مایه اصلی خدمت ایشان برگرفته از الگوی جهادی بود، میتوانم به طور قطع بگویم که ایشان در ساعات خدمت حتی یک لحظه به خانواده و مسائل شخصی فکر نمیکرد چه رسد به اینکه بخواهید در آن مقطع زمانی مرتبط با خدمت، به رفع مشکلات زندگی شخصی بپردازد، روح و جسم خودش را به طور کامل و صد درصد در اختیار خدمت میگذاشت و در این راه بسیار مقاوم و خستگی ناپذیر بود. امثال شهید صیاد، شهید همت و شهید باکری سمبل خدمت، ایثار، اطاعت از رهبری و غیره هستند و متاسفانه ما کمتر به فکر الگوسازی از بین مسئولین و مدیران، همانند این بزرگواران هستیم، از دیگر خصوصیات بارز ایشان که واقعاً برای من الگو بود، بحث ادراک و فهم و تجزیه تحلیل ایشان روی مسائل مختلف بود، ایشان خیلی کم حرف می زد ولی وقتی هم که حرف میزد تمام مدت حرف زدنشان قابل بهرهبرداری بود و به قول معروف پِرت نداشت. ایشان بیشتر سعی میکرد شنونده باشد تا گوینده و این باعث میشد تا وقت بیشتری برای تجزیه و تحلیل مطالب عنوان شده در جلسه داشته باشد و نهایتاً بهتر، دقیق تر و کامل تر بتوانند نظر خود را در کمترین زمان ممکن ارائه داده و به دل دیگران بنشیند و مورد قبول واقع گردد، ایشان حتی در جلسات دو نفره و خصوصی هم بسیار کم حرف بود به خاطر دارم در چند نوبت که با ایشان تنها بودم واقعاً این مسئله را حس کردم البته به مهمان خود احترام میگذاشت، پذیرایی کامل انجام میشد و با خوشرویی مهمان را تحویل میگرفت ولی کمتر حرف می زد مگر آنکه ضرورت ایجاد نماید، حتی به خاطر دارم که بعضی اوقات من لطیفه و مطالب فکاهی میگفتم ایشان می خندید ولی خودش هرگز اینگونه حرفها را نمیزد و این نوع خصوصیات اخلاقی ویژه ایشان بود.
اما بحثی دیگری که در بعد کاری میخواهم عنوان کنم، فاکتور صبر و حوصله در کار و پیگیری تا حصول نتیجه بود، مثلاً یک خاطره از برنامه راهیان نور عرض کنم، اولین بار بود که این برنامه اجراء میشد. حدود 250 نفر بودیم. خانواده پرسنل نظامی در درجات مختلف در کاروان بودند. مسئولیت امور این سفر را از ابتدا تا انتها خود ایشان شخصاً بر عهده گرفته بودند. خودش هم خیلی دوست داشت بیاید ولی مشغله کاری مانع بود، به طور مستمر با مسئولین کاروان در تماس بود، حتی سئوال میکرد که فرمانده فلان لشکر برای استقبال آمده بود یا خیر؟ یک بار ما حدود ساعت 1330 دقیقه به پادگان دژ خرمشهر رسیدیم و هنوز ناهار نخورده بودیم، ایشان خیلی ناراحت شده بودند و به فرمانده لشکر دستور دادند در اسرع وقت و از هر کجا که میتوانند برای کاروان غذا تهیه کنند. ایشان در همه مراحل خدمتی و در همه ابعاد به بحث پیگیری تا حصول نتیجه اعتقاد داشتند و به آن عمل میکردند. حضرت آقا هم فرمودند که در همه کارها باید سه عنصر سرعت، اتکال و دقت در راس کارها باشد و شهید صیاد به تمام معنی به این مسائل توجه داشت و بدان عمل میکرد و حتماً مُصر بود که در زمان تعیین شده کار را انجام دهد. در مقطعی که جانشین ستاد کل بودند انجام مأموریتهایی از طرف دکتر فیروزآبادی به ایشان واگذار میگردید، بارها اتفاق میافتاد که ایشان من را احضار (در آن مقطع جانشین حفاظت ستاد کل بودم) و پیگیر انجام کارها و پیشرفت امور محوله به وسیله آقای دکتر بودند. یک مورد بحث آموزش معاونین و مدیران ستاد کل را داشتیم، در مقطعی بحث شنود به وسیله منافقین مطرح بود و آقای دکتر دستوراتی در این زمینه به شهید صیاد داده بودند. ایشان مرا احضار و نظرم را در مورد اجرایی کردن این آموزش خواستار شدند، نهایتاً ایشان قبول کردند که آموزش در محل مناسب (فکر کنم طبقه چهارم ستاد کل) به وسیله خود من اجرا گردد و فرمودند من خودم هم میآیم روز موعود همه معاونین و مدیران ستاد کل در کلاس شرکت کردند و ایشان هم ( در ردیف اول ) در کلاس شرکت کردند. با توجه به تجربهای که در این زمینه داشتم، آموزش را همراه با پخش چند فیلم مستند ارائه دادم، بسیار مورد توجه قرار گرفت و ایشان در خاتمه کلاس چند دقیقه صحبت کردند و ضمن توجه دادن به حاضرین در رعایت نکات و مسائل مطرح شده تلویحاً از کار بنده هم تشکر کردند.
