزرگوار بود و به من می¬گفت سردار رودکی من لنگرهای خودم و انقلاب را ولایت فقیه می¬دانم و امروز مقام معظم رهبری یک لنگرگاهی است برای این انقلاب که هرموقع ما نیاز داریم واقعاً ایشان راه‌گشاست.
خاطره شناسایی در عملیات کمیل
در عملیاتی به نام کمیل شهید صیاد شیرازی دنبال هدف قاطع بود، در جنگ می¬گفت ما از طریق جزایر مجنون و بعد از طریق طلاییه می¬رویم به سمت نشوه و از آنجا به سمت تنومه و بعد هدف قاطع ما بصره است و به همین جهت طرح‌ریزی کرد. چند لشکر سپاه مامور شدند برای انجام عملیات ارتش در منطقه کانال سوییب و جزایر مجنون جنوبی به سمت نشوه که تحت امر ایشان قرار گرفتیم، یکی از این لشکرها لشکر 19 فجر بود که من فرمانده‌اش بودم دستور داده بود که گزارش شناسایی را ما به همراه آن عنصری که از هور رفته بود روی خشکی دشمن و وارد طلاییه قدیم شده بود خدمت ایشان بیاوریم عنصر اطلاعاتی توضیح می‌داد که چگونه شناسایی را انجام داده بود، وقتی عنصر شناسایی تعریف می‌کرد ایشان خنده¬ای کرد و من برای اولین بار خنده¬های بلند ایشان را دیدم،خاطره این بود که شهید عزیزمان محمد دریساوی از عناصر شناسایی لشکر 19 فجر در همان عملیات که انجام نشد در قرارگاه کمیل شب ماموریت اعلام کرد از جاده سید¬الشهدا (جاده‌ای که به جزیره مجنون وصل می‌شد) از آن جاده ما با قایق کانو با یک نفر نیروی تامین (2 نفری) لخت و فقط با یک شورت به سمت طلاییه قدیم حرکت می‌کنند، وقتی از داخل هور و لای نی¬ها به خشکی می¬رسند، مهتاب بیرون آمده بود شورتی که پای این نفربوده به رنگ سفید بوده، این یک مرتبه می¬بیند نور که می¬افتد محل او مشخص می¬شود، شورت را هم در می¬آورد و می¬رسد بالای خشکی، هم¬زمان یک عراقی از سنگر بیرون می‌آید، می¬بیند یک نفر لخت مادرزاد جلو او ایستاده که وحشت می¬کند عقب عقب می‌رود و می¬افتد داخل سنگر، این نفر هم غوص می¬کند و می¬افتد تو آب هور و شناکنان به طرف کانو می‌آید این خاطره را وقتی برای شهید بزرگوار گفتیم بسیار ایشان را مورد لطف و محبت قرار داد و خیلی خندید.
حضرت امام و وحدت ارتش و سپاه
در عملیات¬های مختلفی که این بزرگوار حضور داشته دوستان ما خاطرات را در بعضی از تصمیم سازی¬ها حتما می¬گویند، اما آن روحیه ولایت مداری و روحیه وحدت آمیزی که بین دو نیروی ارتش و سپاه در ایشان وجود داشت در خیلی از ماها به ندرت پیدا می¬شد. ایشان وقتی آن شعار معروف ارتش و سپاهی دو لشکر الهی را می¬دادیم در یکی از جلسات که در نمازخانه بودیم و دست¬های ارتشی و سپاهی در دست هم بود دعای وحدت را می¬خواندیم بعد از دعا این صدا بلند شد که ارتشی و سپاهی یک ارتش الهی که این ویژگی دعای دوم بسیار وحدت آفرین بود. یک وقتی فرماندهان ارتش و سپاه خدمت امام رسیدیم، وقتی که صحبت‌های امام در آن جلسه تمام شد امام خیلی جدی فرمودند که شما زمانی پیروزید که اخلاص داشته باشید و وحدت داشته باشید بعد از سخنرانی حصرت امام یکی یکی آمدیم بیرون که دو نفر آخر که یکی شهید صیاد شیرازی و یکی محسن رضایی فرمانده سپاه بود امام دست شهید صیاد را گرفت نگه داشت دست محسن رضایی را هم گرفت گذاشت در دست صیاد شیرازی ما فهمیدیم که امام وحدت عملی از ما می¬خواهد یعنی با هم باشید تا پیروز بشوید.
شهید صیاد شیرازی خیلی مقید بود، در یک جاهایی در عملیات بیت¬المقدس لشکر 19 فجر بعد از فتح-المبین در منطقه عمومی عین خوش مواضع پدافندی داشت (از جبل حمرین تا زبیدات) و لشکر 21 حمزه هم از منطقه بجلیه تا فکه و از منطقه رودخانه میمه تا چیلات و چنگوله، امیر سلیمان¬جاه آن موقع فرمانده لشکر بود یک قرارگاه مشترک در پادگان عین خوش داشتیم ما از آنجا عصری با هلیکوپتر پرواز کردیم آمدیم تنگ زلیجان که اعلام آمادگی کنیم یک طرحی به ما ابلاغ شد که در شهر طیب عراق عملیات نفوذ انجام بدهیم و بعد آمدیم قرارگاه مشترک، شهید صیاد شیرازی و محسن رضایی آنجا بودند، طرح را مطرح کردیم و تصویب کردند نهایتا برادر مرتضی قربانی از قرارگاه حدید سپاه آمدند منطقه جبل حمرین منتها وقتی خواستیم برگردیم دیدم چهره شهید صیاد شیرازی نورانی و خوشحال بود که دو تا فرمانده لشکر سپاه و ارتش (لشکر 21 حمزه و 19 فجر) با هم با یک هلیکوپتر آمدیم و با هم می¬خواهیم برگردیم از آن حالتش من می¬فهمیدم که از این وحدت احساس خوبی دارد و خوشحال است.

انتهای مطلب

منبع: از نگاه او، فردپور، حسن، ایران سبز،1400، تهران

 

0 دیدگاه کاراکتر باقی مانده