روحیه داوطلبی در ارتش برای عملیات
یک خاطره دیگر از شهید صیاد شیرازی عرض کنم، مرحله اول و دوم عملیات بیت ¬المقدس شروع شد باز به لشکر تحت امر بنده لشکر 19 فجر ماموریت تک پشتیبانی در منطقه فکه دادند. ما عملیات تک پشتیبانی را انجام دادیم و واحدهایی از ارتش و سپاه سوم ارتش عراق هم احتمالا از جنوب آمدند به سمت فکه که بار فشار آنجا کمتر بشود اما دیدم به رزمندگان لشکر ما خیلی فشار می¬آوردند، عملیات عبور از رودخانه کارون انجام شده بود، نقش شهید صیاد شیرازی در عملیات بیت المقدس هم برجسته است در آن عملیات نیروهای رزمنده ما (ارتش و سپاه و جهاد سازندگی) رسیده بودند به 13 کیلومتری خرمشهر آنجا پدافند کرده بودند آماده استفاده از موفقیت و تقابل با دشمن بودند در آنجا تیپ 84 خرم آباد هم آمده بود در منطقه جبل حمرین و منطقه فکه جای (لشکر 21) فرمانده تیپ 84، (جناب سرهنگ بیرانوند) به من گفت جناب رودکی می¬روید پیش برادر محسن رضایی اگر جناب صیاد شیرازی را هم دیدید به ایشان بگوئید بیرانوند گفت من هم آماده هستم ضمن حفظ خط پدافندی با یک گردان خودم بیایم در عملیات شرکت کنم ما آمدیم داخل قرارگاه کربلا وقتی وارد اتاق فرماندهی شدیم، دیدیم برادر محسن و برادر صیاد شیرازی نشسته و نقشه¬ای هم پهن کردهاندو من رفتم داخل احترام کردم و نشستم گفتم برادر محسن ما آماده¬ایم از گردانهایی که برایمان آمده 5 گردان اضافه دارم خط پدافندی¬ام را حفظ می¬کنم و آماده حمله هم هستیم، برادر محسن گفت 24 ساعته می¬توانی بیایی؟گفتم تا بیایم مستقر بشویم این همه راه 48 ساعته می¬توانم بیایم یک مرتبه جناب صیاد شیرازی گفت اگر هلیکوپتر بدهیم 24 ساعته می¬توانی بیایی ؟گفتم اگر هلیکوپتر باشد همین امروز گردانها را میآوریم تشکیلات و لجستیک، توپخانه مهندسی و همه ادوات را راه می¬اندازیم، سریعاً به ما هلیکوپتر دادند، می¬خواهم بگویم برنامه¬ها توسط شهید صیاد سریع هماهنگ می¬شد. گردانهای ما با هلیکوپتر آمدند و در پایین پادگان حمید مستقر شدند. سیل آمده بود و منطقه را هم آب گرفته بود و جاهای خشکی کنار جاده هم به ندرت پیدا می¬شد، محلی را پیدا و مستقر شدیم، سوله و چادر زدیم و آماده انجام مرحله سوم عملیات شدیم. آن موقع که من به جناب صیاد شیرازی گفتم جناب سرهنگ بیرانوند فرمانده تیپ 84 خرم آباد هم سلام رساندند و گفت به جناب صیاد شیرازی بگو که من هم آماده هستم در این عملیات شرکت کنم، صیاد شیرازی روی زانو نشست و گفت خودش گفت؟ گفتم بله، گفت درود بر شرفش درود بر شرفش دو بار گفت درود بر شرفش یعنی خیلی شاد شد که یک فرمانده ارتشی هم داوطلبانه می¬گوید من بیایم عملیات انجام بدهم هرچند رزمندگان ارتش غالباً با تدبیر و تصویب فرماندهی در 8 سال دفاع مقدس جنگیدند ولی یکی خودش می¬آمد پیشگام می¬شد و فرمانده بالاتر احساس غرور می¬کرد که چنین فرمانده تیپی دارد.
شروع همکاری با شهید صیاد شیرازی
یک روز در بهمن 1372 بود که ایشان با قرارگاه گلف تماس گرفت بچه¬ها گفتند تیمسار صیاد شیرازی پشت خط می¬خواهد با شما صحبت کند، گفتند سردار رودکی آماده هستی بیایی در جایی که ثبات شغلی داشته باشد مسئولیت بپذیری تا گفتند ثبات شغلی داشته باشد گفتم منظورتان ستاد فرماندهی کل قوا (ستاد کل نیروهای مسلح) است؟ ایشان گفتند بله… من گفتم 48 ساعت فرصت به من بدهید یک فکری بکنم آمدم تهران پیش سردار عزیزجعفری فرمانده نیروی زمینی بعد هم پیش محسن رضایی فرمانده سپاه گفتند گردشکار شما برای انتقال به ستاد کل تهیه شده و رفته خدمت آقا و من هم گفتم اگر دستور است چشم من آماده¬ام و به این صورت آمدم خدمت شهید صیاد در معاونت بازرسی.
استمداد از نماز قبل از جلسات
از ویژگی¬های دیگر ایشان استمداد گرفتن از نماز بود من در این 6 سال که جانشین بلاواسطه ایشان بودم در بازرسی¬هایی که می¬رفتیم ایشان قبل از شروع جلسه می¬رفت 2 رکعت نماز می¬خواند من یک روز از ایشان سوال کردم گفتم تیمسار شما چرا در ابتدای همه جلسات دو رکعت نماز می¬خوانید، گفتند من از این نماز استمداد و کمک می¬گیرم که این جلسه را برای خدا و برای رضای ولی خدا بتوانم اداره بکنم و بخاطر همین یک معنویتی در تمام مجالس ایشان بود، یا وقتی برای بازرسی از قرارگاه دریایی خاتم که شامل واحدهای سپاه و ارتش بود می¬رفتیم، ایشان قبل از اینکه برویم با بندرعباس با فرمانده یگان ارتش (پایگاه هوایی) تماس می¬گرفت، اول افق آنجا را می¬پرسید چه ساعتی بندرعباس اذان مغرب می¬شود، وقتی میخواستیم پرواز کنیم از تهران طوری برنامه ریزی می¬کرد که ما حدودا 40 دقیقه قبل از اذان برسیم به فرودگاه بندرعباس از آنجا 15-20 دقیقه داریم تا محل استقرار بازدید شونده 20 دقیقه هم برای مقدمات ورود و استقرار و بلافاصله وضو می¬گرفتیم نماز اول وقت و بعد از نماز در سالن جلسات حاضر می¬شدیم برای توجیه.
بازرسی یعنی یاوری نه سروری
همه گروه¬ها باید تا 12 شب گزارشها را تحویل می¬دادند دبیر هیئت جمع بندی می¬کرد استراحت و فردا صبح نماز اول وقت بعد حرکت برای بازرسی ایشان همیشه می¬گفتند بازرسی یعنی یاوری نه سروری،بازرسی یعنی یاوری به بازرسی شونده ما برای سروری نمی¬رویم، ایشان می¬گفتند قبل از انقلاب که می¬خواستند بیایند برای بازرسی یک مرتبه پادگان را می¬شستند آب پاشی می¬کردند و این کار مصنوعی بود، چرا؟ چون می¬ترسیدند از بازرس، بازرس یعنی یاور ترسی ندارد.
انتهای مطلب