شهید صیاد به نظم و انضباط و رعایت آن بسیار اهمیت میداد، همواره در حدود ساعت ۶:۴۵ صبح وارد ستاد کل میشدند و جزء اولین نفراتی بودند که با لباس ورزش در محوطه ستاد کل حاضر شده و ورزش میکردند. ایشان بنیانگذار ورزش صبحگاهی در ستادکل و همچنین برگزاری مراسم صبحگاه در روزهای شنبه هر هفته بودند، چیزی را که معمولاً ما از شرکت در آن خودداری میکردیم. انجام هر کاری را اول از خود شروع میکرد بعد از دیگران می خواست تا انجام دهند. به شرکت در نماز جماعت و ادای نماز در اول وقت شرعی بسیار اهمیت میداد و در این مورد زبانزد همه بود. رازداری و عمل به مسائل حفاظتی دارای اهمیت زیادی برای ایشان بود و چون این موضوع در ارتباط مستقیم با شغل من بود لذا بهتر میتوانم در این مورد قضاوت نمایم، ایشان مسائل را آنقدر رعایت میکرد که گاهاً از بازگو کردن مطلبی به من نیز خودداری میکردند و می فرمودند فعلاً نیازی نیست شما در جریان جزئیات این موضوع قرار بگیرید.
ایجاد وحدت، یکپارچگی و هماهنگی بین پرسنل سپاهی و ارتشی مشکلاتی بود که در همان روزهای آغازین شروع به کار ستاد کل، خود را نشان داد ولی با توجه به گزارشاتی که دریافت میکردیم معاونت بازرسی تنها معاونتی بود که کمترین شکایات را داشت و بعد از مدتی به صفر رسید و دلیل آن عملکرد درست و بدون حاشیه شهید صیاد بود تا به گونهای نیروهای ارتشی و سپاهی را در کنار هم قرار دهد که با هماهنگی کامل خدمت کرده و روابط بسیار دوستانه و صمیمانهای را با هم داشته باشند، البته ایشان بعد از انتصاب در مسئولیت جانشینی ستاد کل نهایت تلاش خود را کردند تا در سطح ستاد کل این مشکلات را به حداقل برسانند و بسیار هم موفق بودند. فکر کنم در حد توان تا آنجا که به خاطر داشتم در خصوص رفتار و کردار و عملکرد شهید در ابعاد مختلف صحبت کردم که قطعاً در مقایسه با ارایه شخصیت اصلی و واقعی شان فاصله زیادی دارد.
شهید صیاد یکی از شاگردان پر و پا قرص درس اخلاق مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی بودند که حتی یک جلسه هم غیبت نمیکردند. در هر کجا که بودند برای ادای نماز مغرب و عشا در
مسجد حاضر میشدند و بعد از نماز هم در صف اول پای درس ایشان می نشست. شهید اردستانی و باقرزاده هم از دیگر مقامات نظامی بودند که در این کلاسها شرکت میکردند.
شهید از ارادتمندان آقای بهاءالدینی بودند و با هر ترفندی بود (حتی در بحبوحه جنگ) خودش را به قم می رساند تا دیداری با آقای بهاءالدینی داشته باشد. از زبان آقای صفایی شنیدم که نقل میکرد شهید صیاد یکبار حدود ساعت یک بامداد به قم وارد میشود و چون وقت را مناسب ندیدند تصمیم میگیرند که فقط به درب منزل ایشان رفته و سلام خود را به آقای بهاءالدینی برساند، ولی پسر آقای بهاءالدینی درب را به روی شهید باز میکند و به ایشان میگویند آقا منتظر شما است بفرمایید داخل که شهید صیاد سئوال میکنند الان ساعت یک بعد از و نیمه شب است و ایشان دارند استراحت میکنند و صحیح نیست من بیام داخل، فرزند آقا در پاسخ اظهار می دارند که ایشان بیدار است و منتظر شماست، با نقل این مورد خواستم به این نقطه برسیم که ارتباط عاطفی و درونی بین شهید صیاد و مرحوم بهاءالدینی آنقدر در مراتب بالا قرار داشت که در ساعت یک بامداد یک چنین وضعیتی پیش میآید.
انتهای مطلب